چوب الف

چوب الف: چیزی که برای نشانه‌گذاری صفحه‌ای که خوانده شده توی کتاب می‌گذارند... و نه آن چیزی که بر سرِ ما است.

شناخت اساطیر ایران

شناخت اساطیر ایرانشناخت اساطیر ایران

همان طور که از عنوان کتاب نیز مشخص است، تحقیقاتی است که جان هینلز (امریکایی) در مورد اساطیر ایرانی انجام داده.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - پیش از اینکه زمین و آسمان وجود داشته باشد، زروان که وجود بزرگ و غایی است، به تنهایی وجود داشت. او که در آرزوی پسری بود، هزار سال قربانی کرد. تقدیم قربانی به این مفهوم نیست که او برای وجود دیگری نیایش می‌کرد، زیرا به اعتقاد ایرانیان تقدیم قریانی خود اعتبار و نیرو دارد. باری، پس از هزار سال زروان در برآورده شدن آرزوی خود شک کرد. وی تردید کرد که قدرت قربانی موجب پیدایش پسری، یعنی اورمزد شود که آسمان‌ها و زمین را بیافریند. در لحظه‌ی تردید او نطفه‌ی جفتی توامان در او بسته شد زیرا زروان به عنوان وجودی بی‌طرف، وجودی دو جنسه است. یکی از این دو جفت تومان اورمزد بود که نتیجه‌ی برآورده شدن آرزوی او بود و دیگری اهریمن که تجسم شک او بود. (ص 113)

- سه گروه آتش مرتبط با مناسک وجود دارد: آتش بهرام، آتش آدُران و آتش دادگاه. آتش بهرام، شاه پیروزمند آتش‌هاست... آتش‌های آدران و دادگاه از اهمیت بسیار کمتری برخوردارند. آتش دادگاه را مردمان غیرروحانی نیز می‌توانند مراقبت کنند،‌ با این همه هر دو را با تشریفات نظامی در جای خود قرار می‌دهند، زیرا آتش‌های مقدس نمودار فرمانروایی معنوی روشنی و راستی در نبرد با نیروهای تاریکی هستند و این نبردی است که مومنان با همکاری اورمزد و پسرش آتش (آتر) بدان می‌پردازد. (ص179- 180)

- در ایران مناسک هوم بخشی از مراسم بزرگ یسناست. برای نثار هوم، موبد چهار زانو می‌نشیند. گیاه هوم را می‌سایند و شیره‌ی آن را از صافی‌ای که از موی گاو مقدسی درست شده می‌گذرانند، تا آن را با آب تقدیس شده بیامیزند. این مناسک طولانی و پیچیده و پر از اعمال نمادین است. هوم را در چهار نوبت می‌سایند که نمادی از آمدن زردشت است و سه پسر منجی اوست. (ص 181-182)

 - این دین نمونه‌های بسیار روشنی به دست می‌دهد که چگونه ادیان تمایل به تحول دارند. پذیرفتن برخی از اسطوره‌ها و مناسک ادیان سنتی برای ذهن انتقادی امروزی اگر غیرممکن نباشد، لااقل دشوار است و چون مومنان در عین حال نمی‌توانند آنها را رد کنند،‌ به تمثیل و نمادپردازی توسل می‌جویند و این کار می‌تواند تفسیر نمادینی از سفر تکوین یا اوستا باشد. کوشش یکی از پارسیان کنونی که ترجیح می‌دهد اوستا را با تعبیرات جدید تفسیر کند به جای آنکه آن را رد نماید، پدیده‌ی درخور توجهی است که نمونه‌های آن را در بسیاری از ادبیان می‌بینیم. (ص 183-185)

مشخصات کتاب

عنوان: شناخت اساطیر ایران

نویسنده: جان هینلز

ترجمه: ژاله آموزگار، احمد تفضلی

نشر: چشمه

چاپ دوازدهم 1386

214 صفحه

قیمت 3000 تومان


پ.ن: به نظرم برای کسانی که می‌خواهند در مورد اساطیر ایران تحقیق کنند یا چیزهای بیشتری بدانند کتاب بدی نیست اما برای مخاطب عام کمی کسل کننده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

بازدیدهای الکی

بازدید‌های الکی

چند وقت پیش دیدم آمار بازدید وبلاگم زیاد شده. لینک‌های ورودی را که چک کردم فهمیدم بازدید از پستی که برای کتابِ «اتاقی در هتل پلازا» گذاشته بودم بیشتر شده. تا اینجای کار به نظرم اتفاق خوب و خجسته‌ای بود اما وقتی جز‌ییات جستجوها را دیدم فهمیدم بازدیدکننده‌‌ها فقط به خاطر نتیجه‌ی جستجوی دیالوگ زیر به وبلاگم رسیده بودند.

«سام: هاه کارن، مودب بازی رو بذار کنار. بهم بگو حرومزاده، قهوه رو بپاش تو صورتم.»

البته اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم فقط به خاطر جستجوی سه کلمه‌ی آخر.


پ.ن: عکس را از اینجا برداشته‌ام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

شاگرد قصاب

شاگرد قصابشاگرد قصاب«وقتی جوان بودم، بیست یا سی یا چهل سال پیش، توی شهر کوچکی زندگی می‌کردم که همه به خاطر کاری که با خانم نوجنت کرده بودم دنبالم می‌گشتند. کنار رودخانه توی سوراخی زیر علف‌های در هم‌پیچیده قایم شده بودم. مخفیگاهی که من و جو با هم ساخته بودیم. گفتیم مرگ بر تمام سگ‌هایی که وارد این‌جا شوند. البته به جز خودمان.»

کتاب با این جملات شروع می‌شود. مونولوگی طولانی از پسرنوجوانی که اختلالات ذهنی دارد. طنز سیاهی در تمام فضای داستان جریان دارد و نویسنده هوشمندانه ضربات شوکه کننده‌اش را وارد می‌کند تا این مونولوگ طولانی را جذاب و خواندنی کند.

برخی از جملات کتاب

 - من هیچی راجع به مامان نمی‌دانستم ولی جو روشنم کرد. شنیدم خانم کانلی گفت فروپاشی، فروپاشی چیه جو؟ جو گفت وقتی می‌برنت گاراژ، عین وقتی که کامیون می‌آد و می‌کِشه و می‌بردت. فکر کردم چه جالب، یک کامیون مامان را وسط شهر با لباس می‌کشد و می‌برد. همه می‌گن این کیه؟ اِ، خانم برادی رو دارن می‌برن گاراژ. جو گفت کلی چیز خنده‌دار تو این شهر هست و واقعا هم بود. اون آچار رو بده من مچ پای خانم برادی رو سفت کنم. گفتم مُردم از خنده. (ص 19)

 - اولش فیلیپ نمی‌دانست چه کار کند. خب آدم نمی‌داند با دیدن یک خوک که کت و شلوار پوشیده و در آشپزخانه راه می‌رود چه عکس العملی باید نشان بدهد. یک مداد پشت گوش‌اش بود و آنجا ایستاده بود. یک جوکی بود که نگفتم. داستان پروفسوری که یوبس شده بود شنیده‌ین؟ با مداد حلش کرد. (ص 61)

- فیلیپ گفت من یه خوکم. خانم نوج گفت من یه ماده خوکم. گفتم محض اطلاع‌تون، خوک‌ها چه کار می‌کنن؟ فیلیپ گفت غذای خوک می‌خورن. گفتم عالی بود، ولی دیگه چی کار می‌کنن؟ فیلیپ گفت دور مزرعه می‌ون. البته که می‌دون، دیگه چی؟ ماتیک را بالا و پایین انداختم. اون عقب کسی نمی‌دونه؟ بله خانوم نوجنت؟ به‌مون بیکن می‌دن! درسته، ولی این جوابی نیست که من دنبالشم. کلی صبر کردم ولی خبری از جواب نشد. گفتم نشد، جوابی که من دنبالش بودم اینه: اون‌‌ها کثافت‌کاری می‌کنن! بله، خوک‌ها تو مزرعه راه می‌رن و پشکل می‌ندازن و دل کشاورزای بیچاره رو می‌شکنن. به‌تون می‌گن که خوک‌ها تمیزترین حیوانات روی زمین‌ان. اصلا و ابدا باور نکنین. از هر کشاورزی می‌خواین بپرسین! بله، متاسفانه خوک‌ها موجودات کثیفی هستن و هرکاری هم بکنی تمام مزرعه رو با مدفوعشون می‌پوشونن. خب، حالا توی مدرسه‌ی خوک‌ها کی بهترین شاگرده و به ما نشون می‌ده که راجع به چی حرف می‌زنیم؟ هان؟ کسی نیست؟ باریکلا پسر. فیلیپِ خوب و زرنگ. حالا همه با دقت نگاه کنین! به کسی که همچین کاری بکنه چی می‌گین؟ اصلا بهش نمی‌گین پسر... خوک! همه بگین! خوک! خوک! خوک!

عالیه. می‌تونی بیشتر تلاش کنی فیلیپ.

نظرتون چیه خانم نوجنت؟ فیلیپ مایه‌ی افتخار نیست؟

اولش فیلیپ از کاری که فیلیپ می‌کرد خجالت می‌کشید ولی وقتی تلاش‌اش را دید گفت که به او افتخار می‌کند. گفتم باید هم افتخار کنین. بیشتر فیلیپ، بیشتر!

با تمام وجودش دل به کار داد و بهترین کثافتکاری زمین را روی فرش کاشت. (ص 68)

- بعد از این مرا مسئول برگزاری مراسم عشای ربانی کردند. آخر خنده بود. من و پدرسالیوان می‌رفتیم به جامه‌داری و پرنده‌هایی که توی لباس‌های آهار خورده لانه کرده بودند آدم را مثل سگ می‌ترساندند. بیرون به سیاهی قیر بود و هیچ‌کس نبود. جام و این جور چیزها را برمی‌داشتم و با پدر سالیوان مثل دوتا پچ پچِ گنده توی راهروهای کلیسا راه می‌رفتیم، جیر جیر. با دست‌های از هم بازکرده می‌گفت سرورم دعای ما را بشنو. من باید می‌گفتم دعای مرا بشنو سرورم. ولی به جایش می‌گفتم فاکی واکی تیکی تاکی. تا وقتی یک چیزی زیر لب می‌گفتی کسی کاری به کارت نداشت. (ص 82)

- وقتی می‌رسیدم خانه هوا دیگر روشن شده بود و مسخره بود اگر می‌خواستم بروم به رختخواب، برای همین کنار بابا می‌نشستم و به چیزهای مختلف فکر می‌کردم، یکی‌اش این که آدم‌های لال چون نمی‌توانند داد بزنند احتمالا توی شکم‌شان سیاه چاله دارند. (ص 143)

پاتریک مک کیبمشخصات کتاب

عنوان: شاگرد قصاب

نویسنده: پاتریک مک کیب

ترجمه: پیمان خاکسار

نشر: چشمه

چاپ اول زمستان 1393

221 صفحه

قیمت: 14000 تومان


پ.ن: عالی بود. لذت خواندن یک داستان جذاب با ترجمه‌ای روان و خوش‌خوان. شخصیت فرنسی من را یاد شخصیت ایگنیشس در کتاب اتحادیه‌ ابلهان می‌انداخت (هر چند که تفاوت‌های زیادی هم دارند.)

پ.پ.ن: بر اساس این کتاب یک فیلم نیز ساخته شده است (که به بعید می‌دانم به خوبی کتابش باشد).  ترانه‌ی شاگرد قصاب را (که توی کتاب به آن اشاره می‌شود) می‌توانید از اینجا و اینجا بشنوید.  

شاگرد قصاب
یکی دیگر از جلدهای کتاب که حیفم آمد اینجا نگذارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

وصایای تحریف شده

وصایای تحریف شدهوصایای تحریف شده

 کتاب هشت فصل دارد و موضوع اصلی آن در مورد وصیت‌‌ هنرمندانی است که به وصیت آنها عمل نمی‌شود. وارثین با تغییراتی که در اثر می‌دهند و معرفی‌‌های اغراق‌آمیز، سعی می‌کنند از هنرمند قدیسی بسازند که با چهره‌ی واقعی‌اش همخوانی ندارد.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - اکتاویو پاز می‌گوید: «در هومر و ویرژیل هیچ طنزی نیست، آریستو انگار که سایه‌ای از آن به دست می‌دهد، اما تا پیش از سروانتس، طنز شکل نمی‌گیرد... » و ادامه می‌دهد که «طنز اختراع بزرگ روح مدرن است.»

اندیشه‌‌ای بنیادی: طنز یک کشف باستانی انسانی نیست؛ اختراعی است هم پیوند با زایشِ رمان. از این روی که طنز خنده نیست، سخره نیست، هجو نیست، بلکه گونه‌ی ویژه‌ای از کمدی است که به گفته‌ی پاز (و این کلیدِ درک جوهر طنز است)، «هر آنچه را که لمس می‌کند، مبهم می‌گرداند.» (ص 11)

- با آنکه کتابم را بسیار می‌ستاید، یک انتقاد به آن دارد: من نتوانسته‌ام زیبایی اخلاقیِ اهدای نطفه را با قدرت کافی بیان کنم. از خویشتن دفاع می‌کنم: این یک رمان کمیک است! پزشک داستان من خل وضع است! نباید این اندازه جدی بگیریدش! با بدگمانی می‌گوید: «پس داستان‌های شما را نباید جدی گرفت؟» درمانده شده‌ام و ناگهان درمی‌یابم: توضیح دادن هیچ‌ چیز به اندازه‌ی طنز دشوار نیست. (ص 12)

- توماس مان...: ما فکر می‌کنیم که عمل می‌کنیم، فکر می‌کنیم که می‌اندیشیم، اما دیگری یا دیگرانی در ما هستند که عمل می‌کنند؛ یعنی اینکه عادات دیرپا، کهن الگوهایی بدل شده به اسطوره‌هایی که از نسلی به نسل بعد منتقل شده‌‌اند - قدت اغواگر عظیمی را حمل می‌کنند و ما را (به گفته‌ی مان) «از چاه گذشته‌ها» اداره می‌کنند. (ص 17)

- طنز: جرقه‌ای آسمانی که دنیا را در ابهامِ اخلاقی‌اش و انسان را در ناتوانی عمیقش در داوری دیگران، آشکار می‌سازد؛ طنز: نسبیت مدهوش کننده چیزهای انسانی؛ لذتی عمیق، برخاسته از این یقین که یقینی در کار نیست. (ص 17)

- هنگامی که برود خاطرات کافکا را منتشر ساخت، آنها را تا اندازه‌ای سانسور کرد؛ نه تنها هر اشاره‌ای به روسپی‌ها را، که هر آنچه نشانی از آمیزش داشت،‌ حذف کرد. کافکولوژی همواره درباره‌ی توان جنسی خود ابراز تردید کرده و از بحث درباره‌ی مظلومیت ناتوانی جنسی او لذت می‌برد. بدین ترتیب کافکا از دیرزمانی پیش بدل شد به قدیسِ نگهبان روان‌پریشان، افسردگان، بی‌اشتهایان، حقیران؛ قدیس نگهبان خل وضع‌ها، بانوان ادب‌پرور مسخره و هیستریک‌ها. (ص 39)

- اوایل، مردم آثار کافکار را با چهره‌ای مصیبت‌زده می‌خواندند. بعد شنیدند که وقتی کافکار فصل نخست رمان محاکمه را برای دوستانش می‌خوانده و آنها به خنده افتاده بودند،‌ از آن پس، خوانندگان هم شروع کردند به خنداندن خودشان، بی‌آنکه درست بدانند برای چه. (ص 166-167)  

میلان کوندرامشخصات کتاب

عنوان: وصایای تحریف شده

نویسنده: میلان کوندرا

ترجمه: کاوه باسمنجی

چاپ سوم 1383

232 صفحه

قیمت: 2500 تومان


پ.ن: به نظرم فصل اول و جاهایی که در مورد ادبیات حرف می‌زد خوب بود اما حجم کل کتاب می‌توانست کمتر باشد. فصل اولش را دوست داشتم اما بقیه‌ی فصل‌‌ها کمی حوصله سربر می‌شد و حتی یک جاهایی را نخوانده رها می‌کردم.

پ.پ.ن: قبل از این کتاب «قصه‌گو»ی یوسا را می‌خواندم که به دلیل ترجمه‌ی بد، اسم‌های لاتین زیادی که توی داستان بود و جذاب نبودن خودِ داستان، نتوانستم بیشتر از صد صفحه ادامه بدهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیمکمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم«کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» اولین کتاب از یک مجموعه پنجاه جلدی به اسم «فلسفه و هنر زندگی» است که زیر نظر خشایار دیهیمی تولید می‌شود. این کتاب شامل چند مقاله است که به صورت خاطرات نویسنده از زندگی‌ خودش و زنان اروپای شرقی در زمان حاکمیت کمونیسم روایت می‌شود.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- خوب یادم هست که همه‌ی این ماجراها چطور شروع شد. یکی از همکاران روزنامه‌نگارم، درست قبل از آنکه بازنشسته شود، در نیمه‌ی سپتامبر 1989 از مرز اتریش-مجارستان برگشت و در حالی که از شدت هیجان اشک می‌ریخت،‌ برایمان تعریف کرد «مردم آلمان شرقی دارن هزارتا هزارتا از مرز رد می‌شن. فکر نمی‌کردم تا زنده‌م همچین منظره‌ای رو به چشم ببینم!» من هم فکر نمی‌کردم. در این گوشه‌ی دنیا آدم را همین‌جور بار می‌آورند،‌ جوری که خیال کنی تغییر غیر ممکن است. جوری بارت می‌آورند که از تغییر بترسی که وقتی عاقبت اولین نشانه‌های تغییر آشکار شد، به آنها بدگمان باشی، از آنها بترسی، چون همیشه دیده‌ای که هر تغییری فقط وضع را بدتر کرده. یادم می‌آید اولین واکنش‌ خود من به خبرهای تازه‌ی همکارم، البته بعد از خوشحالی،‌ ترس بود،‌ انگار زلزله شده باشد. به شدت دلم می‌خواست فروپاشی رژیم سابق را ببینم،‌ اما به همان شدت هم زمینِ‌زیر پایم داشت می‌لرزید. دنیایی که در آن بودم،‌ دنیایی که خیال می‌کردم ابدی، استوار و محکم است ناگهان داشت فرو می‌ریخت. (ص 22)

- اگر در اروپای شرقی بزرگ شده باشید در همان اوایل جوانی یاد می‌گیرید که سیاست مفهومی انتزاعی نیست، بلکه نیرویی است عظیم که بر زندگی روزمره مردم تاثیری تعیین کننده می‌گذارد. (ص 24)

- یک بار در صوفیه،‌ پایتخت بلغارستان، اِوِلینا داشت تدارکِ یک مهمانی را می‌دید و من هم داشتم در آشپزخانه کوچکش در آپارتمان درب و داغانی که با دوست دانشجویش در آن شریک بود به او کمک می‌کردم. او که دانشیار دانشگاه بود آنقدر حقوق نمی‌گرفت که بتواند آپارتمانی مستقل اجاره کند. سیب زمینی‌ها را پوست کندم، فکر کنم سه کیلویی می‌شدند. می‌خواست با مقداری از آنها سالاد سیب زمینی و پیاز درست کند و بقیه را تنوری کند و کنارشان هم... در واقع چیزی نگذارد و همان‌طور بیاوردشان سر میز. خودش به این می‌گفت سفره‌ی رنگین سیب‌زمینی. گاهی طنز تنها راه غلبه بر فشار عصبیِ سرکوب شده است. (ص 47)

- اولینا می‌گفت: «این خوراک ماست،‌عادت داریم با هر وعده قدری سیاست بیندازیم بالا. با صبحانه،‌ انتخابات، با ناهار، یک بحث پارلمانی و با شام اخبار شبانگاهی که یا به آن می‌خندیدیم یا از شندین دروغ‌هایی که حزب کمونیست علی رغم همه‌ی اتفاقاتی که افتاده می‌خواهد به خوردمان بدهد حرص می‌خوریم.» شاید این مردم بتوانند بی‌غذا یک جورهایی سر کنند -چون خیلی گران است یا چون چیزی گیر نمی‌آید که آدم بخرد،‌ یا به هر دو دلیل. شاید بتوانند بدون کتاب و اطلاعات سر کنند اما بی‌سیاست اموراتشان نمی‌گذرد. (ص 48)

- خیلی طول کشید تا فهمیدم محدود کردن خود در دایره‌ی هر نوع جهان بینی، می‌تواند ما را گرفتار فقر و رنج کند. (ص 113)

- چیزی که به یاد می‌آوردم دوران فقر و محرومیت بود، دورانی که در آن فقر به نظر وحشتناک نمی‌آمد فقط به این دلیل که تقریبا همگانی بود -آن را عادلانه می‌دانستیم. اما وحشتناک این بود که ما حتی نمی‌دانستیم که چیز بهتری هم وجود دارد. (ص 118)

اسلاونکا دراکولیچمشخصات کتاب

 عنوان: کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

نویسنده: اسلاونکا دارکولیچ

ترجمه: رویا رضوانی

نشر: گمان

مجموعه: هنر و زندگی

چاپ اول 1392

288 صفحه

قیمت: 12800 تومان


پ.ن: کتاب خوبی و روانی بود. روایت‌‌های زنانه از سختی زندگی در کشورهای کمونیسیتی که گاهی اشتراکات زیادی می‌توانستی در بین آنها پیدا کنی.
پ.پ.ن: در پست‌های قبلی کتاب «بخشودن»‌ از این مجموعه را معرفی کرده بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

بخشودن

بخشودنبخشودن

«بخشودن» دومین کتاب از یک مجموعه پنجاه جلدی به اسم «فلسفه و هنر زندگی» است که هدفش پرداختن به موضوعات روزمره از نگاه فلسفی است. مدیریت این مجموعه بر عهده خشایار دیهیمی است.

برخی از جملات کتاب

 - همان گونه که ژان آمری، از بازماندگان آشویتس، می‌گوید شخصی که شکنجه می‌شود الی الابدشکنجه شده می‌ماند. (ص 26)

- در برخی موارد واقعا ضروری است که شخصی را ببخشیم: وقت‌هایی که صدمه‌ی وارده خیلی حاد نیست، وقت‌هایی که صدمه زننده احساس ندامت می‌کند و عذرخواهی می‌کند و در صدد جبران برمی‌ِآید. و وقت‌هایی که بخشودن و آرزوی خیر کردن برای صدمه زننده دیگران را در معرض صدمه‌های بعدی قرار نمی‌دهد. (ص 60)

- بخشودن لزوما مجازات را منتفی نمی‌کند. آنچه بخشودن منتفی می‌کند مجازات خطاکار صرفا برای رضایت خاطر قربانی است، صرفا برای ارضای این میل او به تحمیل درد و رنج بر فرد خطاکار. چنین میلی چیزی است که فرد بخشاینده باید به هنگامی که بخشودن را برمی‌گزیند وانهد. (ص 180)

دیوید مک ناتونمشخصات کتاب

عنوان: بخشودن

نویسندگان: ایوگارارد و دیوید مک ناتون

ترجمه: خشایار دیهیمی

نشر: گمان

چاپ اول 1392

240 صفحه

قیمت: 11000 تومان


پ.ن: به نظرم موضوعش برای حال و هوای جامعه ما خوب بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شدمرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شد

کتاب داستانِ پرماجرا و جذابی دارد. شخصیت اول داستان پیرمردی به نام آلن کارلسن است که در تولد صد سالگی از پنجره اتاقش در خانه سالمندان فرار می‌کند. فصل‌های داستان به دو قسمت کلی تقسیم می‌شوند. در یک فصل ماجراهای آلن بعد از فرار روایت می‌شود و در فصلی دیگر به ماجراهای آلن بعد از تولد می‌پردازد. راوی دانای کل است و این فصل‌ها به صورت یکی در میان می‌آیند. زبان طنز و سرنوشت پرماجرای آلن که با اتفاقات واقعی تاریخی پیوند می‌خورد باعث جذاب تر شدن کتاب می‌شود. در مورد پرماجرا بودن زندگی آلن همین بس که برای ساختن بمب اتم به اپنهایمر مشاوره می‌دهد و در جایی دیگر همسر مائو را از مرگ نجات می‌دهد و حتی در یکی از ماجراهایش به ایران می‌آید و توسط ساواک دستگیر می‌شود!

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - مادرش از سرطان مرد- که یولیس را غصه‌دار کرد- و کمی بعدش هم باتلاقی که پدرش می‌خواست گوساله‌ی ماده‌ای را از آن نجات دهد ابوی را هم بلعید. این هم یولیس را غصه‌دار کرد، چون آن گوساله را خیلی دوست داشت.  (ص 20)

- در آغاز فرایند عضوگیری در زندان خوب پیش می‌رفت. اما بعد نامه‌ای که مامانِ رئیس برایش فرستاده بود تصادفا در زندان دست به دست شد. مامانش از جمله نوشته بود پرگونار کوچولویش باید مراقب باشد که در زندان قاطی آدم‌های بد نشود، باید مراقب لوزه‌های حساسش باشد و او منتظرش است تا وقتی بیرون آمد دوباره با هم گنج بازی کنند. (ص 52)

- هنوز شش سالش تمام نشده بود که پدرش دستی بر شانه‌اش گذاشت و گفت: «پسرم، باید از کشیش‌ها برحذر باشی و از آدم‌هایی که ودکا نمی‌خورند. از همه بدتر، کشیش‌هایی که ودکا نمی‌خورند.»

پدرآلن، با عمل به همین پند، قطعا روزی که مشتش را حواله یک مسافر معصوم کرد و بابت همین بلافاصله از راه‌آهن کشوری اخراجش کردند کاملا هوش و حواسش سرجایش نبود. همین هم مادر آلن را برآن داشته بود که کلام حکمت آمیز خودش را به پسرش بگوید:

«از آدم‌های مست برحذر باش، آلن. این کاری است که من باید می‌کردم.» (ص 134)

- از وجنات بُسه پیدا بود که پاسخ به پاسخ بنی به پاسخ بُسه را در آستین دارد، اما آلن به وسط پرید و گفت که آدم دنیادیده‌ای است و اگر یک چیز را یادگرفته باشد این است که منشاء بزرگ‌ترین و به ظاهر لاینحل‌ترین اختلافات روی زمین گفتگو است: «تو احمقی، نه، تویی که احمقی، نه، تویی که احمقی.» آلن گفت که راه حل غالب اوقات این است که با هم ته یک بطر ودکا را بالا بیاورند و بعد به آینده نگاه کنند. (ص 194)

یوناس یوناسنمشخصات کتاب

عنوان: مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

نویسنده: یوناس یوناسُن

ترجمه: فرزانه طاهری

نشر: نیلوفر

چاپ اول 1391

372 صفحه

قیمت: 17000 تومان


 پ.ن: کتاب جذاب و خوبی بود فقط چند غلط کوچک نگارشی داشت که امیدوارم در چاپ‎های بعدی اصلاح شود.

پ.پ.ن: بر اساس این کتاب فیلمی با همین عنوان نیز ساخته شده استفیلم مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

امریکا دیگر وجود ندارد

امریکا دیگر وجود نداردامریکا دیگر وجود ندارد

 

 این کتاب مجموعه‌ای از داستان‎های مختلف «پیتر بیکسل» است که از کتاب‌های مختلف (به خصوص کتاب«داستان‌های کودکان») جمع آوری شده است. امریکا دیگر وجود ندارد نام یکی از داستان‌های کتاب است.

برخی از جملات کتاب

-  داستان باید در هنگام نوشتن خود من را هم غافلگیر کند و چرخش‌هایش نباید در کلیشه‌ها و اشکال از پیش تعیین شده روی دهند. باید بتوانم هودم چرخش‌های داستان را مشخص کنم. داستان باید رویکاغذ اتفاق بیفتد. (ص 17)

- به این ترتیب:

پیرمرد صبح مدت زیادی در عکس ماند، ساعت نه آلبوم زنگ زد، مرد بلند شد و برای اینکه پاهایش یخ نکنند ایستاد روی کمد، بعد لباس‌هایش را از تو روزنامه بیرون آورد و کرد تنش. در صندلی که به دیوار آویزان بود نگاه کرد، نشست روی ساعت پشت فرش و مشغولِ ورق زدن آینه تا شد تا اینکه میز مادرش را دید.
مرد حسابی کیف می‌کرد. تمام روز مشغول تمرین و پیدا کردن نام‌های تازه بود. دیگر همه چیز تغییر نام داده بود: او حالا نه مرد بلکه پا بود، پا هم صبح، و صبح شده بود مرد. (ص 72)

- مرد هشتاد ساله، در مورد روز تولدش و اینکه حافظه‌ی خوبش را تحسین می‌کردند، گفت: «خب، بله. اما همیشه احساس می‌کنم یک چیزی را فراموش کرده‌ام.»
در بیست و دو سالگی تصمیم گرفته بود خودش را بکشد. (ص 107)

 

پیتر بیکسلمشخصات کتاب

عنوان: امریکا دیگر وجود ندارد
نویسنده: پیتر بیکسل
ترجمه: بهزاد کشمیری پور
نشر: مرکز
چاپ سوم 1391
162 صفحه
قیمت 5900 تومان


پ.ن: بیشتر داستان‌های کوتاهش را دوست نداشتم به جز داستان‎هایی که مربوط به کتاب «داستان‌های کودکان» بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

تاریخ جهان

تاریخ جهانتاریخ جهان

کتاب با زبانی ساده و روان اتفاقات تاریخی را از پیش از پیدایش تاریخ تا زمان جنگ جهانی دوم به صورت کوتاه مختصر روایت می‌کند. نام انگلیسی کتاب A Little History of the World است که به «تاریخ جهان» ترجمه شده است. کتاب نثر ساده و روانی دارد و خواندنش لذت بخش است.

برخی از جملات کتاب

- هر بار که ساکسون‌ها تسلیم می‌شدند، روز بعد از نو سلاح به دست می‌گرفتند و به نبرد خود ادامه می‌دادند. بنابراین شارلمانی بازمی‌گشت و خساراتی را به سرزمین آنها وارد می‌آورد. ولی کافی بود که به ساکسون‌ها پشت کند تا آنها دوباره خود را آزاد سازند. آنها در جنگ مطیعانه از دستورات شارلمانی پیروی می‌کردند، ولی همین که باز می‌‌گشت به سپاهیانش حمله‌ور می‌شدند. در نهایت بهای دهشتناکی برای مقاومت‌شان پرداخت کردند: به فرمان شارلمانی چهار هزار نفر از افرادشان به قتل رسیدند. ساکسون‌هایی که از مرگ رسته بودند، بی هرگونه اعتراضی به دین مسیح درآمدند، ولی زمانی بس طولانی لازم بود که بتوانند به دین عشق و محبت، هرگونه احساس مهرورزانه‌ای داشته باشند. (ص 176)

- راهبی بودایی را می‌شناسم که حکیمی سالخورده بود و در خطابه‌ای به هموطنانش می‌گفت که زمانی این سوال برایش مطرح شده بود: چرا هنگامی که شخصی لاف‎زنانه می‎گوید که وی هوشمندترین، نیرومندترین، شجاع‌ترین و با استعدادترین انسان روی زمین است، ‌شخصی بی‌شعور و معذب کننده به نظرمان می‌‌آید؛ حال آنکه اگر همین شخص به جای «من» بگوید «ما هوشمندترین، نیرومندترین، شجاع‌ترین و با استعدادترین ملت روی زمین هستیم» هموطنانش او را شورمندانه یک وطن پرست خطاب می‌کنند؟ زیرا هیچ صبغه‌ی وطن پرستانه‌ای در این سخن وجود ندارد. هر انسانی می‎تواند  به کشور خود تعلق خاطر داشته باشد، بی‌آنکه لازم باشد تاکید ورزد که بقیه ساکنان کره زمین، انسان‌هایی بی‌ارزش‌اند. هر چه افراد بیشتری مجذوب چنین اندیشه‌هایی بی‌اساسی شدند، صلح بیشتر به مخاطره افتاد. (ص 386)

- در اول سپتامبر 1939، سپاهیان آلمان وارد خاک لهستان شدند. در آن زمان من در انگلستان بودم و خود شاهد غم عمیق -و در عین حال عزک راسخ- کسانی بودم که می‌بایست دوباره پا به میدان جنگ نهند. این بار دیگر هیچ سرود رزمی نیرودهنده‎ای خوانده نمی‌شد، و هیچ‌کس رویای شکوه همه فقط وظیفه‌شان را انجام می‌دادند تا بتوانند جنون را متوقف سازند. (ص 387)

ارنست کمبریجمشخصات کتاب

عنوان: تاریخ جهان

نویسنده: ارنست گمبریج

ترجمه: علی رامین

نشر: نی

چاپ سوم 1392

404 صفحه

قیمت: 12000 تومان


 پ.ن: کتاب خیلی خوبی است و خواندنش را به شدت توصیه می‌کنم. مثل یک نخ تسبیح به اتفاقات تاریخی که به صورت پراکنده توی ذهنم ریخته شده بود، نظم می‌داد.

 پ.پ.ن: فقط یک نکته منفی کوچولو هم داشت، با اینکه کتاب چاپ سوم بود و انتشارات معتبر نی آن را منتشر کرده، اما کتاب هنوز در صفحاتی از کتاب غلط‎های املایی دیده می‌شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

بارون درخت نشین

بارون درخت نشین بارون درخت نشین

این کتاب اولین سری از سه گانه «نیاکان ما» است (کتاب‌های بعدی این مجموعه «ویکنت دو نیم شده» و «شوالیه ناموجود» هستند)  داستان در مورد پسرِ یک خانواده نیمه اشرافی به اسم «کازیمو» است که در سن دوازده سالگی به خاطر لجبازی با خانواده، تصمیم می‌گیرد بالای درختان زندگی کند. اما پس از مدتی تصمیم می‎گیرد هرگز پایش را روی زمین نگذارد. راوی داستان برادرش محافظه کارش است که به صورت دانای کلِ محدود داستان را روایت می‌کند.

برخی از جملات کتاب

- کارهای برجسته‌ای که آدمی به پیروی از وسوسه‌ای درونی می‌کند باید ناگفته بماند؛ همین که آن را به زبان بیاوری و از آن لاف بزنی چیزی بیهوده و بی‌معنی جلوه می‎کند و پست و بی‎مقدار می‌شود. (ص 66)

- شمار زغالکاران بیشتر بود، ولی دزدان دریایی سلاح‎های بهتری داشتند. شاید همه نه. زیرا همه می‎دانند که در برابر شمشیر هیچ سلاحی بهتر از بیل نیست. (ص 168)

- گفته‌ها و حرکت‌های همه‌ی آن رانده شدگان حالتی غمگین و افسرده داشت که تا اندازه‎ای طبیعی بود، اما ساختگی نیز می‌نمود: بسیار دیده شده است که مردمانی که برای آرمانی نه چندان روشن و مشخص مبارزه می‌کنند مجبورند برای گنگی و سستی انگیزه‌هایشان ظاهری جدی به خود بدهند. (ص 191)

- جایشان تنگ بود و گهگاه یکدیگر را در برمی‌گرفتند. لبانشان به هم رسید. نخستین بوسه را کوزیمو زد. بدینگونه عشقشان آغاز شد. کوزیمو خوش و گیج و منگ بود؛ دختر نیز خود را خوشبخت حس می‌کرد، اما هیچ شگفت زده نبود (دختران هیچ کارشان اتفاقی نیست). (ص 194-195)

- آنچنان از ساختن چیزهای تازه خوشش می‌آمد که حتی برای کارها و مراسمی هم که نویسندگان مورد علاقه‌اش آنها را ناپسند می‌دانستند وسیله لازم را ساخت. از جمله چون می‎دید که بسیاری از آن رانده شدگان مومن‌اند و می‌خواهند هر هفته آیین «اعتراف» را به جا آورند، سوراخی در تنه درختی کند و پرده‌ای از آن آویخت و آن را به صورت «اعترافخانه» درآورد. (ص 197)

ایتالو کالوینومشخصات کتاب

عنوان: بارون درخت نشین
نویسنده: ایتالو کالوینو
ترجمه: مهدی سحابی
نشر: نگاه
320 صفحه
چاپ 1391
قیمت: 14000 تومان


 

 پ.ن: تقریبا شبیه بقیه‌ی کارهای کالوینو است. روایتِ روان داستان و زبان طنز از نکات خوب کتاب بود. اما به نظرم داستان کمی طولانی شده بود و از یک جایی به بعد جذابیتش کم می‌شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...