چوب الف

چوب الف: چیزی که برای نشانه‌گذاری صفحه‌ای که خوانده شده توی کتاب می‌گذارند... و نه آن چیزی که بر سرِ ما است.

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نشر نیلوفر» ثبت شده است

از کتاب رهایی نداریم

از کتاب رهایی نداریماز کتاب رهایی نداریم 

 ژان فیلیپ دوتوناک (نویسنده‌ی کتاب) یک روز با امبرتو اکو (نویسنده) و ژان کلود کریر (فیلم‌نامه‌نویس) دورهمی نشسته‌‌اند و درباره‌ی کتاب گپ زده‌اند و حاصلش شده این کتاب.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - او {امبرتو اکو} می‌گوید: «انسان مخلوقی به معنی واقعی کلمه، عجیب و غریب است. آتش را کشف کرده، شهرها را بنا نهاده، شعرهایی عالی سروده، تفسیرهایی از جهان به دست داده، اما در عین حال، از جنگ با هم‌نوعانش، از تن دادن به اشتباه، از تخریب محیط‌زیست خویش و خطاهای دیگر دست نکشیده است. فضیلت اخلاقی بلند پایه و بلاهت فرومایه، هر دو کم و بیش به یک میزان وجود دارد. بنابراین، هنگامی که درباره‌ی حماقت سخن می‌گوییم، به تعبیری، به این مخلوق نیمه نابغه - نیمه ابله اداری احترام می‌کنیم.» (ص 12-13)

- {امبرتو اکو} احترام به نوشته و بعدها کتاب، قدمتی برابر قدمت خط دارد. (ص 33)

- {ژان کلود کریر} بسیاری از رمان‌نویسان گمان می‌کنند که می‌توانند همچنان که رمان می‌نویسند، سناریو هم بنویسند. اشتباه می‌کنند. متوجه نیستند که که این دو موضوع نوشتاری - رمان و سناریو- درواقع دو سبک نگارش متفاوت طلب می‌کنند. (ص 46)

- {ژان کلود کریر}  برای خواندن کتاب چشم‌مان از چپ به راست و از بالا به پایین حرکت می‌کند. در خطوط عربی، فارسی و عبری برعکس است. چشم از راست به چپ حرکت می‌کند. گاهی از خودم پرسیده‌ام آیا حرکت دوربین در سینما تحت تأثیر این دو حرکت قرار ندارد؟ تراولینگ در سینمای مغرب‌زمین بیش‌تر از چپ به راست صورت می‌گیرد درحالی‌که در سینمای ایران ـــ اگر بخواهم تنها از همین یک کشور یاد کنم ـــ اغلب عکس آن را دیده‌ام. چرا نباید تصور کنیم که عادات‌مان در مطالعه‌ی کتاب می‌تواند در نحوه‌ی دیدمان تأثیر بگذارد و در حرکات غریزی چشم‌های‌مان؟ (ص 53)

- نمی‌دانم این گفته‌ی کیست: «اگر آینده آینده است، همیشه نامنتظر خواهد بود.» (ص 55)

- ... اما امروز، دو هفته وقت می‌گذارید تا چیزی از یک برنامه‌ی رایانه‌ای بفهمید و همین که کم و بیش بر موضوع مسلط شدید، برنامه‌ی تازه‌ای عرضه و تحمیل می‌شود. پس این را نمی‌توان مشکل حافظه‌ی جمعی‌مان که در معرض نابودی است، به شمار آورد. به نظر من اینجا بیشتر مسئله‌ی ناپایداری زمان حال مطرح است. ما دیگر زمان حال را در آرامش نمی‌گذرانیم بلکه مدام در تلاشیم که خود را برای آینده مطرح کنیم. (ص 65)

- گذشته، مدام مایه‌ی شگفتی‌مان می‌شود، حتی بیشتر از زمان حال، حتی شاید بیشتر از آینده. بد نیست برای پایان دادن به موضوع این بلغارستانِ ناگهان رمی شده، گفته‌ی بازیگر کمدی باواریایی، کارل والانتین را نقل کنم. «در گذشته، حتی آینده هم بهتر از این بود.» (ص 77)

- {ژ.ک.ک} سال 1976- 1977 بود و من تازه خانه‌ای را که در پاریس دارم، خریده بودم. خانه در دست تعمیر بود و در منتهای بی‌نظمی و آشفتگی. به دنبال بورخس به هتلش رفتم و او را به خانه‌مان آوردم. از حیاط عبور کردیم، بورخس به بازویم تکیه داده بود چون چشمش تقریبا چیزی نمی‌دید، از پله‌ها بالا رفتیم و من بی‌آنکه متوجه اشتباه خود باشم از به هم‌ریختگی خانه، که او طبعا ندیده بود، عذرخواستم. بورخس در جوابم گفت: «بله، می‌فهمم. مثل یک چرک‌نویس است.» در ذهن او همه چیز در ادبیات خلاصه می‌شد، حتی خانه‌ای در دست تعمیر. (ص 118)  

- هرکشوری باید حوادث تاریخی مهمی را از سر گذرانده باشد تا دارای شعوری شود که بتواند پدید آرنده‌ی اندیشه‌ای جهانی شود. (ص 153)

- ا.ا.: در ایتالیا یک برنامه‌ی تلویزیونی داریم به نام «La Corrida» که از داوطلبان می‌خواهد به صحنه بیایند و درمیان هو و جنجال و اعتراض حضار عصبی و آتشی، به بیان مطالب خود بپردازند. با اینکه هر کسی می‌داند که با شرکت در این برنامه لت و پار خواهد شد، مسئولان هرابر مجبورند به هزاران داوطلب پاسخ رد بدهند. بسیار کم‌اند آنهایی که درباره‌ی استعداد خود خیال‌پردازی می‌کنند، اما یگانه فرصتی است که به آنها داده می‌شود تا خود را به میلیون‌ها تماشاگر نشان دهند و بنابراین، آماده‌ی تن دادن به هر کاری هستند. (ص 245)

{ژان کلود کریر} مجموعه دوم، که مایلم آن هم پس از من سرنوشتی ویژه (اما نمی‌دانم چه سرنوشتی) داشته باشد، مجموعه‌ای است که با همکاری زنم فراهم کرده‌ام و چنانکه قبلا در اینجا گفته‌ام، درباره‌ی «سفر به ایران» از قرن شانزدهم به بعد است. شاید دخترمان روزی به آن علاقه نشان دهد. (ص304)

امبرتو اکو ژان کلود کریرمشخصات کتاب

عنوان: از کتاب رهایی نداریم

نویسنده: ژان فیلیپ دوتوناک

ترجمه: مهستی بحرینی

نشر: نیلوفر

چاپ اول پاییز 1393

308 صفحه

قیمت: 18000 تومان


 پ.ن: به نظرم کتاب خوبی و جذابی است به خصوص اگر یک خوره‌ی کتاب باشید. البته جاهایی که در مورد جمع کردن کتاب‌های قدیمی و کلکسیونرهای کتاب حرف می‌زدند با روحیات‌ام سازگار نبود. برایم جالب بود که ژان کلود کریر اطلاعات خوبی در مورد تاریخ ایران داشت البته بعدا فهمیدم پدرزنش ایرانی است. 

پ.پ.ن: عکس‌ نویسنده‌ها به ترتیب از راست به چپ؛ ژان فیلیپ دوتوناک، امبرتو اکو، ژان کلود کریر.

پ.پ.پ.ن: ترجمه کتاب خوب و روان است اما به نظرم یکی دو جا در زیرنویس توضیحاتِ مترجم اضافه و حتی گمراه کننده بود. مثلا:

«در 1فارنهایت 451 «بردبری» جامعه‌ای را مجسم می‌کند... »

این جمله از صفحه‌ی 277 کتاب است و در زیرنویس توضیح داده: «1. فیلمی اثر کارگردان فرانسوی، فرانسوا تروفو.» در صورتی که در جمله صراحتا گفته شده فارنهایتِ 451 بردبری! و منظورش کتاب بردبری است و نه فیلم تروفو.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شدمرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شد

کتاب داستانِ پرماجرا و جذابی دارد. شخصیت اول داستان پیرمردی به نام آلن کارلسن است که در تولد صد سالگی از پنجره اتاقش در خانه سالمندان فرار می‌کند. فصل‌های داستان به دو قسمت کلی تقسیم می‌شوند. در یک فصل ماجراهای آلن بعد از فرار روایت می‌شود و در فصلی دیگر به ماجراهای آلن بعد از تولد می‌پردازد. راوی دانای کل است و این فصل‌ها به صورت یکی در میان می‌آیند. زبان طنز و سرنوشت پرماجرای آلن که با اتفاقات واقعی تاریخی پیوند می‌خورد باعث جذاب تر شدن کتاب می‌شود. در مورد پرماجرا بودن زندگی آلن همین بس که برای ساختن بمب اتم به اپنهایمر مشاوره می‌دهد و در جایی دیگر همسر مائو را از مرگ نجات می‌دهد و حتی در یکی از ماجراهایش به ایران می‌آید و توسط ساواک دستگیر می‌شود!

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - مادرش از سرطان مرد- که یولیس را غصه‌دار کرد- و کمی بعدش هم باتلاقی که پدرش می‌خواست گوساله‌ی ماده‌ای را از آن نجات دهد ابوی را هم بلعید. این هم یولیس را غصه‌دار کرد، چون آن گوساله را خیلی دوست داشت.  (ص 20)

- در آغاز فرایند عضوگیری در زندان خوب پیش می‌رفت. اما بعد نامه‌ای که مامانِ رئیس برایش فرستاده بود تصادفا در زندان دست به دست شد. مامانش از جمله نوشته بود پرگونار کوچولویش باید مراقب باشد که در زندان قاطی آدم‌های بد نشود، باید مراقب لوزه‌های حساسش باشد و او منتظرش است تا وقتی بیرون آمد دوباره با هم گنج بازی کنند. (ص 52)

- هنوز شش سالش تمام نشده بود که پدرش دستی بر شانه‌اش گذاشت و گفت: «پسرم، باید از کشیش‌ها برحذر باشی و از آدم‌هایی که ودکا نمی‌خورند. از همه بدتر، کشیش‌هایی که ودکا نمی‌خورند.»

پدرآلن، با عمل به همین پند، قطعا روزی که مشتش را حواله یک مسافر معصوم کرد و بابت همین بلافاصله از راه‌آهن کشوری اخراجش کردند کاملا هوش و حواسش سرجایش نبود. همین هم مادر آلن را برآن داشته بود که کلام حکمت آمیز خودش را به پسرش بگوید:

«از آدم‌های مست برحذر باش، آلن. این کاری است که من باید می‌کردم.» (ص 134)

- از وجنات بُسه پیدا بود که پاسخ به پاسخ بنی به پاسخ بُسه را در آستین دارد، اما آلن به وسط پرید و گفت که آدم دنیادیده‌ای است و اگر یک چیز را یادگرفته باشد این است که منشاء بزرگ‌ترین و به ظاهر لاینحل‌ترین اختلافات روی زمین گفتگو است: «تو احمقی، نه، تویی که احمقی، نه، تویی که احمقی.» آلن گفت که راه حل غالب اوقات این است که با هم ته یک بطر ودکا را بالا بیاورند و بعد به آینده نگاه کنند. (ص 194)

یوناس یوناسنمشخصات کتاب

عنوان: مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

نویسنده: یوناس یوناسُن

ترجمه: فرزانه طاهری

نشر: نیلوفر

چاپ اول 1391

372 صفحه

قیمت: 17000 تومان


 پ.ن: کتاب جذاب و خوبی بود فقط چند غلط کوچک نگارشی داشت که امیدوارم در چاپ‎های بعدی اصلاح شود.

پ.پ.ن: بر اساس این کتاب فیلمی با همین عنوان نیز ساخته شده استفیلم مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

آینه‌های دردار

آینه‌های دردار

شخصیت اصلی کتاب نویسنده‌ای است که برای داستان‌خوانی به آلمان رفته است. لابه‌لای داستان‌هایی که نویسنده می‌خواند با زندگی‌اش بیشتر آشنا می‌شویم. در یکی از جلسات پرسش و پاسخ کاغذی به دستش می‌رسد که نشان می‌دهد نویسنده در داستان‌هایش هر بار بخشی از اتفاق‌های واقعی زندگی خودش را نوشته است. نویسنده حدس می‌زند این نامه را یک آشنای قدیمی فرستاده است.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

گذرنامه خواست. دادش. حالا دیگر ایستاده بود، گیج خواب. همان پرسید: تولد؟

سالش را گفت، 1326 که می‌شود 1948. روز و ماه تولد حتی به شمسی یادش نیامد. گفت: ما جشن تولد نداشته‌ایم که یادمان بماند. می‌بایست بگوید نسل ما، یا اصلا من در فاصله دوبار جاکن شدن مادر به دنیا آمده‌ام و مادر یادش نبود که عید آن سال چند ماه مانده بود که نانن باز گران شود و پدر دنبال کار می‌گشت. آن یکی داشت به جایی خبر می‌داد که کیست، ایرانیش را شنید: ماه تولدش را حتی نمی‌داند.

***

... گاهی نوشتن یک داستان شکل دادن به کابوس فردی است، تلاشی است برای به یادآوردن و حتی تثبیت خوابی که یادمان رفته است و گاهی با همین کارها ممکن است بتوانیم کابوس‌های جمعی‌مان را نیز نشان بدهیم تا شاید باطل السحر آن ته مانده بدویتمان بشود. مگر نه اینکه تا چیزی را به عینه نبینیم نمی‌توانیم برا آن غلبه کنیم؟ خوب، داستان نویس هم گاهی ارواح خبیثه‌مان را احضار می‌کند، تجسد می‌بخشد و می‌گوید: «حالا دیگر خود دانید، این شما و این اجنه‌تان.»

***

تا پل تجریش را با تاکسی رفتند. کنارش نشسته بود، چشم بسته، و حالا در فضای بسته تاکسی عطر ملایم اما تلخش را می‌شنید. به بازار تجریش هم سری زدند. مینا آینه‌ای دردار خرید، گفت: آدم وقتی هردولنگه‌اش را می‌بندد، دلش خوش است که تصویرش در پشت این درها ثابت می‌ماند.

***

- می‌فهمم، برو هرچه زودتر هم بهتر، برای تو البته، چون راستش می‌ترسی که ناگهان متوجه شوی این ریشه‌ها که این همه سنگش را به سینه می‌زنی در خود آدم باید باشد، نه در آب و خاک یا آداب و مناسکی که به آنها عادت کرده‌ایم.

گفت که بله عادت است، تنبلی هم هست؛ ترس از شکست، از ناشناخته هم بود که حالا می‌توانست اضافه کند. اینها همه البته ارزش‌های منفی بود، صنم هم همین را گفت، گفت: هرجای دیگری هم می‌شود ریشه کرد، چندسال که بگذرد آدم عادت می‌کند، تازه گرفتاری‌های حقیر هم ندارد.

هوشنگ گلشیریمشخصات کتاب

عنوان: آینه‌های دردار

نویسنده: هوشنگ گلشیری

نشر: نیلوفر

158 صفحه

چاپ پنجم 1389

قیمت: 3500 تومان

................

پ.ن: رابطه‌ام با کتاب شبیه یک نمودار با شیب صعودی بود! در مراحل ابتدایی دوستش نداشتم، اواسط کتاب گاهی با آن ارتباط برقرار می‌کردم و گاهی هم نه و در بخشِ پایانی کتاب را دوست داشتم و همین باعث شد نسبت به کل داستان احساس بهتری پیدا کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

این وصله‌ها به من می‌چسبد

این وصله‌ها به من می‌چسبد

کتاب به صورت سفری بیرونی (اصطلاح خود نویسنده) روایت می‌شود. شخصیت اصلی شبیه خودِ نویسنده است و در روزنامه شرق کار می‌کند و یک روز تصمیم می‌گیرد برای پیدا کردن درختی که از خاطرات دوران کودکی به یادش مانده راهی سفر شود. در این سفر همراه با کی‌یرکه‌گور (نام لندرور قراضه‌اش) اطراف ایران را می‌گردد و با داستان زندگی شخصیا اصلی و آدم‌هایی که می‌بیند آشنا می‌شویم.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- من یک‌شبه صاحب سه جنازه شدم. مشروطه مادرم بود که زودتر از برادرم و زنش مرد. ماشین آنها در اتوبان ساوه تهران از پل پایین افتاد و اتاقکش له شد. برادرم و زنش که ضربه مغزی شده بودند، بعد از رسیدن به بیمارستان مردند. اما مرگ مادرم خیلی عجیب بود. در گزارش پرونده پزشکی قانونی نوشته بودند: مرگ به علت شوک ناشی از درد. این هم از طنزهای روزگار است که در شبی ظلمانی بروید بیمارستان و جنازه‌هایتان را تحویل بگیرید و بگویند نمی‌شود. بروید پلاستیک بیاورید تا جنازه‌هایتان را بدهیم. چون بیماستان پلاستیک نداشت که آنها را بپیچد.

- آقای همتی زمانی لندرور را به هر دلیلی به آقای زیارتی می‌فروشد که آستانه انقلاب است. خیلی بد است آدم را در آستانه انقلاب بفروشند. خیلی از آدم‌ها در آستانه انقلاب همدیگر را فروختند، که سر این آدم‌فروشی‌ها چه خون‌ها که ریخته نشد. پلاک لندرور سمنان است؛ او سمنانی است. البته الان برایش پلاک ملی به نام خودم گرفته‌ام، اما این پلاک نمی‌تواند هویت واقعی‌اش را عوض کند. حتما شما هم با شنیدن اسم هر شهری بعضی از آدم‌ها به یادتان می‌آید.

- هوا ابری و سنگین بود و و باران در باتلاق نمک فرو می‌رفت. کی‌یرکه‌گور گفته بود:

 «اگه اینجا فرو رفتم تنهام نذارین.»

و من هم با قاطعیت گفته بودم:

«هرگز!»

دروغ واقعا خوب است. اگر دروغ نبود و حشت و ناامیدی آدم را از پا می‌انداخت. کی‌یرکه‌گور می‌دانست حرفی که می‌زنم دروغ است. لاستیک‌های سوخته از نمک در باتلاق، راست‌تر از هر راستی بود.

احمد غلامیمشخصات کتاب

عنوان: این وصله‌ها به من می‌چسبد

نویسنده: احمد غلامی

نشر: نیلوفر

چاپ اول 1392

144 صفحه

قیمت 7000 تومان

.....................

پ.ن: به نظرم نسبت به کتاب‌های قبلی که از این نویسنده خوانده بودم، ضعیف‌تر بود. داستان انسجام و قدرت لازم را نداشت و حال و هوای عرفانی و فضاهای سنتی‌اش را هم دوست نداشتم. البته کتاب راحت و روان خوانده می‌شود و گاها تکه‌های سیاسی و اجتماعی خوبی دارد. نظر موافق در مورد این کتاب را می‌توانید در اینجا بخوانید.

پ.پ.ن: در پست‌های قبلی از همین نویسنده کتاب «آدم‌ها» و «جیرجیرک» را نیز معرفی کرده بودم.

پ.پ.پ.ن: عکس احمد غلامی را از اینجا برداشتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند

پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کندپروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند

اکثر کتاب خوان‌ها مجموعه هفت جلدی «در جست و جوی زمان از دست رفته» شاهکار مارسل پروست را می‌شناسند ولی به دلیل حجم زیادش هیچ‌وقت رغبت زیادی به خواندنش نداشته‌اند. این کتاب می‌تواند زمینه‌ای برای پیش داوری باشد و با خواندن این کتاب از دو باتن می‌توان متوجه شد که آیا تمایلی به خواندن این رمان طویل داریم یا خیر.

برخی از جملات کتاب

- هربار که پاسخ احوال پرسی دیگران را می‌دهد بلافاصله اضافه می‌کند که به زودی خواهد مرد: او این خبر را پیوسته در شانزده سال آخر زندگی‌اش با اعتقاد کامل اعلام می‌کند. وضعیت عادی‌اش را چنین شرح می‌دهد «شش روز از هفت روز معلق میان کافئین آسپیرین آسم سینه درد و روی هم رفته میان مرگ و زندگی به سر می‌برم»

- یکی از تاثیرهای خواندن کتابی که با چنین دقت وارد جزییات اندک می‌شود این است که وقتی کتاب را می‌بندیم و  زندگی عادی‌مان را سر می‌گیریم ممکن است ما هم دقیقا به این جزییات همان واکنشی را نشان بدهیم که نویسنده اگر کنار ما بود نشان می‌داد. ذهن ما تبدیل به راداری می‌شود که از نو تنظیم شده و تاثیرش همانند آوردن رادیویی است به درون اتاقی که فکر می‌کردیم ساکت است. در صورتی که متوجه می‌شویم این سکوت فقط در طول موج خاصی وجود داشته است حال آنکه در تمام این مدت ما در این اتاق امواج صداهایی از ایستگاهی در اوکراین یا گفتگوی تلفنی راننده تاکسی را با مرکزش پخش می‌کرده.

آلن دوباتنمشخصات کتاب

عنوان: پروست چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند

نویسنده: آلن دو باتن

ترجمه: گلی امامی

نشر: نیلوفر

چاپ چهارم 1391

211 صفحه

قیمت: 6000 تومان

...................

پ.ن: آلن دو باتن از بهترین مولفان و مصنفان اخیر است و می‌تواند به زودی نامی بسیار بزرگ‌تر از پیش باشد. این کتاب هم کتاب بسیار خوبی است و خواندنش به علاقه‌مندان به ادبیات  توصیه می‌شود. با اینکه این کتاب درباره ادبیات نوشته شده اما برخلاف کتب مرسوم نثر سنگینی ندارد و کتاب بسیار روانی است و طنز خاصی هم در میان کلامش جاری است.

پ.ن 2: ترجمه گلی امامی عالی است. او کتاب هنر سیر و سفر را از این نویسنده ترجمه کرده و در نشر نیلوفر به چاپ رسانده است.

این پست توسط «مانولیتو» نوشته شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

ترجیع گرسنگی


داستانِ کتاب در مورد خانواده‌ای است که از جزیره موریس به فرانسه آمده‌اند. شخصیت اصلیِ داستان اتل دختر خانواده است. ماجراهایِ داستان شباهت‌هایِ زیادی با سرگذشت خانوادگی خودِ نویسنده دارد و اینگونه به نظر می‌رسد که شخصیت اتل همان مادرِ لوکزیرو است.

برخی از جملات کتاب

- خوشبختی یعنی اینکه گذشته را مدام پیش چشم نداشته باشی.

- کشور کوچک٬ مردم کوچک

- یک بار هنگامی که اتل و ژوستین در مرکز شهر قدم می‌زدند٬ مادر ایستاد و در ته خیابان٬ چسبیده به دامنه‌های تپه سیمیز٬ بنای سفیدی را که آفتاب زمستانی نور زننده‌ای بر آن تابانده بود نشان داد٬ آهی کشید و گفت: «این تنها چیزی است که از سفر ماه عسلمان باقی مانده.» اتل به زحمت از اظهار نظری طعنه آمیز خودداری کرد: «پس نطفه مرا در این کاروانسرا بسته‌اند.»

- آن‌ها از بمب‌های انگلیسی و آمریکایی نمی‌مردند بلکه رفته رفته٬ از نخوردن، از نفس راحت نکشیدن٬ از آزاد نبودن و از آرزو نداشتن می‌مردند.

- اتل به پدر و مادرش نگاه می‌کرد٬ ژوستین روی نیمکتی که برایش حکم تختخواب را داشت در ته اتاق نشیمن دراز می‌کشید و الکساندر٬ فرو رفته در صندلی چوبی نخل خود٬ با سر تکیه داده به بالش٬ در کنار بخاری خاموش٬ و در حالی که شماره‌ای از روزنامه «عصر» سال ۴۰را در دست داشت٬ به رویا فرو می‌رفت و دیگر در آنجا نبود. برای اینکه اتل بخواهد به حقیقت پی ببرد٬ از سرگذشت واقعی آن دو آگاه شود٬ چگونه با هم شدند٬ چرا با یکدیگر ازدواج کردند٬ از کجا به فکر افتادند که فرزندی داشته باشند٬ بسیار دیر بود. اتل می‌دید که دوستشان ندارد٬ اما رقتی در دل نسبت به آن‌ّا احساس می‌کرد. و این وابستگی بود٬ شاید هم اسارت.


لوکزیومشخصات کتاب

عنوان: ترجیع گرسنگی

نویسنده: ژان ماری گوستاو لوکزیو

ترجمه: مهستی بحرینی

نشر: نیلوفر

چاپ اول ۱۳۸۸

۲۲۳ صفحه

قیمت: ۴۵۰۰ تومان

.................

پ.ن: کتاب را زیاد دوست نداشتم. نمی‌دانم مشکل از ترجمه‌اش بود یا اینکه فضاها و داستانی که روایت می‌کرد برایم جذاب نبود و به دلم نمی‌نشست. بیشتر به دلیل اینکه نویسنده‌اش جایزه نوبل را برده بود، این کتاب را خریدم و خواندم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

دنیای قشنگ نو

Brave new worldدنیای قشنگ نو


داستان کتاب در سال 2540 و در لندن اتفاق می‌افتد. در این زمان انسان‌ها به شیوه کلونی در آزمایشگاه‌ها به وجود می‌آیند و تربیت می‌شوند.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- عمارتی پت و پهن و خاکستری رنگ، تنها دارای سی و چهار طبقه. بالای در اصلی، این کلمات: «کارخانه مرکز تخم‌گیری و شرطی سازی لندن» و روی یک سپر، شعار دولت جهانی: «اشتراک، یگانگی، ثبات» 

- «ما توده‌ها را طوری شرطی می‌کنیم که از میهن متنفر باشند، ولی همزمان طوری شرطی‌شان می‌کنیم که به تمام مسابقات قهرمانی میهنی عشق بورزند.»

- « ... کلمات عین اشعه ایکس‌اند، اگه درست ازشون استفاده کنی در همه چیز نفوذ می‌کنند.»

- «ترجیح می‌دم خودم باشم، خودم باشم و دمغ باشم بهتره تا اینکه کسی دیگه باشم و خوش باشم.»

- دکتر گافنی گفت: «کتابخانه ما فقط شامل کتاب‌های مرجعه. اگه جوون‌ها احتیاج به سرگرمی پیدا کنند می‌تونند توی احساس‌خونه‌ها برای خودشون پیدا کنند. روشون نمی‌دیم که به سرگرمی‌های انفرادی بپردازند.»

- «... شرطی سازی مرگ از حدود هجده ماهگی شروع می‌شه. هر یک از کوچولوها هفته‌ای دو روز صبح رو در مُردنگاه می‌گذرونه. بهترین اسباب بازی‌ها در اونجا هست و اونها در رزوهای احتضار شکلات می‌خورند. یاد می‌گیرند که مرگ رو یه چیز عادی تلقی کنند.»

- خوشبختی هرگز چیز بزرگی نیست.

جملات بیشتر را می‌توانید در اینجا بخوانید.

آلدوس هاکسلیمشخصات کتاب

عنوان: دنیای قشنگ نو

نویسنده: آلدوس هاکسلی

ترجمه: سعید حمیدیان

نشر: نیلوفر

چاپ پنجم 1390

265 صفحه

قیمت: 6500 تومان

.......................

پ.ن: اگر کتاب 1984 را خوانده‌اید و آن را دوست داشتید. حتما این کتاب را هم بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

خداحافظ گرِی کوپر

Adieu Gary Cooperخداحافظ گری کوپر

برخی از جملات کتاب:

- دیوار زبان وقتی کشیده می‌شود که دو نفر به یک زبان حرف می‌زنند. آن وقت دیگر مطلقا نمی‌توانند حرف هم را بفهمند.

- آدم حکم پول را دارد. هر چقدر مقدارش بیشتر، ارزشش کمتر.

- نسل گذشته شانس داشت. دوره آن‌ها هیتلر و استالین بودند و می‌شد گناه همه چیز را به گردن آن‌ها انداخت. امروز دیگر نه هیتلری بود نه استالینی، به جای آن‌ها همه‌یِ مردم دنیا بودند.

- خدمت در دستگاه دیپلماسی کارش رو به اینجا رسونده. بعضی وقت‌ها، معمولا نیمه شب، شماره تلفن خودش رو می‌گیره تا مطمئن بشه که واقعا وجود داره و مشغول دروغ گفتن به خودش نیست.

- در تزرمات یکی رو می‌شناسم که می‌گه: «اینها هنوز درست جا نیفتاده. دنیا را باید عوض کرد. باید همه با هم متحد بشن تا دنیا رو عوض کنن.» ولی اگه همه می‌تونستن با هم متحد بشن دیگه برای چی دنیا رو عوض کنن؟...

- لابد کتاب «بهار خاموش» نوشته راشل کارسن رو خوندید. این خانم بی چون و چرا و با بیان وحشت آوری نشون داده که از بس خواستیم طبیعت رو پاک کنیم، ریشه‌اش رو سوزوندیم. در نتیجه طبیعی است که توش دیگه نه آواز زنجره هست، نه پرواز پرنده، د.د.ت‌های ایدئولوژیک شما هم درست همین کار را کردند... مدعی بودند که در راه ساختن بهار بزرگ تلاش می‌کنند ولی وقتی بهار شد دیدند جز سکوت هیچ چیز باقی نمونده.

......................................

پ.ن: «خداحافظ گری کوپر» را «رومن گاری» در سال 1969 نوشت و چهار سال بعد (1351) سروش حبیبی آن را به فارسی ترجمه کرد. من چاپ پنجم (1383) این کتاب را خواندم. به نظرم ویرایش کتاب می‌توانست بهتر باشد و چند جایی غلط املایی داشت که امیدوارم در چاپ‌های بعدی اصلاح شده باشد. کتاب  در مورد داستان زندگی جوانی به نام «لِنی» است، که به خاطر فرار از جنگ ویتنام به کوه‌های سوییس فرار کرده است و عاشق برف و اسکی است.  گویا اسم اول کتاب نیز قرار بود «ولگرد اسکی باز» باشد.

به نظرم نویسنده یک جاهایی زیادی اندیشه‌های خودش را وارد کتاب کرده که گاهی تکراری و شعاری به نظر می‌رسند. رابطه عشقی بین لنِی و جسی نیز چندان برایم قابل فهم نبود. معمولا وقتی از کتابی زیاد تعریف می‌کنند و یا معروف می‌شود آدم سطح انتظارش کمی زیاد می‌شود و گاهی بعد از خواندن کتاب ممکن است  آنچه که از یک شاهکار انتظار دارید در آن پیدا نکنید. با این حال کتاب خوبی است و به خواندش می‌ارزد. ‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...