چوب الف

چوب الف: چیزی که برای نشانه‌گذاری صفحه‌ای که خوانده شده توی کتاب می‌گذارند... و نه آن چیزی که بر سرِ ما است.

۳ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

شاگرد قصاب

شاگرد قصابشاگرد قصاب«وقتی جوان بودم، بیست یا سی یا چهل سال پیش، توی شهر کوچکی زندگی می‌کردم که همه به خاطر کاری که با خانم نوجنت کرده بودم دنبالم می‌گشتند. کنار رودخانه توی سوراخی زیر علف‌های در هم‌پیچیده قایم شده بودم. مخفیگاهی که من و جو با هم ساخته بودیم. گفتیم مرگ بر تمام سگ‌هایی که وارد این‌جا شوند. البته به جز خودمان.»

کتاب با این جملات شروع می‌شود. مونولوگی طولانی از پسرنوجوانی که اختلالات ذهنی دارد. طنز سیاهی در تمام فضای داستان جریان دارد و نویسنده هوشمندانه ضربات شوکه کننده‌اش را وارد می‌کند تا این مونولوگ طولانی را جذاب و خواندنی کند.

برخی از جملات کتاب

 - من هیچی راجع به مامان نمی‌دانستم ولی جو روشنم کرد. شنیدم خانم کانلی گفت فروپاشی، فروپاشی چیه جو؟ جو گفت وقتی می‌برنت گاراژ، عین وقتی که کامیون می‌آد و می‌کِشه و می‌بردت. فکر کردم چه جالب، یک کامیون مامان را وسط شهر با لباس می‌کشد و می‌برد. همه می‌گن این کیه؟ اِ، خانم برادی رو دارن می‌برن گاراژ. جو گفت کلی چیز خنده‌دار تو این شهر هست و واقعا هم بود. اون آچار رو بده من مچ پای خانم برادی رو سفت کنم. گفتم مُردم از خنده. (ص 19)

 - اولش فیلیپ نمی‌دانست چه کار کند. خب آدم نمی‌داند با دیدن یک خوک که کت و شلوار پوشیده و در آشپزخانه راه می‌رود چه عکس العملی باید نشان بدهد. یک مداد پشت گوش‌اش بود و آنجا ایستاده بود. یک جوکی بود که نگفتم. داستان پروفسوری که یوبس شده بود شنیده‌ین؟ با مداد حلش کرد. (ص 61)

- فیلیپ گفت من یه خوکم. خانم نوج گفت من یه ماده خوکم. گفتم محض اطلاع‌تون، خوک‌ها چه کار می‌کنن؟ فیلیپ گفت غذای خوک می‌خورن. گفتم عالی بود، ولی دیگه چی کار می‌کنن؟ فیلیپ گفت دور مزرعه می‌ون. البته که می‌دون، دیگه چی؟ ماتیک را بالا و پایین انداختم. اون عقب کسی نمی‌دونه؟ بله خانوم نوجنت؟ به‌مون بیکن می‌دن! درسته، ولی این جوابی نیست که من دنبالشم. کلی صبر کردم ولی خبری از جواب نشد. گفتم نشد، جوابی که من دنبالش بودم اینه: اون‌‌ها کثافت‌کاری می‌کنن! بله، خوک‌ها تو مزرعه راه می‌رن و پشکل می‌ندازن و دل کشاورزای بیچاره رو می‌شکنن. به‌تون می‌گن که خوک‌ها تمیزترین حیوانات روی زمین‌ان. اصلا و ابدا باور نکنین. از هر کشاورزی می‌خواین بپرسین! بله، متاسفانه خوک‌ها موجودات کثیفی هستن و هرکاری هم بکنی تمام مزرعه رو با مدفوعشون می‌پوشونن. خب، حالا توی مدرسه‌ی خوک‌ها کی بهترین شاگرده و به ما نشون می‌ده که راجع به چی حرف می‌زنیم؟ هان؟ کسی نیست؟ باریکلا پسر. فیلیپِ خوب و زرنگ. حالا همه با دقت نگاه کنین! به کسی که همچین کاری بکنه چی می‌گین؟ اصلا بهش نمی‌گین پسر... خوک! همه بگین! خوک! خوک! خوک!

عالیه. می‌تونی بیشتر تلاش کنی فیلیپ.

نظرتون چیه خانم نوجنت؟ فیلیپ مایه‌ی افتخار نیست؟

اولش فیلیپ از کاری که فیلیپ می‌کرد خجالت می‌کشید ولی وقتی تلاش‌اش را دید گفت که به او افتخار می‌کند. گفتم باید هم افتخار کنین. بیشتر فیلیپ، بیشتر!

با تمام وجودش دل به کار داد و بهترین کثافتکاری زمین را روی فرش کاشت. (ص 68)

- بعد از این مرا مسئول برگزاری مراسم عشای ربانی کردند. آخر خنده بود. من و پدرسالیوان می‌رفتیم به جامه‌داری و پرنده‌هایی که توی لباس‌های آهار خورده لانه کرده بودند آدم را مثل سگ می‌ترساندند. بیرون به سیاهی قیر بود و هیچ‌کس نبود. جام و این جور چیزها را برمی‌داشتم و با پدر سالیوان مثل دوتا پچ پچِ گنده توی راهروهای کلیسا راه می‌رفتیم، جیر جیر. با دست‌های از هم بازکرده می‌گفت سرورم دعای ما را بشنو. من باید می‌گفتم دعای مرا بشنو سرورم. ولی به جایش می‌گفتم فاکی واکی تیکی تاکی. تا وقتی یک چیزی زیر لب می‌گفتی کسی کاری به کارت نداشت. (ص 82)

- وقتی می‌رسیدم خانه هوا دیگر روشن شده بود و مسخره بود اگر می‌خواستم بروم به رختخواب، برای همین کنار بابا می‌نشستم و به چیزهای مختلف فکر می‌کردم، یکی‌اش این که آدم‌های لال چون نمی‌توانند داد بزنند احتمالا توی شکم‌شان سیاه چاله دارند. (ص 143)

پاتریک مک کیبمشخصات کتاب

عنوان: شاگرد قصاب

نویسنده: پاتریک مک کیب

ترجمه: پیمان خاکسار

نشر: چشمه

چاپ اول زمستان 1393

221 صفحه

قیمت: 14000 تومان


پ.ن: عالی بود. لذت خواندن یک داستان جذاب با ترجمه‌ای روان و خوش‌خوان. شخصیت فرنسی من را یاد شخصیت ایگنیشس در کتاب اتحادیه‌ ابلهان می‌انداخت (هر چند که تفاوت‌های زیادی هم دارند.)

پ.پ.ن: بر اساس این کتاب یک فیلم نیز ساخته شده است (که به بعید می‌دانم به خوبی کتابش باشد).  ترانه‌ی شاگرد قصاب را (که توی کتاب به آن اشاره می‌شود) می‌توانید از اینجا و اینجا بشنوید.  

شاگرد قصاب
یکی دیگر از جلدهای کتاب که حیفم آمد اینجا نگذارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

وصایای تحریف شده

وصایای تحریف شدهوصایای تحریف شده

 کتاب هشت فصل دارد و موضوع اصلی آن در مورد وصیت‌‌ هنرمندانی است که به وصیت آنها عمل نمی‌شود. وارثین با تغییراتی که در اثر می‌دهند و معرفی‌‌های اغراق‌آمیز، سعی می‌کنند از هنرمند قدیسی بسازند که با چهره‌ی واقعی‌اش همخوانی ندارد.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - اکتاویو پاز می‌گوید: «در هومر و ویرژیل هیچ طنزی نیست، آریستو انگار که سایه‌ای از آن به دست می‌دهد، اما تا پیش از سروانتس، طنز شکل نمی‌گیرد... » و ادامه می‌دهد که «طنز اختراع بزرگ روح مدرن است.»

اندیشه‌‌ای بنیادی: طنز یک کشف باستانی انسانی نیست؛ اختراعی است هم پیوند با زایشِ رمان. از این روی که طنز خنده نیست، سخره نیست، هجو نیست، بلکه گونه‌ی ویژه‌ای از کمدی است که به گفته‌ی پاز (و این کلیدِ درک جوهر طنز است)، «هر آنچه را که لمس می‌کند، مبهم می‌گرداند.» (ص 11)

- با آنکه کتابم را بسیار می‌ستاید، یک انتقاد به آن دارد: من نتوانسته‌ام زیبایی اخلاقیِ اهدای نطفه را با قدرت کافی بیان کنم. از خویشتن دفاع می‌کنم: این یک رمان کمیک است! پزشک داستان من خل وضع است! نباید این اندازه جدی بگیریدش! با بدگمانی می‌گوید: «پس داستان‌های شما را نباید جدی گرفت؟» درمانده شده‌ام و ناگهان درمی‌یابم: توضیح دادن هیچ‌ چیز به اندازه‌ی طنز دشوار نیست. (ص 12)

- توماس مان...: ما فکر می‌کنیم که عمل می‌کنیم، فکر می‌کنیم که می‌اندیشیم، اما دیگری یا دیگرانی در ما هستند که عمل می‌کنند؛ یعنی اینکه عادات دیرپا، کهن الگوهایی بدل شده به اسطوره‌هایی که از نسلی به نسل بعد منتقل شده‌‌اند - قدت اغواگر عظیمی را حمل می‌کنند و ما را (به گفته‌ی مان) «از چاه گذشته‌ها» اداره می‌کنند. (ص 17)

- طنز: جرقه‌ای آسمانی که دنیا را در ابهامِ اخلاقی‌اش و انسان را در ناتوانی عمیقش در داوری دیگران، آشکار می‌سازد؛ طنز: نسبیت مدهوش کننده چیزهای انسانی؛ لذتی عمیق، برخاسته از این یقین که یقینی در کار نیست. (ص 17)

- هنگامی که برود خاطرات کافکا را منتشر ساخت، آنها را تا اندازه‌ای سانسور کرد؛ نه تنها هر اشاره‌ای به روسپی‌ها را، که هر آنچه نشانی از آمیزش داشت،‌ حذف کرد. کافکولوژی همواره درباره‌ی توان جنسی خود ابراز تردید کرده و از بحث درباره‌ی مظلومیت ناتوانی جنسی او لذت می‌برد. بدین ترتیب کافکا از دیرزمانی پیش بدل شد به قدیسِ نگهبان روان‌پریشان، افسردگان، بی‌اشتهایان، حقیران؛ قدیس نگهبان خل وضع‌ها، بانوان ادب‌پرور مسخره و هیستریک‌ها. (ص 39)

- اوایل، مردم آثار کافکار را با چهره‌ای مصیبت‌زده می‌خواندند. بعد شنیدند که وقتی کافکار فصل نخست رمان محاکمه را برای دوستانش می‌خوانده و آنها به خنده افتاده بودند،‌ از آن پس، خوانندگان هم شروع کردند به خنداندن خودشان، بی‌آنکه درست بدانند برای چه. (ص 166-167)  

میلان کوندرامشخصات کتاب

عنوان: وصایای تحریف شده

نویسنده: میلان کوندرا

ترجمه: کاوه باسمنجی

چاپ سوم 1383

232 صفحه

قیمت: 2500 تومان


پ.ن: به نظرم فصل اول و جاهایی که در مورد ادبیات حرف می‌زد خوب بود اما حجم کل کتاب می‌توانست کمتر باشد. فصل اولش را دوست داشتم اما بقیه‌ی فصل‌‌ها کمی حوصله سربر می‌شد و حتی یک جاهایی را نخوانده رها می‌کردم.

پ.پ.ن: قبل از این کتاب «قصه‌گو»ی یوسا را می‌خواندم که به دلیل ترجمه‌ی بد، اسم‌های لاتین زیادی که توی داستان بود و جذاب نبودن خودِ داستان، نتوانستم بیشتر از صد صفحه ادامه بدهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیمکمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم«کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» اولین کتاب از یک مجموعه پنجاه جلدی به اسم «فلسفه و هنر زندگی» است که زیر نظر خشایار دیهیمی تولید می‌شود. این کتاب شامل چند مقاله است که به صورت خاطرات نویسنده از زندگی‌ خودش و زنان اروپای شرقی در زمان حاکمیت کمونیسم روایت می‌شود.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- خوب یادم هست که همه‌ی این ماجراها چطور شروع شد. یکی از همکاران روزنامه‌نگارم، درست قبل از آنکه بازنشسته شود، در نیمه‌ی سپتامبر 1989 از مرز اتریش-مجارستان برگشت و در حالی که از شدت هیجان اشک می‌ریخت،‌ برایمان تعریف کرد «مردم آلمان شرقی دارن هزارتا هزارتا از مرز رد می‌شن. فکر نمی‌کردم تا زنده‌م همچین منظره‌ای رو به چشم ببینم!» من هم فکر نمی‌کردم. در این گوشه‌ی دنیا آدم را همین‌جور بار می‌آورند،‌ جوری که خیال کنی تغییر غیر ممکن است. جوری بارت می‌آورند که از تغییر بترسی که وقتی عاقبت اولین نشانه‌های تغییر آشکار شد، به آنها بدگمان باشی، از آنها بترسی، چون همیشه دیده‌ای که هر تغییری فقط وضع را بدتر کرده. یادم می‌آید اولین واکنش‌ خود من به خبرهای تازه‌ی همکارم، البته بعد از خوشحالی،‌ ترس بود،‌ انگار زلزله شده باشد. به شدت دلم می‌خواست فروپاشی رژیم سابق را ببینم،‌ اما به همان شدت هم زمینِ‌زیر پایم داشت می‌لرزید. دنیایی که در آن بودم،‌ دنیایی که خیال می‌کردم ابدی، استوار و محکم است ناگهان داشت فرو می‌ریخت. (ص 22)

- اگر در اروپای شرقی بزرگ شده باشید در همان اوایل جوانی یاد می‌گیرید که سیاست مفهومی انتزاعی نیست، بلکه نیرویی است عظیم که بر زندگی روزمره مردم تاثیری تعیین کننده می‌گذارد. (ص 24)

- یک بار در صوفیه،‌ پایتخت بلغارستان، اِوِلینا داشت تدارکِ یک مهمانی را می‌دید و من هم داشتم در آشپزخانه کوچکش در آپارتمان درب و داغانی که با دوست دانشجویش در آن شریک بود به او کمک می‌کردم. او که دانشیار دانشگاه بود آنقدر حقوق نمی‌گرفت که بتواند آپارتمانی مستقل اجاره کند. سیب زمینی‌ها را پوست کندم، فکر کنم سه کیلویی می‌شدند. می‌خواست با مقداری از آنها سالاد سیب زمینی و پیاز درست کند و بقیه را تنوری کند و کنارشان هم... در واقع چیزی نگذارد و همان‌طور بیاوردشان سر میز. خودش به این می‌گفت سفره‌ی رنگین سیب‌زمینی. گاهی طنز تنها راه غلبه بر فشار عصبیِ سرکوب شده است. (ص 47)

- اولینا می‌گفت: «این خوراک ماست،‌عادت داریم با هر وعده قدری سیاست بیندازیم بالا. با صبحانه،‌ انتخابات، با ناهار، یک بحث پارلمانی و با شام اخبار شبانگاهی که یا به آن می‌خندیدیم یا از شندین دروغ‌هایی که حزب کمونیست علی رغم همه‌ی اتفاقاتی که افتاده می‌خواهد به خوردمان بدهد حرص می‌خوریم.» شاید این مردم بتوانند بی‌غذا یک جورهایی سر کنند -چون خیلی گران است یا چون چیزی گیر نمی‌آید که آدم بخرد،‌ یا به هر دو دلیل. شاید بتوانند بدون کتاب و اطلاعات سر کنند اما بی‌سیاست اموراتشان نمی‌گذرد. (ص 48)

- خیلی طول کشید تا فهمیدم محدود کردن خود در دایره‌ی هر نوع جهان بینی، می‌تواند ما را گرفتار فقر و رنج کند. (ص 113)

- چیزی که به یاد می‌آوردم دوران فقر و محرومیت بود، دورانی که در آن فقر به نظر وحشتناک نمی‌آمد فقط به این دلیل که تقریبا همگانی بود -آن را عادلانه می‌دانستیم. اما وحشتناک این بود که ما حتی نمی‌دانستیم که چیز بهتری هم وجود دارد. (ص 118)

اسلاونکا دراکولیچمشخصات کتاب

 عنوان: کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

نویسنده: اسلاونکا دارکولیچ

ترجمه: رویا رضوانی

نشر: گمان

مجموعه: هنر و زندگی

چاپ اول 1392

288 صفحه

قیمت: 12800 تومان


پ.ن: کتاب خوبی و روانی بود. روایت‌‌های زنانه از سختی زندگی در کشورهای کمونیسیتی که گاهی اشتراکات زیادی می‌توانستی در بین آنها پیدا کنی.
پ.پ.ن: در پست‌های قبلی کتاب «بخشودن»‌ از این مجموعه را معرفی کرده بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...