چوب الف

چوب الف: چیزی که برای نشانه‌گذاری صفحه‌ای که خوانده شده توی کتاب می‌گذارند... و نه آن چیزی که بر سرِ ما است.

اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟

اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟

نویسنده در این کتاب توضیح می‌دهد که چگونه استفاده‌ی زیاد از اینترنت باعث می‌شود تمرکز ما کمتر شود و سیستم مغزی ما به سمت سطحی شدن تغییر کند.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- کاری که اینترنت می‌کند این است که ذره ذره ظرفیت تمرکز و تعمق مرا می‌خورد. چه آن‌لاین باشم و چه نباشم. ذهنم اکنون توقع دارد که اطلاعات را به آن شیوه‌ای که اینترنت توزیع می‌کند، یعنی به شکل جریان سریعی از ذرات، جذب کند. زمانی من در دریای واژگان غواصی می‌کردم اما اکنون فقط با جت اسکی در سطح این دریا حرکت می‌کنم. (ص ۲۶)

- هر چند اعتقاد به تغییرناپذیری مغز در بزرگسالی ریشه‌هایی عمیق و گسترده داشت، معدود افرادی نیز با آن مخالف بودند. تعدادی از زیست‌شناسان و روان‌شناسان در پژوهش‌های فزاینده‌ای که درباره‌ی مغز انجام می‌شد نشان دادند که حتی مغز افراد بزرگسال نیز شکل‌پذیر یا «منعطف» است. این پژوهشگران گفتند که در طول عمر انسان‌ مدارهای عصبی جدیدی شکل می‌گیرند و ممکن است که مدارهای قدیمی قوی‌تر یا ضعیف‌تر شوند یا اصلا به کلی فرسوده شوند و از کار بیفتند. (۵۱)

- انتخاب طبیعی مغزی طراحی نکرده که از پیش برای سازگاری با شرایط گوناگون آماده شده باشد، بلکه مغزی ایجاد کرده که می‌تواند «در سراسر عمر و حتی گاهی در عرض چند روز بنا به اقتضائات محیطی ساختارهایی تخصصی را شکل دهد تا بتواند پاسخگوی این اقتضائات و نیازهای مربوط به آن شود.» (ص ۶۸)

- انعطاف‌پذیری عصبی را با بیماری‌های ذهنی مختلف، از افسردگی گرفته تا اختلالات وسواسی و توهم شنیدن صدا مرتبط می‌دانند. فرد مبتلا هر چه بیشتر روی نشانه‌های بیماری‌اش تمرکز کند، نشانه‌ها با عمق بیشتر در مدارهای عصبی‌اش حک می‌شوند. در بدترین حالت، ذهن به خودش می‌قبولاند که بیمار است. (۷۴)

- ارسطو کارکرد مغز را صرفا جلوگیری از افزایش دمای بدن می‌دانست. او در رساله‌ی اجزای بدن حیوانات: رساله‌ای در باب آناتومی و فیزیولوژی می‌نویسد: «مغز ترکیبی است از خاک و آب که هدفش کاهش دما و حرارت قلب است.» از نظر او، خون از منطقه‌ی «آتشین» قلب می‌جوشد و به سر می‌رود و در سر است که مغز دمای آن را کاهش می‌دهد و «متعادل» می‌کند. سپس خون سرد شده از سر به نقاط دیگر بدن باز می‌گردد. (ص ۸۲)

- حدود دوهزار سال پس از ارسطو، دکارت استعاره‌ی آبکی دیگری برای تبیین کارکرد مغز ساخت. در نظر او مغز بخشی از یک «ماشین» هیدرولیک بزرگ‌تر بود که کارکردش شبیه «فواره‌های باغ‌های سلطنتی» بود. قلب با فشار، خون را به مغز می‌فرستد و غده‌ی صنوبری مغز با کمک ابزارهای فشار و دما این خون را به «روح حیوان« تبدیل می‌کند. (ص ۸۳)

- اونگ می‌نویسد: «تفکر جدی» الزاما «با سیستم‌های حافظه در هم تنیده شده بود.» در آن دوران بیان و نحو شدیدا ریتمیک و گوش‌نواز شدند و اطلاعات در قالب عبارات عام -چیزی که ما امروز کلیشه می‌نامیم- گنجانده شد تا به یاری حافظه بیایند. دانش در شعر به همان مفهم افلاطونی‌اش، گنجانده شد و طبقه‌ای متخصص از افرادی پدیدار شدند که حکیم-شاعر بودند. (ص ۱۱۴)

- فرهنگ شفاهی اجداد ما به به لحاظ فکری بسیار سطحی‌تر از ما بود. زبان مکتوب، دانش را از بند حافظه‌ی فردی رها ساخت و زبان را از ساختار فرمولی و ریتمیک لازم برای پشتیبانی حافظه و کلام نجات داد. این زبان ذهن را به سوی مرزهای جدید تفکر و بیان سوق داد. (ص ۱۱۵)

- مطالعه‌ی بی‌صدای کتابی طولانی مستلزم توانایی تمرکز جدی در مدت زمانی طولانی برای فرایندی است که ما امروزه آن را «غرق شدن» در صفحات کتاب می‌خوانیم. برقراری این نوع انضباط فکری کار آسانی نبود. حالت طبیعی مغز انسان مثل مغز بیشتر خویشاوندان ما در قلمرو حیوانات، عدم تمرکز است. گرایش طبیعی ما این است که جهت نگاهمان و در نتیجه توجه‌مان را از شیئی به شی دیگر تغییر دهیم تا بتوانیم تا حد امکان از آنچه اطرافمان رخ می‌دهد، مطلع باشیم. (ص ۱۳۰) 

- به یک تخمین تعداد کتاب‌هایی که در پنجاه سال اول بعد از اختراع دستگاه گوتنبرگ منتشر شدند با تعداد کتاب‌های تولیدی کاتبان اروپایی در طول یک هزار سال قبل از آن برابری می‌کرد. (ص ۱۳۹)

- {پژوهشگران} متوجه شدند که «خوانندگان هر کدام از موقعیت‌هایی را که در طول داستان با آن مواجه می‌شوند، در ذهنشان شبیه‌سازی می‌کنند. علاوه بر این، آنها جزییات اعمال و احساساتی را از متن می‌گیرند و با دانش شخصی‌شان که ناشی از تجربیات قبلی آنهاست، تلفیق می‌کنند.» بخش‌هایی از مغز که در این مواقع فعال می‌شوند «شبیه آن بخش‌هایی هستند که وقتی فرد فعالیت مشابهی را در جهان واقعی انجام می‌دهد، تخیل یا مشاهده می‌کند، فعال می‌شوند.» نیکول اسپیر، پژوهشگر ارشد این تحقیق می‌گوید: «مطالعه‌ی عمیق به هیچ‌ وجه فعالیتی منفعلانه نیست.» خواننده به کتاب تبدیل می‌شود. (ص ۱۴۶- ۱۴۷) 

- تایلر کوون اقتصاددان می‌گوید: «وقتی دسترسی {به اطلاعات} آسان می‌شود،‌ما اغلب به اطلاعاتی کوتاه، خوشایند و چندپاره علاقه نشان می‌دهیم.» (ص 184-185)

- اگر برای مدتی ذهنمان را از یک چالش ذهنی سخت جدا کنیم، معمولا تصمیم‌های بهتری می‌گیریم. (ص 236)

- نتایج «تایید می‌کنند که مرورگری یک فعالیت تعاملی سریع است.» این نتایج همچنین همچنین نکته‌ای را که نیلسن در سال 1997 بعد از اولین تحقیقش درباره‌ی مطالعه‌ی آن‌لاین بیان کرده بود تقویت می‌کرد. او آن زمان این سوال را مطرح کرده بود که «چطور کاربران در وب مطالعه می‌کنند؟» و پاسخ موجز او این بود که «آنها مطالعه نمی‌کنند.» (ص 264)

- مردم به صورت میانگین بین 19 تا بیست و هفت ثانیه را صرف تماشای یک صفحه می‌کنند و سپس به صفحه‌ی دیگر می‌روند که تازه این زمان شامل زمان لازم برای لود شدن پنجره‌ی مرورگر نیز می‌شود. (ص 265)

- سنکا فیلسوف رومی دو هزار سال قبل این شرایط را به بهترین شکل ممکن وصف کرده است: «همه جا بودن در واقع هیچ جا نبودن است.» (ص 273)

- بار زدن بیش از حد اطلاعات مرضی مزمن شده و برای مقابله با این درد افزایش مطالعه‌ی سرسری و مرور فوری وابستگی به ماشین‌های بسیار منعطفی است که خود منشاء این درند. لوی می‌نویسد امروزه، نسبت به گذشته اطلاعات بیشتری «در اختیار ما قرار دارد اما زمان کمتری برای استفاده از آنها - و به خصوص استفاده از آنها با حدی از عمق و تمرکز فکری - داریم.» (ص 328)

- این حقیقت که یک ژن باید فعال شود تا خاطره‌ای بلند مدت شکل بگیرد، صریحا نشان می‌دهد که ژن‌ها صرفا تامیین کننده‌ی رفتار ما نیستند، بلکه به محرکی محیطی، مثل یادگیری، نیز واکنش نشان می‌دهند. (ص ۳۶۴)

- عصب‌شناسان همچنین بر این باورند که هیپوکاوپ در ایجاد ارتباط بین خاطرات جدید با خاطرات قدیمی نقش دارد و شبکه‌ای غنی از اتصلات عصبی ایجاد می‌کند که به هر خاطره انعطاف و عمق می‌بخشد. (ص 367)

- تکامل، غریزه‌ی اجتماعی قدرتمندی را در مغز ما گذاشته که به گفته‌ی جیسون میچل، رییس آزمایشگاه شناخت اجتماعی و عصب‌شناسی احساسی در دانشگاه هاروارد، نیازمند «مجموعه‌ای از فرایندهاست تا دریابد آنهایی که اطراف ما هستند چه فکر و احساسی دارند.» (ص 409)

- وان نیموگن به این نتیجه رسید که وقتی وظیفه‌ی حل یک مسئله و دیگر کارهای ذهنی را به رایانه‌ها «واگذار می‌کنیم»، توانایی مغزمان را برای «ایجاد ساختار دانشی ثابت {یا همان طرح‌وار‌ها} که می‌توان در موقعیت‌های جدید هم آنها را به کار برد» کاهش می‌دهیم. از زبان کسانی که اهل بحث و جدل باشد می‌‌توان این نکته را معنی‌دارتر بیان کرد. هر چه نرافزار باهوش‌تر، کاربر خنگ‌تر. (ص ۴۱۳) 

نیکلاس کارمشخصات کتاب

عنوان: اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟

نویسنده: نیکلاس کار

ترجمه: محمود حبیبی

نشر: گمان

چاپ اول 1394

444 صفحه

قیمت: 21000 تومان


پ.ن: کتاب جذاب و تاثیرگذاری بود. از خواندنش لذت بردم و البته‌ کمی هم نگرانِ اینکه آیا من هم دچار این عدم تمرکز و سطحی بودن، نشده‌ام؟!

خواندش را به شدت توصیه می‌کنم.

پ.پ.ن: این کتاب را نشر مازیار هم با ترجمه‌ی امیر سپهرام  منتشر کرده است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

دفترچه‌ی خاطرات و فراموشی

دفترچه‌ی خاطرات و فراموشی

این کتاب شامل ۱۴ مقاله از محمد قائد است که به چهار بخش کلی تقسیم شده. یک: تامل در چند مفهوم و تعریف. دو: چشم‌اندازهای اجتماعی. سه: نگاه به گفتار و نوشتار و رفتار. چهار: آن سوی آستانه (در مورد احمد شاملو)

مقالات این کتاب و بقیه‌ی مقالات محمد قائد را می‌توانید از اینجا دانلود کنید.

برخی از جملات کتاب

- نوستالژی کیفیتی است عمدتا عاطفی و اندکی عقلی؛ هم وابسته به احساس فرد از گذشته است و هم وابسته‌ی نوع نگاه او به جهان متغیر و به زندگیِ ناپایدار خویش. در فقدان انگیزه‌ای در زمان حال و هدفی در آینده، با گذشته می‌توان زیست، اما اینکه در گذشته هم بتوان زیست جای بحث دارد. (ص 26)

- در قلمرو اندیشه‌ی انسان سوال بی‌پاسخ مانده بسیار است، اما نمی‌توان باور کرد اسراری وجود دارد که تنها چند آدم خوش‌صحبت از آنها خبر دارند. پاره‌ای از نظریه‌ها -مثلا نسبیت زمان - چنان خواص فهمند که برای درک دقیق آنها نیاز به مقدمات فراونی است، اما انچه در کسب‌وکار نمایش‌های عرفانی به عنوان اسرار حقیقت به خورد شنونده داده می‌شود عمدتا چیزی جز القائات عاطفی نیست. (ص 38)

- حافظ در مجموع بهتر از معاصران ما غزل می‌سرود، اما نمی‌توان ثابت کرد که احساسی ژرف‌تر از ما داشت یا در باب جهان و هستی چیزی بیش از مردم عصر ما می‌دانست. چنین شعرهایی تبلور احساس‌اند، احساسِ محض، بی‌هیچ جنیه‌ی آموزشی، اثباتی یا اقناعی از برکردن و مسلس‌وار پس‌دادن آنها نشانه‌ی هیچ پیشرفت معرفت‌شناسانه و درک عمیق‌تری از جهان نیست. (ص 50)

- جهان مولوی جهان ارسطویی بود. هندسه‌ی عصر ارسطو همچنان اعتبار دارد، اما علم النفس او نه. فیزیولوژیِ جالینوسی، که پایه‌ی طب عصر مولوی بود، در قاموس دانش امروزی اعتقادی عتیقه به حساب می‌آید و گرمی و سردی و مزاج و صفرا و سودا و بلغم و غیره در مقوله‌ی فولکلور جای می‌گیرد نه علم، گرچه روزگاری علم به حساب می‌آمده است. این بازی‌های منظومِ کلامی حاوی هیچ اسراری نیست که گوش سپردن به آنها به دانش ما بیفزاید. (ص 52)

- فکرِ این جامعه را باید عرفان‌زدایی کرد و از سیطره‌ی ادبیات منظوم رهاند و در پی ایجاد زبانی بود برای محک زدن به همه‌ی افکار و عقاید، از جمله به مضامین ادبی. لذت بردن از جنبه‌های عاطفی و زیبایی‌شناسانه‌ی کلام به جای خود، اما اینکه مضامینِ قالبیِ ادبیاتِ منظوم قدیم مفاهیمی ورای کلِ اطلاعات مردم امروز تلقی شوند و هم محتوای فکر و هم روش فکر کردن ما را تعیین کنند، مانعی است در سر راه حرکت اندیشه در جامعه. (ص 58) 

- در وجه شفاهی، اگر درددل کردن مایه‌ی تسکین است، تنها به سبب این دلگرمی نیست که گوینده احساس می‌کند غمگساری مشفق دارد. تبدیل فکری آزاردهنده به کلماتی که خودِ گوینده آنها را دوباره می‌شنود شاید به او کمک کند تا از تمرکز دردناک آن در یک نقطه‌ی مغز بکاهد. اگر نظریه‌ی پخش شدنِ فکر در بیش از یک قسمت مغز، در نتیجه‌ی تکلم و تکرار، قابل دفاع باشد، می‌توان گفت که روی کاغذ آوردن و دوباره خواندنِ خاطرات هم می‌تواند میان ذهن و موضوع فاصله بیندازد و فشار اضطراب‌آور آن را تخفیف بدهد. (ص 158)

- اما در میان ملت‌هایی، از جمله ما، پرداختن به زندگی رفتگان معمولا با عفو و اغماض و حتی قدیس انگاری همراه است. پس از مرگ اهل اندیشه و قلم، و کلا هرکس که نزد افکار عمومی از رای مثبت اکثریت برخوردار باشد، خلقیات انسان‌های خاکی از کارنامه‌ی آنها پاک می‌شود و یک رشته صفات استاندارد و متعالی به جای خصوصیاتی ضد و نقیض، و گاه نامطبوع می‌نشیند که در هر آدمی کم و بیش می‌توان یافت. (ص 170)

- راه برون‌رفت از معضل بازبینی و سانسورِ پیش از انتشار از اقتدار نظام می‌گذرد، یعنی شرایطی که حکومت مدام نگران بقای خویش نباشد، یا این نگرانی را از ناحیه‌ی کتاب و مجله حس نکند. (ص 188)

- جهان‌بینیِ سینمای جنگیِ ایرانی از نظر روان‌شناسیِ اجتماعی شدیدا مسئله دارد: جنگ را موهبت تلقی می‌کند و انسان‌های زنده را کم‌ارزش می‌بیند. در این نوع سینمای جنگی، زندگی اتفاق زودگذری است؛ آدم‌ها آرزوی مرگ دارند و دسته‌جمعی شب و روز دعا می‌کنند که هرچه زودتر بمیرند. (ص 204)

- بدون برخورداری از شهرتِ کافی، تقریبا محال است که بتوان منتقدان را ترغیب کرد این همه درباره‌ی آثاری قلمفرسایی کنند که، با توجه به معیارهایی زیبایی‌شناسی در ادبیات و هنر، ارزش خواندن و دیدن ندارند. (ص 235)

- شاعران نارس تقلید می‌کنند. شاعرانِ بالغ می‌دزدند. تی.اس.الیوت. (ص 241)

- برای خواننده‌یِ امروزیِ ادبیات نو تجسمش دشوار نیست که در دهه‌های چهل و پنجاه، مخالفان تجدد ادبی با چه لحنی (حتی در مجلس شورای ملی) آژیر خطر می‌کشیدند که چنانچه اوضاع بر همین منوال پیش برود و یاوه‌سرایی‌هایی که شعر نو ادامه دارد ادامه یابد، از مفاخر ادب پارسی چیزی باقی نخواهد ماند و کل تمدن و فرهنگ عظیم ایران ایران به باد فنا خواهد رفت. (ص 293)

 

محمد قائدمشخصات کتاب

عنوان: دفترچه‌ی خاطرات و فراموشی

نویسنده: محمد قائد

نشر: طرح نو

چاپ اول 1380

328 صفحه

2200 تومان


پ.ن: کتاب خیلی خوبی بود و حس خواندنش شبیه خواندنِ «روح پراگ» بود. نویسنده و روزنامه‌نگاری که از نگاه خودش وقایع و اتفاق‌های سیاسی و اجتماعی اطرافش را نقد و تحلیل می‌کند. شاید آدم‌های دیگری هم این کار را کرده باشند اما چیزی که در مقاله‌های قائد جذاب بود، انتخاب و پیدا کردن موضوعات چالش بر‌انگیز و همچنین اطلاعات خوبی که در مورد این موضوعات داشت. تسلطش بر زبان فارسی هم باعث می‌شد مقاله‌هایش روان و خوش‌خوان باشند. با اینکه کتاب را از کتابخانه امانت گرفته بودم و لینک مقاله‌هایش هم در اینترنت وجود دارد تصمیم گرفتم یک جلد از کتابش بخرم و برای خودم داشته باشم تا به آدم‌ها امانت بدهم. اوصیکم به خواندنش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

افسانه‌های عصر ما

افسانه‌های عصر ماافسانه‌‌های عصر ما

مجموعه چند حکایت طنز‌آمیز کوتاه که شخصیت‌های آن حیوانات هستند (فابل). در برخی از حکایت‌ها از تکینیک نقیضه (پارودی) استفاده شده و حکایت‌های معروف را به شکل دیگری بازآفرینی کرده است مانند داستان کلاغ و روباه.

برخی از جملات کتاب

- عنکبوت بزرگی در خانه‌ی کهنه‌سازی، تار زیبایی برای شکار مگس تنید. هر بار که مگسی بر تارش فرود می‌آمد و گرفتار می‌شد عنکبوت آن را می‌بلعید تا مگسان دیگر که از آن حوالی عبور می‌کردند تصور کنند تار عنکبوت مکان امنی برای استراحت است. روزی مگس نیمه‌دانایی، وز وز کنان بالای تار عنکبوت پرواز می‌کرد و آنقدر برای فرود آمدن مسامحه کرد که عنکبوت ظاهر شد و گفت: «بفرما!»  اما مگس که از او خیلی باهوش‌تر بود گفت، «من هرگز در جایی که مگس دیگری نیست فرود نمی‌آیم و در منزل تو مگس نمی‌بینم.»

مگس پروازکنان رفت، تا به جایی رسید که مگسان زیادی گرد آمده بودند. می‌خواست بنشیند که زنبوری گفت: «دست نگهدار نادان، این مگس گیر است. همه‌ی این مگس‌ها به دام افتاده‌اند.»  مگس گفت، «مزخرف نگو همه‌ی اینها مشغول رقصند.»

این را گفت و نشست و با دیگر مگسان در آنجا زمین‌گیر شد.

نتیجه اخلاقی : امنیت در کمیّت نیست، در هیچ چیز دیگر هم نیست. (ص ۶۱-۶۲)

جیمز تربرمشخصات کتاب

عنوان: افسانه‌‌های عصر ما

نویسنده: جیمز تربر

ترجمه: مهشید امیرشاهی

نشر: سازمان کتاب‌های جیبی

چاپ اول ۱۳۴۵

۱۹۲ صفحه


پ.ن: به نظرم داستان‌هایش زیاد جذاب نبود. شاید در زمان خودش خوب بوده ولی نتوانسته از غربال زمان عبور کند. تا آنجایی که می‌دانم «جیمز تربر» نویسنده‌ی معروفی در حوزه‌ی طنز است و احتمالا داستان‌های بهتری از این نویسنده وجود دارد که هنوز منتشر نشده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

زبان باز

زبان باز

این پژوهش می‌خواهد نشان دهد که ناهمترازیِ سطح زندگی میانِ جامعه‌های توسعه یافته و توسعه نیافته، بر اثرِ ناهمترازیِ سطحِ توانایی‌هایِ علمی و فنی، و، در نتیجه، اختلافِ سطحِ تواناییِ تولید و امکاناتِ مصرف، ناگزیر در زبان‌هایشان نیز بازتاب دارد. (ص 18)

زبان‌نگاره (رسم الخط) این کتاب به شیوه‌ی مخصوص خودِ داریوش آشوری است. برای مثال /ی/ در این متن نشانه‌یِ یایِ نکره و وحدت است.

برخی از جملات کتاب

- آن نیرویِ سرشارِ آفریننده و بسیج‌کننده‌ای که از دلِ شورِ اصیل در یک فرهنگ و فضایِ انسانی برون می‌جوشد، در جای دیگر به همان شکل و همان میزان تکرار شدنی نیست. به همین دلیل، زبان‌هایِ اصلی‌ای که روحِ جهانِ مدرن و مایه‌یِ اندیشیده پرورده‌یِ فرهنگِ آن را شکل داده و بازنموده‌اند، همچنان زبان‌هایِ پیشرو اندیشه و علمِ مدرن‌اند، یعنی انگلیسی و فرانسه و آلمانی. دیگر زبان‌ها ناگزیر ریزه‌خوار و جیره‌خوارِ آن‌ها هستند. ( ص ۱۸)

- زبان در جامعه‌هایِ بسته، همچون همه‌یِ وجه‌هایِ زندگی در آن‌ها، وابسته به عادت‌ها و سنت‌هایی است که در نظرِ مردمان تقدس یافته‌اند. در نتیجه، صورت‌هایِ کنونیِ نهادها و سنت‌‌ها، از جمله زبان، همخوان با یک صورتِ ازلی انگاشته می‌شود. با این همه، به خلافِ این گمان، عادت‌‌هایِ زبانی، همچون همه‌یِ عادت‌هایِ دیگر، ثابت و همیشگی نیستند و با گذر زمان تغییر می‌کنند. (ص 21)

- با پیدایِش زبان‌‌هایِ باز دستِ انسان برایِ دستکاری در زبان گشوده می‌شود. از روزگارِ‌ پیدایِش زبان‌هایِ باز و جهانگیری‌شان، زبان‌های بسته، همچون همه‌یِ جنبه‌های زندگانی در جهان‌هایِ به اصطلاح سنتی، دچار بحران شده‌اند. این زبان‌ها به اجبار، از سرِ تقلید و دنباله‌روی، مانندِ دیگر جنبه‌هایِ زندگانیِ چنان مردمانی، توسعه‌ای محدود، ناهموار، بی‌هنجار یا بدهنجار دارند. (ص 27)

- زبانِ آلمای و زبان انگلیسی هر دو از خانواده‌یِ زبان‌هایِ ژرمنی‌اند (شاملِ زبان‌هایِ اسکاندیناویایی، بجز فنلاندی، زبان هلندی، و جز آن‌ها). اما در سیرِ دگرگشتِ تاریخی، در فضاهایِ جغرافیایی و فرهنگی گوناگون، این دو زبان چندان از هم دور شده‌‌اند که شناساییِ خویشاوندیِ آن‌ّا با دیدِ غیرِ علمی جز در شماری واژه‌هایِ پایه‌ای و همریشه‌یِ این دو زبان ممکن نیست. (ص 40)

- این دگرگشتِ بنیادیِ ساختارِ زبان در موردِ زبان‌هایِ انگلیسی و فرانسه و پایداریِ زبانِ آلمانی بر بخشِ عمده‌ای از ساختارهایِ دیرینه‌ی ژرمنیِ خود، در سرگذشتِ تاریخیِ این زبان‌ها در جهانِ مدرن نقش اساسی داشته است. یکی از مهم‌ترین نتیجه‌هایِ آن این است که زبانِ فرانسه تواناییِ پاره‌پیوندی (compounding) خود را بسیار از دست داده و از مایه‌هایِ بومیِ خود کمتر می‌تواند واژه‌یِ پاره‌مند (compound word) بسازد. از این جهت، برایِ توسعه‌یِ خود در جهتِ نیازهایِ جهانِ مدرن، ناگزیر از وام‌گیریِ بی‌نهایت از یونانی و لاتینی بوده است که چنین توانایی‌ای دارند. زبانِ انگلیسی نیز که بسیار، اما کمتر از فرانسه، تحلیلی شده است پ تواناییُ پاره‌پیوندیِ آن بسیار کمتر شده و پاه‌پیوندیِ آن بسیار کمتر شده و پاره‌پیوندهایِ بیش از سه - چهر سیلاب را ازمایه‌یِ بومیِ خود برنمی‌تابد. به این دلیل، و به دلایلِ دیگر همان راهِ زبانِ فرانسه را در پیش گرفته است، یعنی وام‌گیریِ بی‌نهایت از زبان‌هایِ یونانی و لاتیمی، به ویژه برایِ کاربردهایِ علمی و فنی. اما آلمانی‌ها که تواناییِ پاره‌پیوندیِ گسترده‌یِ خود را نگاه داشته، می‌تواند مانندِ یونانی و لاتینی از مایه‌هایِ ژرمنیکِ خود، از چسبانشِ ستاک‌ها (stems) و پیشوندها و پسوندها، ترکیب‌هایِ تازه و بس‌پاره بسازد. (ص 42-43)

{مثال تلویزیون - tele (از یونانی به معنای دور ) vision (از لاتینی، دیدن) در انگلیسی و فرانسه به جای seeing (looking) from faraway - در زبان آلمانی Fren-sehen}   

- جهانِ‌مدرن یک جهانِ باز است. جهانی‌ست که همه‌یِ چارچوب‌ها را می‌شکند، همه‌ چیز را از نو می‌سنجد. جهانی‌ست که بر نو بودن ارزشی بی‌نهایت می‌گذارد. جهانِ پیشرفت است و برایِ پیش‌رفتن نیز به شناختِ علمی نیاز دارد و برایِ شناخت علمی به زبانِ کارامدِ درخورِ آن. هم به شناختِ زبان نیاز دارد همچون اُبژه‌هایِ شناخت و هم، بر اساسِ شناختِ آن، به کاربردِ ابزاریِ آن همچون ابزاری توسعه‌پذیر تا بی‌نهایت. جهانِ مدرن به زبانِ باز نیاز دارد. (ص 89-90)

- {نامه‌ی جمالزاده به محمدِ قزوینی، منتشر شده در مجله‌ی فرنگستان، چاپ برلین}

امروز به تصدیقِ هرکسی و به شهادتِ آن استاد بزرگوار استعمالِ زبانِ فارسیِ کنونی بریِ بیانِ معانی و مطالبی که امروزه در عالم متداول . منتشر است بسیار ناقص و نارساست و فقط برایِ ذکری همان مباحث و فصول که از هزار سال بدین طرف وردِ زبانِ شعرا و ادبایِ ما بوده است، تقریبا می‌توان گفت ساخته شده است، از قبیلِ شکایت از «دورِ زمان»، «بی‌وفاییِ روزگار و اهلِ آن»، «در مدحِ شراب»، «در فضیلتِ فقر و درویشی»، و هکذا مواضعِ معدودِ دیگری. در چند جلد کتاب اگر تمامِ کلمات و لغاتِ مستعمله در آن‌ها را جمع کنی، به طور یقین به اندازه‌یِ کلماتی که یک نویسنده‌یِ فرنگی، مثلا ویکتور هوگوی فرانسوی، در کتابِ بی‌نوایانِ خود استعمال کرده نیست و بلکه به اندازه‌ی نصف آن هم نباشد. در این صورت معلوم است که با خرمن خرمن معانیِ تازه‌ای که مانندِ ستارگانِ آسمان چشم و خِرٍد را خیره می‌سازد، آسیایِ آبیِ کهنه‌یِ زبانِ فارسی از آسیا کردنِ این خرمن عاجز و هر کس بخواهد در این زمینه آزمایش بکند حکمِ کسی را پیدا می‌کند که بخواهد شتری را از سوراخِ سوزنی بگذراند. (فرنگستان/7 و 8، نوامبر-دسامبرِ 1924، برلین، ص 341) (ص 93-94)

- به دلیلِ همین مدرنگریِ از هم گسیخته و ناپیگیر - که در همین حد نیز همواره با مقاومتِ درونیِ بخشِ عمده‌ای از جامعه روبه‌رو بوده است- جامعه‌ی ایرانی جامعه‌ای‌ست نیمه مدرن که به دلیلِ نیمه کاره بودن و بی‌تعادلیِ همه‌چیز‌اش درچارِ آسیب‌هایِ روانی و فرهنگیِ شدید است، که نامِ‌ِ دیگرِ آن بحرانِ‌ هویت است. (ص 95)

- در قرن‌هاِ‌نخستین، نثرِ فارسی نیز همپایِ شعرِ فارسی بالیدن گرفت و، درکل، تا قرن ششمِ هجری سبکِ ساده‌ای را پروراند که در اساس به واژگانِ فارسیِ بومی، که در شعر به کار می‌رفت، وفادار بود. اما در کار آمدنِ چندین عامل، مانندِ ضرورت آموزشِ زبانِ عربی به عنوانِ زبانِ رسمیِ دین و زبانِ بالنده‌یِ مدرسیِ علم و فرهنگ در جهانِ اسلامی، و فرمان‌رواییِ سلسله‌هایِ ترک با تعصب بسیار در دین، سببِ نفوذِ بی‌مهار و بی‌حسابِ واژگان و شیوه‌یِ بیان و حتا دستورِ زبانِ عربی در فارسی شد. این گرایش که بر زبانِ منشیان و دیوانیان، تاریخ‌نگاران، و متن‌هایِ علومِ سنتی چیره بود، رفته‌ـرفته دو گرایشِ باژگونه‌یِ زبانی و زیبایی شناختی در دو قلمروِ شعر و نثر پدید آورد. (ص 98)

داریوش آشوریمشخصات کتاب

عنوان: زبان باز (پژوهشی درباره‌ی زبان و مدرنیت)

نویسنده: داریوش آشوری

نشر: مرکز

چاپ اول 1387

112 صفحه

قیمت: 2200 تومان


پ.ن: به نظرم کتاب خوب و مفیدی بود. خواندن بعضی از جمله‌هایش ممکن است برای بار اول سخت و عجیب باشد اما بعد از خواندنِ چند صفحه سبک و سیاق نویسنده مشخص می‌شود و راحت‌تر می‌شود کتاب را خواند. دوست دارم کتابی هم بخوانم از زبان‌شناسانی که نظریاتشان خلافِ نظر داریوش آشوری است یا نقدِ آن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها

 

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌هاراهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها

اتواستاپ‌زن در این کتاب معادل کلمه‌ی "hitchhikers" است. یعنی مسافرانی که می‌خواهند رایگان سوار شوند و تا جایی از مسیر که به مسیر راننده می‌خورد با آنها همراه شوند. برای این گونه از مسافرها کتاب راهنمای ارزان سفر کردن نیز وجود دارد. اسم کتاب نیز به همین معنی است، کتاب راهنمایی برای کسانی که بین کهکشان‌ها اتواستاپ‌ می‌زنند. داستان کتاب در ژانر علمی تخیلی و طنز است و ماجرا از چند دقیقه قبل از نابود شدن کره‌ی زمین شروع می‌شود. 

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا مطالعه کنید.

برخی از جملات کتاب

- یک دستگاه کوچک دیگر هم بود که به یه چرتکه شباهت داشت هرچند از چرتکه‌های معمولی کمی‌ بزرگ‌تر بود. این دستگاه به حدود صد تا دکمه‌ی کوچک و یه مانیتور ده در ده سانت مجهز بود و کاربر اون در زمانی کمتر از یه ثانیه می‌تونست هر کدوم از میلیون‌ها حافظه‌ی اطلاعاتی ضبط شده در دستگاه رو که دلش می‌خواست روی همین مانیتور احضار کنه و بخونه یا بشنوه یا ببینه. این دستگاه خیلی پیچیده به نظر می‌رسید، برای همین روی جلد پلاستیکی اون با حروف بزرگ حک شده بود «هول نشوید!»

این دستگاه قابل توجه‌ترین کتابی بود که انتشاراتی دب اصغر تولید کرده بود. کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها. (ص 35)

- حتی اگر این دانشمندها می‌دونستن که رییس‌جمهور کهکشان هیچ قدرتی نداره باز هم براشون فرقی نمی‌کرد و می‌خواستند یه بار هم شده این آدم رو از نزدیک ببینند. فقط شش نفر در کهکشان می‌دونستن که مهم‌ترین وظیفه‌ی رییس جمهور نه اعمال قدرت که پرت کردن حواس مردم از قدرته. ( ص47)

- {پیرمرد} با جدیت به آرتور نگاه کرد و ادامه داد، «من طرف‌دار پر و پا قرص دانش و علم هستم.»

آرتور گفت «هم‌م‌م‌م‌م‌... راست می‌گید؟» برخورد عجیب و مهربانانه‌ی پیرمرد نگرانش می‌کرد.

پیرمرد گفت «بله.» بعد سکوت کرد.

آرتور احساس مردی رو داشت که تو اتاق خواب یکی دیگه با زن یارو غافلگیر شده و شوهرِ زنه می‌آد تو اتاق، کت و شلوار خودش رو عوض می‌کنه ، چند کلمه در مورد هوا می‌گه و می‌زنه بیرون. (ص 147)

- جادوتز ادامه داد، «بذارید این کامپیوترها مثل قدیم به کار خودشون برسن و هرچی می‌خوان حساب کنن، ما هم به کار خودمون می‌رسیم و به حقیقت‌های ابدی رسیدگی می‌کنیم. قبول؟ طبق قوانین،‌ جست و جوی حقیقت‌‌های ابدی و مهم واضحا و بدون ابهام به متفکران حرفه‌ای واگذار شده رفیق. حالا اگه یه کامپیوتر لعنتی پیدا بشه و جواب این سوال‌ها رو پیدا کنه همه‌ی ما درجا بی‌کار می‌شیم. درسته؟ می‌خوام بگم که حق نیست که ما تمام شب نخوابیم و درباره‌ی اینکه آیا خالق وجود داره یا نه فکر و بحث کنیم و تو سر و کله‌ی هم بزنیم و این ماشین زپرتی فردا صبح شماره‌ی تلفن خصوصیِ یارو رو هم رو به تکه کاغذ بنویسه.» (ص 164)

- «می‌دونی، آرمان‌گرایی چیز خوبیه. صداقت علمی و پایبندی به حقیقت در تحقیقات هم درسته. این‌ها همش سرجای خودشون معتبر و محترمن. جست و جوی حقیقت به هر بهایی، این هم خیلی شیکه و چی بهتر از این! اما، البته می‌بخشید ها، زمانی می‌رسه و آدم گاهی تو یه موقعیتی گیر می‌کنه که به این نتیجه می‌رسه که حقیقت محض علمی، اگر اصلا وجود داشته باشه، اینه که به احتمال بسیار زیاد یه گله ابله دیوونه جهان چند بعدی و بی‌نهایت ما رو اداره می‌کنن. اون وقت آدم دو راه بیشتر نداره: یا دوباره ده میلیون سال علاف بشه تا آخر سر برسه به همین جواب، یا پول رو برداره و بزنه به چاک. من که انتخابم روشن و مشخصه... » (ص ۱۹۰)

- تاریخ تکامل هر تمدن مهمی تو کهکشان از سه مرحله‌ی مشخص و مجزا می‌گذره: زنده موندن، دانش اندوختن و تکمیل کردن دانش. به این مراحل می‌گن مراحل «چه‌جوری، چرا و کجا»

برای مثال مهم‌ترین سوال مرحله‌ی اول اینه «چه‌جوری غذا پیدا کنیم که از گشنگی نمیریم؟» مهم‌ترین سوال مرحله‌ی دوم، «چرا غذا می‌خوریم» و مهم‌ترین سوال مرحله‌ی سوم، «خوشمزه‌ترین کباب رو از کجا می‌شه خرید؟» (ص ۲۰۴) 

داگلاس آدامزمشخصات کتاب

عنوان: راهنمای کهکشان برای اتواستاپ‌زن‌ها

نویسنده: داگلاس آدامز

ترجمه: آرش سرکوهی

نشر: چشمه

205 صفحه

قیمت‌: 14000 تومان


پ.ن: به نظرم کتاب خوب و بامزه‌ای بود. هم داستان علمی و تخیلی آن جذاب بود و هم شوخی‌ها و زبان طنزش. در ترجمه زبان راوی چیزی بین زبان و گفتار و نوشتار بود که اولش کمی خواندنش را سخت می‌کند ولی بعد از مدتی عادی می‌شود.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

کارگاه داستان طنز

می‌خواهم تجربه‌ی جدیدی را شروع کنم. هم برای یادگیری خودم و هم برای ترویج نوشتن طنزِ داستانی.

کارگاه داستان طنز

توضیحات در تصویر نوشته شده. برای احتیاط شماره تماس را موسسه‌ی بهارامن را می‌نویسم.

شماره تماس: 88892228 - 88944906

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

عقاید النساء و مرات البلهاء

کلثوم ننهعقاید النساء و مرات البلها

 

 این کتاب منسوب به آقا جمال خوانساری یکی از فقهای معروف زمان سلطان سلیمان صفوی است. خوانساری در حدود 300 سال پیش این کتاب را به شکل رساله نوشته و در آن به زبان طنز خرافاتی که در بین زنان اصفهان رایج بوده را به سخره گرفته. کتابی که من خواندم به نام عقاید النساء و مرات البلها (پدید آور: محمود کتیرایی) بود که دومی منسوب به شریعتمدار تبریزی است در حدود صد سال پیش نوشته و بیشتر تعریف کلمات و اصطلاحاتی است که اراذل و اوباش آن زمان استفاده می‌کردند.

برخی از جملات کتاب

بدان که افضل علمای زنان پنج نفرند: اول بی‌بی شاه زینب، دویم کلثوم ننه. سیم خاله جان آقا. چهارم باجی یاسمن. پنجم دده‌ بزم‌آرا. آنچه از اقوال و افعال این‌ها باشد، نهایت وثوق دارد و محل اعتماد است؛ و به غیر از این پنج نفر فقها و علما بسیارند، ذکر آنها موجب طول کلام می‌شود. بدان که هرزنی که سنی داشته باشد و یک اندازه او را حرافت دریافته باشد افعال و اقوال او وثوق تمام دارد و هر زنی که خلاف فرموده‌ی ایشان کند آثم و گناهکار است. (ص ۱)

باب دویم

در بیان اوقاتی که نماز ساقط و ترک آن واجب است

اول در شب عروسی.

دوم در وقتی که سازنده و نقارچی به خانه آمده باشد.

سیم وقتی که زن، خویشان خود را در حمام ببیند لازم است که ترک نماز کند و احوال شوهرش را به خویشان گوید. 

چهارم روزی که به موعظه شنیدن رفته باشد.

پنجم روزی که جامه‌ی نو پوشیده باشد و ترسد که در حال رکوع خرد و ضایع شود و در این صورت خاله‌جان آقا ترددی دارد و گفته که ترک نماز مستحب است نه واجب و این قول خالی از قوه نیست. (ص ۵)

- بی‌بی شاه زینب و کلثوم ننه و دده بزم‌آرا گفته‌اند که از جهت بخت گشادن دختران و زود به شوهر رفتن ایشان به منار مشهور به کون برنجی رفته و بگویند:

ای منار کون برنجی         حرفیت می‌زنم زمن نرنجی

میون من دسته می‌خواد           مرد کمربسته می‌خواد

پس با مقعد گردکان را بشکند و کلثوم ننه می‌گوید گردکان را از طرف راست مقعد بشکند و ایضا کلثوم ننه گفته که اگر دختر سرین پرگوشت داشته باشد نتواند گردکان را بشکند،‌گردکان را بر زمین گذارد و برروی پله‌های منار تخته بر گردکان بگذارد و مقعد خود را بر تخته زند که به استعانت تخته گردکان را بشکند و این خالی از قوه نیست. (ص ۷)

- واجب است عروس و داماد که در شب زفاف پای راست را بر پشت پای یکدیگر گذارند، و هر یک پیش گذارد، از دیگری ساقط می‌شود؛ و کلثوم ننه گفته که اگر شوهر مقدم دارد، بر عروس غالب آید؛ اکر عروس مقدم دارد، بر شوهر غالب آید. این معنی تجربه شده است و اگر کسی عمدا ترک کند ترک یکی از فرایض کرده باشد و آثم است و اگر سهوا فراموش کرده باشد، قضا کند هرچند مدتی گذشت باشد. (ص ۱۱)

- و وقتی که وضع حمل شود زائو را به رختخواب بخوابانند و طفل را نزد او بر زمین بگذارند و تا شش روز زائو را سفیداب به روی بمالند و میل کشند و خال بر ابرو گذارند و دستمال در دبر بندند و کلثوم ننه گفته که آن دستمال را یشماق گویند و باید رختخواب زائو سرخ نباشد، زیرا که «آل» ضرر میرساند و برای دفع ضرر آل، ماما باید شمشیر برهنه در دست گرفته، چهار طرف اطاق را با سر شمشیر خط بکشد و در وقت خط کشیدن، بگوید:

خش می کشم، خش می کشم
خش های خش خش می کشم
و به زائو در رختخواب بگوید دورت را خش کشیدم و باید البته خش بگوید، نه خط، زیرا که آل ضرر می‌رساند. (ص ۱۴ - ۱۵)

- در برهان قاطع، مچاچنگ چنین شناسانده شده: «... بر وزن شباهنگ،‌ چرمینه را گویند و آن چیزی باشد که از چرم و غیره بمانند آلت تناسلی سازند و زنان حریص شهوت به کار برند.» خانملک ساسانی نقل می‌کرد که در حدود چهل سال پیش مچاچنگ کائوچویی از خارج می‌آوردند و داروخانه‌ی گارنیک روبه‌روی دارالفنون می‌فروخت؛ زنان چون در آن هنگام در حجاب بودند، به آسانی و بی‌آنکه شناخته شوند می‌توانستند، از آن بخرند. هنگام خرید به جای یادکردن نام آن، می‌گفتند «چیزی که به درد زن‌ها بخورد می‌خواستم.» و طرف می‌فهمید که چه می‌خواهد و به او می‌داد. (ص ۶۴ - از قسمت توضیحات)

مشخصات کتاب

عنوان: عقاید النساء و مرات البلهاء

نویسنده: آقا جمال خوانساری - شریعتمدار تبریزی

تصحیح و گردآوری: محمود کتیرایی

نشر: کتابخانه طهوری

۱۳۶ صفحه

چاپ ۱۳۴۹


پ.ن: به نظرم عقاید النساء (کلثوم ننه) کتاب خوب و بامزه‌ای بود و جالب‌تر اینکه ریشه و ادامه‌ی بعضی از آن خرافات را هنوز هم می‌توان پیدا کرد

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

پرسش‌هایی در باب زبان

پرسش‌هایی در باب زبانپرسش هایی در باب زبان

این کتاب یکی از درسنامه‌های کمک آموزشی آمریکا در حوزه‌ی زبان‌شناسی است که برای دانشجویان دوره‌ی کارشناسی رشته‌های جز علوم انسانی فراهم آمده است. دو نویسنده‌ی این کتاب که به تدریس زبان‌شناسی اشتغال دازند، هرفصل کتاب را با پرسشی آغاز کرده و یافتن پاسخی به هر پرسش به پایان برده‌اند. (از یادداشت مترجم - ص 13)

برخی از جملات کتاب

- در سال 2001 ژنی به نام FoxP2 کشف شود که به طور مستقیم در توانایی زبانی نقش دارد. هیچ تردیدی در این مسئله وجود ندارد که زبان، موضوعی زیست‌شناختی است و انسان‌ها تقریبا 4/6-6/2 میلیون سال پیش، از شامپانزه‌ها و سایر اجداد نخستین‌شان به سبب برخورداری از این ژن جدا شدند.

 در پنجاه سال اخیر، زبان‌شناسان این فرضیه را مطرح کرده‌‌اند که مکانیسمی زبانی در مغز انسان وجود دارد؛ مکانیسمی جسمانی که مسئول تمام جنبه‌های زبان است و شامل یادگیری،‌ پردازش و تولید می‌شود. احتمالا،‌این راهکار به لحاظ زیست‌شناختی ناپیوسته است. به این معنی که اگرچه یک عضو خاص در بدن، مانند کلیه، کبد، یا سایر اعضای اصلی، چنین مکانیسمی را تولید و کنترل نمی‌کند، در عوض، بخش‌های مختلف مکانیسم زبان‌آموزی، در نقاط مجزایی از مغز قرار دارند و این اجزا برای ایجاد توانایی زبانی کامل در انسان با یکدیگر همکاری می‌کنند. عدم موفقیت پسر وحشی آورون و جنی در فراگیری زبان، شاهدی بر این ادعاست که مکانیسم زبان، به هر دلیلی در سنین اولیه‌ی کودکی، در حدود پنج سالگی تغییر می‌کند... بنابراین، توانایی فراگیری زبان اول، پس از آن دوره‌ی بحرانی کاهش می‌یابد و یا حتی به طور کامل از بین می‌رود. (ص 26-27)

- بچه‌ها در دوسالگی می‌توانند هزاران واژه تولید کنند و تا چهارسالگی تمامی عناصر زبان را یاد می‌گیرند، هرچند تسلط کامل بر جزییات زبان سال‌ها طول می‌کشد. (ص 33)

- عوامل متعددی نظیر اعتماد به نفس، انگیزه، خودباوری و اضطراب کمتر، یادگیری زبان دوم را آسان‌تر می‌کند، اما هیچ هیک از این‌‌ها در فراگیری زبان اول اهمیتی ندارند. (ص 62)

- یک ایتالیایی می‌گوید، traduttori, traditori یعنی «مترجمان خائن‌اند.» (ص 64)

- وجود مفهومی برای یک مفهوم در زبانی خاص، به نحوی وجود مفهوم مرتبط با آن را در جامعه‌ی زبانی مورد نظر توجیه می‌کند. بر این اساس، ما برای مفهومی واژه‌ای در زبان‌مان داریم، پس بسیاری از مردم باید از پیش با این مفهوم آشنا بوده باشند و بنابراین، بهتر و درست‌تر این است که این مفهوم از برچسبی زبانی برخوردار باشد. شاید این مطلب درست باشد، با وجود این، مجوز وجود یک مفهوم یک چیز است و درک آن چیزی دیگر. (ص92)

- گاهی اوقات حتی ما در مورد فکری که در سر داریم، مطمئن نیستیم تا زمانی که آن را به زبان می‌آوریم و به همین دلیل است که حرف زدن با یک مخاطب آشنا برای گرفتن تصمیمی مهم در زندگی تا این حد ارزشمند است. صحبت کردن در مورد آنچه در ذهن داریم، یا نوشتن آراء‌ و نظرات‌مان به ما کمک می‌کنند تا ‌آن‌ها را به شکلی منطقی و عقلانی درآوریم و بسیاری چیزها را تحلیل کنیم، درست مثل نقاشی کردن آنچه می‌بینیم که ما را در درک اهمیت آن چیز یاری می‌رساند. با وجود این، نقاشی کردن با دیدن یکسان نیست؛ به همین ترتیب، حرف زدن هم با فکر کردن یکی نیست. (ص 96-97)

- نقص در شنیدن و تکرار واژه‌ها دو عامل اساسی تغییر زبان در طول زمان‌اند. وقتی سربازان امپراطوری روم قدم به سرزمین گل نهادند و به سمت شبه جزیره‌ی ایبری و از آن سو به سمت شمال شرقی حرکت کردند، یعنی آنجا که امروز کشور رومانی قرار دارد، مردم زیادی را به آن نواحی بردند که در اصل گونه‌ای از لاتین کوچه و بازار را به کار می‌بردند. به تدریج، این زبان کوچه و بازاری لاتین در سرزمین گل به زبان فرانسه مبدل شد و در شبه جزیره‌ی ایبری به پرتغالی و در نواحی شرقی‌تر به اسپانیولی تبدیل گشت و در رومانی به گونه‌ای مبدل شد که امروز زبان رومانیایی نامیده می‌شود. افزون بر این، همین زبان لاتین عامیانه و کوچه بازاری در خاستگاه اصلی‌اش، یعنی شبه جزیره‌ی ایتالیا به زبان ایتالیایی تبدیل شد. (ص 160-161)

- زبان‌شناسان مدعی‌اند که تمام گونه‌های زبان، یعنی همه‌ی گویش‌ها و زبان‌ها، از ارزش زبانی یکسانی برخوردارند. آن‌ها دریافته‌اند که تمام زبان‌ها نظام‌مندند؛ به این معنی که همه‌ی آن‌ها از اصول همگانی مشخصی تبعیت می‌کنند، آن هم با توجه به انسجام و تعاملات آواها، روش‌های ساخت واژه‌ها، عبارت‌ها، و جملات و چگونگی رمزگذاری معنایی. به هر حال، این به معنی آن نیست که لزوما تمام زبان‌ها به لحاظ زیباشناختی برابر باشند. (ص 171)

- برخورد زبان‌ها یکی از مهم‌ترین عوامل تغییر زبان است؛ عاملی که گاهی در مدت زمانی کوتاه می‌تواند تغییرات اساسی و بزرگی را در زبان ایجاد کند. نکته‌ی قابل توجه این است که بدون شک، زبان همواره تغییر می‌کند، حتی اگر با زبان‌های دیگر در ارتباط نباشد. (ص 196)

- ما باید برای حل مشکلات‌مان در مورد سوادآموزی تلاش بیشتری بکنیم، اما من هم مانند بسیاری از تحصیل‌کرده‌های دیگر می‌خواهم پیشنهادی را مطرح کنم: «برای بچه‌ها کتاب بخوانید. به مدرسه‌ها بروید و داوطلبانه وقت‌تان را در اختیار آنها قرار دهید. به بچه‌ها نشان دهید که به دلایل مختلف و مهمی باید خواندن را یاد بگیرند. این کار را با کوچک‌ترها شروع کنید، اما نوجوانان و بزرگ‌ترهایی را هم که درگیر تحصیل‌اند نادیده نگیرید. با توجه به تجربیات من این کارها شدنی است.» (ص234)

- هیچ‌کس ضعیف‌تر از نوجوانی نیست که فکر می‌کند افکارش پلیدتر از افکار دیگران است. بچه‌ها آنقدر عمر نکرده‌اند که بر اساس تجربیات‌شان، بتوانند افکار و ترس‌هایشان را نشان دهند. تمام بچه‌ها این احساس نگرانی را دارند؛ هم بچه‌هایی که از طبقه‌ی متوسط جامعه، نازپروده و تحت حمایت و حفاظت کامل‌اند، و هم بچه‌های قحطی‌زده در مناطق جنگ زده. آن‌ها باید در مورد موضوعات یأس‌آور و وحشتناک چیزهایی بخوانند،‌ البته اگر بخواهند قدرت این چیزهای هولناک را از بین ببرند و بر آن‌ها غلبه کنند. (ص 289)

{روبرت کورمیه}: «انسان می‌تواند آرام باشد، از خشونت بدش بیاید، بچه‌ها و گل‌ها و آهنگ‌های بیتلز را دوست داشته باشد، اما در عین حال از زخم‌هایی آگاه باشد که این دنیا به ما وارد می‌آورد. این‌که داستانی پایان خوشی داشته باشد، به معنی این نیست که نویسنده‌ی داستان اعتقادی به خوشی ندارد. ادبیات باید تمام قلب انسان را تسخیر کند، حتی نقاط تاریک قلبش را.» (ص 289-290)

- وقتی ما مطالب کودکان‌مان را سانسور می‌کنیم،‌ به آنها دروغ گفته‌ایم و دروغ گفتن به بچه‌ها غیرقابل بخشش است. من و شما که می‌دانیم زبان با فکر یکی نیست و از ارزش‌های زبان آگاهیم، وظیفه داریم در این مبارزه شرکت کنیم و دیگران را از سوءتفاهمی که در مورد سانسور کردن و نتایجش برایشان به وجود آمده است، آگاه کنیم. (ص 293)

- حقیقت این است که مرگ زبان با فرسایش بنیان دانش انسان همراه است. دیوید هریسون به شکل متقاعد کننده‌ای می‌گوید: «بیشتر آنچه انسان‌ها در طول صدها سال در مورد چگونگی رشد و پیشرفت در این سیاره آموخته‌اند، در زبان‌های در معرض نابودی خلاصه شده‌اند. اگر ما اجازه دهیم که این زبان‌ها از دست بروند، احتمالا توانایی خود را برای کنترل جمعیت رو به افزایشی  که به اکوسیستم زمین صدمه می‌زنند نیز از دست خواهیم داد.» (ص 304)

- {دیوید هریسون}: «جوامعی که برای زنده ماندن به طبیعت تکیه می‌کنند، از فناوری پیشرفته‌ای برای کشاورزی، خانه‌سازی و بهره‌برداری از منابع معدنی... برخوردازند، مثل گیاهان دارویی، ماهی، گوزن، شکل هلال ماه،‌ بادها و غلات. این حقیقت که ما امروزه از سیستم کشاورزی جدید، آزمایشگاه‌ها، تقویم‌ها و کتابخانه‌های متعدد برخورداریم نشان‌دهنده‌ی این نیست که دانشِ سنتی، قدیمی و منسوخ است. به هرحال، هراندازه که ما می‌کوشیم تا ظرفیت کرده‌ی زمین را برای زندگی کردن افزایش دهیم، نیازمان به این دانش سنتی هم روز‌به‌روز بیشتر می‌شود.» (ص 310)

 

دونا جوناپولیمشخصات کتاب

عنوان: پرسش‌هایی در باب زبان

نویسندگان: دونا جوناپولی، وارلی شون فلد

ترجمه: راحله گندمکار

نشر: علمی

چاپ اول: 1361

336 صفحه

قیمت: 15000 تومان


پ.ن: به نظرم کتاب خیلی خوبی بود،‌ به خصوص برای کسانی که رشته‌ تخصصی‌شان زبان شناسی نیست و می‌خواهند اطلاعات عمومی دربار‌ه‌ی آن پیدا کنند. کتاب به زبانی ساده مفاهیم مهم زبانشناسی را توضیح می‌دهد. برخی از بخش‌های کتاب مربوط به امریکا و زبان انگلیسی است اما چون بحث کلی درباره‌ی زبان است می‌توان آنها را به زبان‌های دیگر هم تعمیم داد. از خواندن این کتاب لذت بردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

قوچ

قوچ

راوی پسر جوانی از پایین شهر تهران است که ماجرایی را تعریف می‌کند. زبانِ داستان شبیه ‌جاهل‌ها و لات‌های پایین شهر است اما شخصیت داستان دانشگاه می‌رود و نویسنده است.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- اما این بد آدم رو افسرده می‌کنه. اینکه یه نفر ساعت هفت صبح با شورت و عرق‌گیر افتاده باشه رو کاناپه و یه جام‌جم پاره‌پوره پایین پاش باز باشه و مخمصه‌ی مایکل مان ببینه و بمیره. بعضی وقت‌ها بابام رو تصور می‌کنم که تو یه جای خیلی خیلی سفید بیدار می‌شه. بعد یه چند دقیقه‌ای کز می‌کنه تو خودش و کله‌اش رو می‌چرخونه این‌ور و اون‌ور، دنبال آلپاچینو. این اذیتم می‌کنه. خیلی. (ص 21)

اصلش تنها کسی که تو پارک تماشا کردن داشت اون پیرمزده بود که داشت تاب می‌خورد. یعنی خیلی معرکه بود دیگه. یارو با عصا و این داستان‌ها نشسته بود رو اون تاب زرده و یه رقم دور برداشته بود بالاپایین می‌رفت که اگه می‌خورد زمین، کل استخون‌هاش مرخص بود. بعد هرچی هم ننه بابای بچه‌ها لیچار و این‌ها بارش می‌کردن که شاید بی‌خیال شه بیاد پایین کار خودش رو می‌کرد. قشنگ داشت رو اعصاب شصت نفر لامبادا می‌رفت یعنی. بعضی وقت‌ها که به اون روز فکر می‌کنم، می‌بینم یارو تنها کسی بود که تو اون پارکه ادا و این‌ها تو کارش نبود. می‌خوام بگم یارو جدا تماشا کردن داشت، چون واقعا از ته دل شنگول بود. این طوری‌ها. (ص 69)

مهدی اسدزادهمشخصات کتاب

عنوان: قوچ

نویسنده: مهدی اسدزاده

نشر: چشمه

چاپ اول زمستان 1393

112صفحه

قیمت: 7000 تومان


پ.ن: داستان پر از فلش بک به گذشته است و خاطره‌بازی و تهران‌گردی و کثیف‌خوری و... یک جورهایی یاد کتاب ناتوردشت می‌افتادم. داستان تمیز و مرتب نوشته شده است و نقطه‌ی قوتش زبانش است.

به نظرم داستانش می‌توانست جذاب‌تر باشد و تعداد فلش‌بک‌ها و یادآوری خاطراتش یک جاهایی زیاد می‌شد. در مجموع بین داستان‌های ایرانی جدید کتاب خوبی بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

عزاداران بیل

عزاداران بیل

مجموع هشت داستان کوتاه که در روستایی به اسم بَیَل اتفاق می‌افتد و شخصیت ‌ها نیز تکرار می‌شوند (مجموعه داستان سریالی). فضای داستان‌ها غمگین و سیاه است و تقریبا در تمام داستان‌ها بیلی ها در حال عزاداری هستند و شاید بشود گفت که بیل نمادی از ایران است.
اطلاعات بیشتر را می‌توانید از
اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- چشم‌‌های چروکیده‌ی الاغ باز بود و به ماه که از پارگی ابرها می‌تابید،‌ نگاه می‌کرد. موش‌ها ریخته بودند بیرون و تمام بیابان را پر کرده بودند. چرخ‌های گاری که از رویشان می‌گذشت، جیغ می‌کشیدند. مشدی بابا صدای شکستن استخوان‌ها را می‌شنید. بیل از دور پیدا شد، با شمع‌ها و آتشی که در نبی آقا روشن کرده بودند.
کدخدا گفت: «خدا نصیب کافر هم نکنه.»
اسلام گفت: «نصیب ما که کرده.»
مشدی حسن گفت: «اگه یه بغل یونجه پیدا کرده بودیم، گاو من...»
عبدالله گفت: «بازم جای شکرش باقیه که دست خالی برنگشتیم.»
مشدی بابا گفت: «خدایا به داده‌ات شکر، به نداده‌ات شکر!» (ص 107)

- کدخدا گفت: «دیدین چه زود تموم شد؟»
مشدی بابا گفت: «به خدا که معجزه بود.»
اسماعیل گفت: «آقاها کمک‌مون کردن.»
ننه خانوم گفت: «این دیگه کار خداس. اولیا انبیا خودشان کمک کردن.»
ننه فاطمه گفت: «خیلی خوب شد. مریضا رو که نمی‌شد برد به نشانه‌گاه. بعد از این، میاریم اینجا.»
کدخدا گفت: «می‌دونین یه نفر هم متولی لازم داره؟»
باباعلی که سرش را از دربچه‌ی چاردیواری آورده بود بیرون، گفت: «مشدی زینال واسه این کار خیلی خوبه.»
مردها برگشتند و مشتی زینال را نگاه کردند.
اسلام گفت: «اگه یه نفر سید داشتیم که خیلی بهتر بود.»
پسر مشدی صفر گفت: «چطوره بریم یه نفر از سیدآباد بیاریم؟»
مشدی زینال گفت: «من مادرم سید بوده. ننه خانوم می‌دونه.»
ننه خانوم گفت: «آره خدا بیامرز سید فاطمه که می‌رفت تو محال گدایی می‌کرد.»
کدخدا گفت: «:خدا رو شکر که این یکی کار هم درس شد.» (ص 196)

غلام حسین ساعدیمشخصات کتاب

عنوان: عزاداران بیل

نویسنده: غلام حسین ساعدی

نشر: نگاه


پ.ن: توصیفات و فضاسازی ساعدی عالی است و حس تلخی و سیاهی را به خوبی منتقل می‌کند و تسلط خوبی نیز بر فرهنگ عامه (رفتارها، خرافات، زبان و...) دارد. خواندنش لذت بخش بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...