کتاب «ظلمت آشکار» (با عنوان فرعی؛ خاطرات دیوانگی) در مورد افسردگی است. نویسنده تجربه شخصی خود از مبارزه با بیماری افسردگی را به شکل یک کتاب کوتاه در آورده است. این کتاب را «افشین رضاپور» ترجمه و نشر «ماهی» آن را منتشر کرده است. کتاب کم حجم و مفیدی است. از آن دسته کتابهایی که میشود در اتوبوس یا مترو خواند. (خودم این کتاب را در اتوبوسِ مسیر تهران به شیراز خواندم)
برخی از جملات کتاب:
- آن خیل غم انگیزی که مجبورند خود را به دست نابودی بسپارند، همان قدر شایستهیِ سرزنشاند که قربانیان سرطان لاعلاج.
- مشخصا ثابت شده که هنرمندان (به خصوص شاعران) نسبت به این اختلال (افسردگی) آسیب پذیرترند و بر اساس گزارشهای کلینیکی بیست درصدشان خودکشی میکنند.
- در افسردگی این امید به رهایی و بهبود نهایی غایب است. درد بی رحم و بی امان است و آنچه وضع را غبر قابل تحمل میکند، این پیش آگاهی است که درمانی درکار نیست.
- برای آنهایی که در جنگل تاریک افسردگی اقامت کردهاند و عذاب توجیه ناپذیر آن را میشناسند، بازگشتشان از مغاک بیشباهت به معراج شاعر نیست که کشان کشان از اعماق جهنم بیرون میآید و در جهانی که خود «جهان تابناکش مینامد ظاهر میشود. در اینجا هرکس که به سلامتی بازگشته، تقریبا همیشه توان لذت و آرامش را بازیافته و این شاید جبران زیان تحمل یاس و ناامیدی باشد.
...............................................
پ.ن: عنوان این پست، بخشی از شعر بودلر است که در کتاب «ظلمت آشکار»به آن اشاره شده است.
پ.ن.ن: به نظر من از معدود مواردی است که طرح روی جلد ایرانی جذابتر از جلد اصل خارجی شده است. (عکس روی جلد ایرانی از سایت نشر ماهی گرفته شده).