داستان از زبان سه نفر روایت میشود؛ سپنتا، خستوان و میرزمان که دوستان و هم اتاقیهای دوران دانشگاه بودهاند. البته میرزمان روایتهای کمتری دارد و شخصیت اصلی داستان نیز «سپنتا» است. داستان ترکیبی از واقعیت و جادو دارد. انگار تلاشی باشد برای نوشتن داستانی ایرانی در سبک رئال جادویی. اطلاعات بیشتر را میتوانید از اینجا بخوانید.
برخی از جملات کتاب
- امثال استوار نه تنها پارو نمیزنند، که پاروهای مسافران دیگر را هم میشکنند. وقتی قیافه مظلوم یکی از آن پارو شکستهها را دیدم که چگونه با آن کاپشن و شلوار لی آبی و پیراهن عنابی رنگ براقش که حسابی توی چشم میزد و صورت تیغ کشیدهی مرتب و موهای کم پشت روغن زده، گوشهی سلول کز کرده است و با خیالاتش کلنجار میرود، دلم به حال آن همه کارشناسی که مشغول برنامهریزی و اداره کشور بودند سوخت. (ص 20)
- از فامیل و درجهاش پرسیدم که جواب داد: «اولین مدال لیاقت پدرم مربوط به وقتیه که تو سربازیش دوره چتربازی میدیده: یه بار تو آسمون چترش باز نمیشه، همه فکر میکنن کار پدرم تمومه،اما پدر دستاشو مثِ عقاب باز میکنه و با فوت، این طوری فوفوفو... فشار جاذبه زمینو پس میزنه و آروم میآد پایین و راست میافته عدل وسط کاخ نیاوان پیش پای شاه! کی؟ درست موقعی که یکی از افسرای گارد میخواسته شاهنشاه آریامهر رو نجات بده! شاهنشاه آریا مهر، بزرگ ارتشداران هم چی؟ بلافاصله مدال لیاقت رو به سینه پدرم میچسبونه...!»
غافلگیر شد. بالاخره بعد از آن همه هاگیر و واگیر کسی پیدا شده بود که میتوانست با حرفهایش حال و هوایم را عوض کند و در موقعیتی ناب و بکر قرارم بدهد، موقعیتی که تا آن لحظه تجربه نکرده بودم. اول فکر کردم کیا این حرفهای باورنکردنی را به مزاح میگوید. اما تا جدیت را در نگاهش دیدم بلند بلند خندیدم. (ص 20-21)
- احساس امنیت. درد بیضهها که رفت، درد پهلوها هم آرام آرام فروکش کرد و آن حس آرمش بخش آمد که زنده بودن در هر اندازهای خوب است، حتی به اندازه خلاص شدن از فشار زهرآبهای که هر روز چندبار، بدون لذت، آن را هدر میدهیم. (ص 27)
- «تقریبا تمام افراد بشر توان تحمل فلاکت را دارند؛ اما اگر میخواهی شخصیت کسی را بیازمایی به او قدرت بده.» (ص 168)
مشخصات کتاب
عنوان: کلاه جادویی و مجسمه مسی
نویسنده: محمد حنیف
نشر: عصر داستان
چاپ اول 1392
256 صفحه
قیمت 12000 تومان
پ.ن: شروع کتاب خوب بود و از لحاظ زبانی نیز مرتب و شسته رفته نوشته شده است. بعضی از قسمتهایش هم خوب و جذاب بودند.
بزرگترین مشکلی که با کتاب داشتم جاهایی بود که حالت شعاری پیدا میکرد که هر چه به آخر کتاب نزدیک تر میشدم بیشتر میشد. که انگار آفت تمام کتابهایی است که در انتشارات دولتی منتشر میشوند. به نظرم نویسنده میتوانست برخی از جاها را حذف کند و اتفاقهای عجیبی که در اواخر کتاب رخ میدهند را زودتر بیاورد. پایان بندیاش هم میتوانست بهتر باشد.
پ.پ.ن: جلد کتاب را هم دوست نداشتم.