کتاب تحقیقی است دربارهی لطیفه، طنز و خنده.
اطلاعات بیشتر را میتوانید از اینجا بخوانید.
برخی از جملات کتاب
- سیسرون در فن خطابه مینویسد «رایجترین نوع لطیفه این است که ما برخلاف انظارمان، جملهای غافلگیرکننده بشنویم؛ آنچه در اینجا باعث خندهی ما میشود این است که آنچه انتظارش را داشتهایم نقش بر آب شده است. جهان کمیک یا جهان باژگونه فلسفی نیست، بلکه جهانی است که زنجیرهی علیاش پاره، آیینهای اجتماعیاش وارونه و بخردانگی عرف و معمولش محو و نابود شده است. (ص 9-10)
- برای آنکه ناهماهنگی موجود در لطیفه واقعا به عنوان هماهنگی درک و شناخته شود، باید میان ساختار لطیفه و ساختار اجتماعی نوعی هماهنگی وجود داشته باشد - بدون هماهنگی اجتماعی، ناهماهنگی کمیکی نیز وجود نخواهد داشت. اگر هماهنگی ضمنی یا قرارداد تلویحی فسخ شود، خندهای در کار نخواهد بود. یک نمونه از این موارد هنگامی است که سعی میکنیم- والبته ناکام میمانیم- لطیفهای را به زبان خارجی تعریف کنیم. (ص 13)
- همانگونه که هر کمدینی نیز بیدرنگ میپذیرد، زمانبندی بسیار حیاتی است و تسلط بر قالبهای کمدی مستلزم کنترل دقیق مکثها، درنگها و سکوتها و دانستن زمان دقیق منفجر کردن دینامیت کوچک لطیفه است. (ص 16)
- همانگونه که ژاک اوگوف به ما یادآوری میکند، پیوندهای تاریخی میان بدن و خنده اهمیتی خارج از وصف دارد. دلیل محکومیت خنده در اوایل قرون وسطی در مسیحیت و کنترل و قاعدهمند کردن أن در اواخر قرون وسطی -قبل از انفجار خنده در اوایل رنسانس و اثار رابله و اراسموس- همین ارتباط خنده با بدن بود. (ص 18)
- لطیفه بازی با شکل و فرم است، بازی با رسم و روالهای پذیرفته شده جامعهای معین. ناهماهنگیهای نهفته در طنز در عین آشکار کردن هماهنگیای گسترده و عظیم میان ساختار لطیفه و ساختار اجتماعی، با اثبات غیرضروری بودن این ساختارها به آنها میتازد. ماهیت ضدآیینی لطیفه، اتفاقی یا تصادفی بودن محض آیینهای اجتماعیای را که ما درگیر آنها هستیم آشکار و برملا میکند. طنز از طریق ایجاد نوعی خودآگاهی نسبت به مقوله اتفاقی یا تصادفی میتواند شرایط فعلی ما را تغییر دهد و حتی در ارتباط با جامعه نیز نقشی انتقادی ایفا کند. (ص 20)
- بسیاری از طنزها از طریق مفتضح کردن بخشی معین از جامعه -مانند آنچه در طنز جنسی میبینیم- یا خندیدن به بیگانه و اجنبی در پی تایید وضعیت فعلیاند. به این ترتیب، بریتانیاییها به ایرلندیها میخندند، کاناداییها به نیوفویها، آمریکاییها به لهستانیها، سوئدیها به فنلاندیها، آلمانیها به اوستفریشلندرها، یونانیها به پونتیانها، چکها به اسلواکها، روسها به اوکراینیها، فرانسویها و هلندیها به بلژیکیها و غیره و غیره. هابز آنجا که میگوید خنده، احساس شکوه و برتری ناگهانی در جایی است که من دیگری را مضحک مییابم و به بهای از کف رفتن آبرو و حیثیت دیگران به آنها میخندم، به همین خاصیت بلاگردانی کمیک نظر دارد. این گونه طنز، خندیدن به قدرت نیست، بلکه خندیدنی است بسیار قدرتمندانه به ضعفا. (ص 22)
- طنز ما را از این جهان رها و رستگار نمیسازد، بلکه با اثبات اینکه در برابر این جهان هیچ شق دیگری وجود ندارد، ناگزیر ما را به این جهان باز میگرداند. ماهیت تسلیبخش طنز در اقرار و اذعان به این واقعیت نهفته است که این جهان تنها جهان موجود است و تنها در این جهان ناقص و ناکامل است که ما موجودات ناکامل میتوانیم منشاء تغییر و تحول باشیم. (ص 28)
{پیتر برگر}: جنگل خرسی به سمت شکارچیای حمله میکند. شکارچی تیراندازی میکند و تیرش به خطا میرود. خرس تفنگ شکارچی را میشکند و به او تجاوز میکند و بعد به راه خود میرود. شکارچی از خشم دیوانه میشود. روز بعد شکارچی دوباره به جنگل بازمیگردد، این بار تفنگی جدید. یک بار دیگر خرس حمله میکند، تیرشکارچی به هدف نمیخورد و خرس به شکارچی تجاوز میکند. حال شکارچی از فرط خشم به زمین و آسماان دشنام میدهد. او قصد دارد به هر قیمت که شده، خرس را بگیرد. این بار شکارچی برای خود یک تفنگ AK-47 میخرد و به جنگل برمیگردد. یک بار دیگر خرس حمله میکند و باورکنید یا نه، تیر شکارچی خطر میرود. خرس تفنگ را میشکند و این بار آرام و آهسته پنجههایش را دور کمر شکارچی حلقه میکند و میگوید: «خوب، راستشو بگو، قضیه شکار نیست، مگه نه؟» (ص 45)
- طنز شکلی از انسانشناسی اجتماعی و انتقادی است، پدیدهای که مقوله آشنا را آشناییزدایی، از پدیده عجیب و نامتعارف اسطوره و راززدایی و جهان عقل سلیم را باژگونه و وارونه میکند. طنز در برابر جهان دیدگاهی وارونه اتخاذ میکند و از طریق بیگانه ساختن ما به زندگی روزمره، ما را به این نوع زندگی باز میگرداند. (ص 82)
- کمدین، انسانشناسی است که درِ زندگیهای یومیه و ملالآورمان را به روی ما میگشاید. (ص 82)
- طنز، بومی است و حس طنز معمولا به شدت منوط و وابسته به بستر اجتماعی است. هرکس تا کنون سعی کرده لطیفهای را به زبانی خارجی ترجمه کند و با عدم درک و رفتار مودبانه شنوندگانش روبهرو شده باشد، دریافته است که ترجمهی طنز به شدت دشوار و شاید غیرممکن است. (ص 84)
- تِرور گریفث مینویسد: «لطیفهای که از جهل تغذیه میکند، به مخاطبش گرسنگی میدهد.» (ص 94)
- شاید من از همه بهتر بدانم که چرا فقط انسان میخندد:فقط اوست که از فرط رنج عمیقش مجبور شد خنده را ابداع کند. غمگینترین و ناشادترین حیوان، چنانکه شایسته است، شادترین حیوان نیز هست. نیچه (ص 111)
{گروچو مارکس}: دکتر به بیمار مبتلا به مالیخولیا توصیه میکند که همان شب به سیرک برود و تمام عصر را به کارهای گروک، خندهدارترین دلقک جهان، بخندد. «بعد از اینکه گروک را دیدی، مطمئنا شادتر خواهی شد.» بیمار بلند میشود و مغمومانه به دکتر نگاه میکند. وقتی میخواهد از اتاق خارج شود، دکتر میگوید: «راستی، اسم شما چیست؟» مرد برمیگردد، با چشمانی مغموم به روانکاو مینگرد و میگوید: «من گروک هستم.» (ص 121)
- لبخندی که داشتهها و نداشتهها و لذتها و دردها و اعتلا و زجر نهفته در شرایط انسان را به سخره میگیرد، عنصر ذاتی و اساسی طنز است. این همان risus purus یا عالیترین خنده است، خندهای که به خنده میخندد، خنده به چیزی نامیمون، خندهی ناشادِ سرنبشتهی این کتاب. (ص 131)
مشخصات کتاب
عنوان: در باب طنز
عنوان اصلی: لطیفه - تاریخ نقد
نویسنده: سیمون کریچلی
ترجمه: سهیل نفیسی
نشر: ققنوس
چاپ اول: 1384
144 صفحه
قیمت: 1400 تومان
پ.ن: به نظرم برای کسی که میخواهد در زمینهی طنز تحقیق کند و یا اطلاعات تخصصیتری به دست بیارود خوب است اما ممکن است برای مخاطب عام جذاب نباشد.
خواندنش برایم جالب بود هرچند که به نظرم ترجمهاش میتوانست بهتر باشد. معادل برخی از اصطلاحات را هم میشد در پانویس آورد. مثلا در اینجا «طنز» را معادل humour گرفته است در صورتی که در کتابهای دیگری که خواندهام این واژه را بیشتر به «شوخی» ترجمه کردهاند و «طنز» را معادل satire گرفتهاند.