داستان خوانی طنز محسن پوررمضانی جابر حسین‌زاده

اولِ برنامه با فرزام حسینی و جابر در مورد ادبیات طنز ایران گپ زدیم. بعدش جابر بخشی از کتاب «پاندای محجوب بامبو به دست با چشم‌های دورسیاه در اندیشه‌ی انقراض» را خواند و من هم داستانِ «آوانگارد» از کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون. ممنون از همه‌ی کسانی که آمدند :)

کبابی دست‌فروش رشت

بعد از مراسم رفتیم طرف میدان شهرداری و توی هوای خنک و مرطوب قدم زدیم. شام را هم از کبابی‌های دست‌فروش همون منطقه گرفتیم که بسی چسبید.

خانه‌ هوشنگ ابتهاج در رشت

خانه‌ی هوشنگ ابتهاج که تبدیل شده بود به مهدکودک. یاد خانه‌ی صادق هدایت در تهران افتادم که‌ اول تبدیل به مهدکودک شد و بعدش هم پایگاه بسیج بیمارستان اعلم.

تالاب بندر انزلی

سری هم به تالاب انزلی زدیم. به سختی از هوایِ خوشِ شمال دل کندیم و برگشتیم تهران.


پ.ن: به نظرم باید در شهرستان‌ها کار بیشتری برای ترویج کتاب و کتاب‌خوانی انجام دهیم و نباید همه‌ی تمرکز‌مان را بگذاریم روی تهران. هرچند که در همین تهران هم کار زیادی نکرده‌ایم.

پ.ن.ن: ممنون از احمد ابوالفتحی عزیز به خاطر عکس‌ها و هماهنگی‌ها. فرزام حسینی برای زحمت گفت‌گو و نیما ساده، مدیر کتاب‌فروشی ماه نو