داستان در دوران تاریخی دیکتاتور دومینیکن «رافائل لئونیداس تروخیو» اتفاق میافتد.
اطلاعات بیشتر در مورد این کتاب را میتوانید از اینجا بخوانید.
برخی از جملات کتاب
- همه افسرها مثل تو نیستند. خیلی از آدمهای قلچماق را دیدهام که سر بزنگاه از هم وا میروند. خیلیهاشان از ترس میرینند به خودشان. چون کشتن بیشتر از مردن خایهمیخواهد، هرچند هیچ کس باور نمیکند.
- این را خودت در مورد زنهای شوهر نکرده میگفتی (عجب بد آورد، بالاخره شوهری به تور نزد.) من هم به تور نزدم، پدر. یعنی نخواستم که به تور بزنم. چند تا خواستگار داشتم. توی دانشگاه. توی بانک جهانی. توی دفتر. فکرش را بکن، هنوز هم ای بسا که خاطر خواه داشته باشم. با چهل و نه سال سن! پیر دختر بودن این قدرها هم مصیبت نیست. دست کم به یک دلیل. به جای این که شوهر و بچههایم را تر و خشک کنم وقتم را میگذارم برای مطالعه.
- در آغاز بعضی چیزها رخنه ناپذیر به نظر میآمد، اما بعد از خواندن، گوش دادن، تحقیق کردن، فکر کردن بالاخره توانستی سر دربیاوری که چطور میلیونها آدم، له شده زیر بار تبلیغات و نبود اطلاعات، خو کرده به توحش به زور تلقین و انزوا، محروم از اراده آزاد و حتی از کنجکاوی، به سبب ترس و عادت به بردگی و چاپلوسی، قادر بودند تروخیو را پرستش کنند. نه اینکه فقط از او بترسند، بلکه دوستش داشته باشند، همان طور که بچهها بالاخره دلبسته پدر و مادر میشوند، به خودشان میباورانند که شلاق و کتک به صلاحشان است، محض خیرخواهی است.
- همین عذاب چندین و چند ساله، یعنی فکر کردن به نحوی و عمل کردن به نحوی متضاد با آن، او را در نهانخانهیِ دل به آنجا کشاند که تروخیو را به مرگ محکوم کند، خود را متقاعد کند که تا وقتی تروخیو زنده است، او و بسیاری از مردم دومینیکن محکوم به این بیماریاند، محکوم به این که پیوسته دروغ بگویند و دیگران را فریب بدهند، محکوم به این که دو شخص در یک قالب باشند، دروغی عمومی و حقیقتی خصوصی که به بیان در نمیآمد.
- تونی نمیدانست آن زندگی چه جور است. شاید وقتی بچه بود میدانست، اما فراموش کرده بود. لابد زندگی قشنگی است. لابد قهوه و رُمی که میخورد مزه بهتری دارد، شنا توی اقیانوس در یک روز گرم، فیلمی که شنبهها میبینی، مرنگهای که از رادیو پخش میشود، لابد همه چیز در جسم و روح احساس لذت بخشتری را بیدار میکند وقتی چیزی را داشته باشی که تروخیو سی و یک سال پیش از دومینیکنیها گرفته، یعنی ارادهیِ آزاد.
- «آدمی اگر چنین بوده یا هست یا خواهد بود، بدان معنی نیست که تا ابد چنین بوده یا هست یا خواهد بود، بلکه یک روز چنین شده و یک روز چنین شده و روز دیگر چنین نخواهد بود.»
- وقتی کارهای خانه تمام میشد، چند ساعت مطالعه میکرد. پیش از آن خیلی اهل کتاب نبود، اما در آن شش ماه لذت کتاب و مجله را چشید، چون اینها بهترین وسیله دفاع بودند در برابر افسردگی گاه به گاه که نتیجهیِ زندگی مخفی، کارهای تکراری و بلاتکلیفی بود.
مشخصات کتاب
عنوان: سور بُز
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا
ترجمه: عبدالله کوثری
نشر: علم
چاپ چهارم 1388
623 صفحه
قیمت: 12500 تومان
.......................
پ.ن: کتاب را دوست داشتم. به نظرم شباهتهای زیادی با «گفتگو در کاتدرال» داشت. خواندش را به شدت توصیه میکنم. تصویرِ کناری مربوط به دوران جوانیِ یوسا است.
پ.ن.ن: از همین نویسنده کتاب «راز قتل پالومینو مولرو» را در پستهای قبلی معرفی کرده بودم.
پ.ن.ن.ن: بر اساس این کتاب فیلمی نیز با عنوان «سور بز» ساخته شده است. تصویر پایین مربوط به این فیلم است که در کتاب نیز توصیف شده است.