چوب الف

چوب الف: چیزی که برای نشانه‌گذاری صفحه‌ای که خوانده شده توی کتاب می‌گذارند... و نه آن چیزی که بر سرِ ما است.

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان» ثبت شده است

شاگرد قصاب

شاگرد قصابشاگرد قصاب«وقتی جوان بودم، بیست یا سی یا چهل سال پیش، توی شهر کوچکی زندگی می‌کردم که همه به خاطر کاری که با خانم نوجنت کرده بودم دنبالم می‌گشتند. کنار رودخانه توی سوراخی زیر علف‌های در هم‌پیچیده قایم شده بودم. مخفیگاهی که من و جو با هم ساخته بودیم. گفتیم مرگ بر تمام سگ‌هایی که وارد این‌جا شوند. البته به جز خودمان.»

کتاب با این جملات شروع می‌شود. مونولوگی طولانی از پسرنوجوانی که اختلالات ذهنی دارد. طنز سیاهی در تمام فضای داستان جریان دارد و نویسنده هوشمندانه ضربات شوکه کننده‌اش را وارد می‌کند تا این مونولوگ طولانی را جذاب و خواندنی کند.

برخی از جملات کتاب

 - من هیچی راجع به مامان نمی‌دانستم ولی جو روشنم کرد. شنیدم خانم کانلی گفت فروپاشی، فروپاشی چیه جو؟ جو گفت وقتی می‌برنت گاراژ، عین وقتی که کامیون می‌آد و می‌کِشه و می‌بردت. فکر کردم چه جالب، یک کامیون مامان را وسط شهر با لباس می‌کشد و می‌برد. همه می‌گن این کیه؟ اِ، خانم برادی رو دارن می‌برن گاراژ. جو گفت کلی چیز خنده‌دار تو این شهر هست و واقعا هم بود. اون آچار رو بده من مچ پای خانم برادی رو سفت کنم. گفتم مُردم از خنده. (ص 19)

 - اولش فیلیپ نمی‌دانست چه کار کند. خب آدم نمی‌داند با دیدن یک خوک که کت و شلوار پوشیده و در آشپزخانه راه می‌رود چه عکس العملی باید نشان بدهد. یک مداد پشت گوش‌اش بود و آنجا ایستاده بود. یک جوکی بود که نگفتم. داستان پروفسوری که یوبس شده بود شنیده‌ین؟ با مداد حلش کرد. (ص 61)

- فیلیپ گفت من یه خوکم. خانم نوج گفت من یه ماده خوکم. گفتم محض اطلاع‌تون، خوک‌ها چه کار می‌کنن؟ فیلیپ گفت غذای خوک می‌خورن. گفتم عالی بود، ولی دیگه چی کار می‌کنن؟ فیلیپ گفت دور مزرعه می‌ون. البته که می‌دون، دیگه چی؟ ماتیک را بالا و پایین انداختم. اون عقب کسی نمی‌دونه؟ بله خانوم نوجنت؟ به‌مون بیکن می‌دن! درسته، ولی این جوابی نیست که من دنبالشم. کلی صبر کردم ولی خبری از جواب نشد. گفتم نشد، جوابی که من دنبالش بودم اینه: اون‌‌ها کثافت‌کاری می‌کنن! بله، خوک‌ها تو مزرعه راه می‌رن و پشکل می‌ندازن و دل کشاورزای بیچاره رو می‌شکنن. به‌تون می‌گن که خوک‌ها تمیزترین حیوانات روی زمین‌ان. اصلا و ابدا باور نکنین. از هر کشاورزی می‌خواین بپرسین! بله، متاسفانه خوک‌ها موجودات کثیفی هستن و هرکاری هم بکنی تمام مزرعه رو با مدفوعشون می‌پوشونن. خب، حالا توی مدرسه‌ی خوک‌ها کی بهترین شاگرده و به ما نشون می‌ده که راجع به چی حرف می‌زنیم؟ هان؟ کسی نیست؟ باریکلا پسر. فیلیپِ خوب و زرنگ. حالا همه با دقت نگاه کنین! به کسی که همچین کاری بکنه چی می‌گین؟ اصلا بهش نمی‌گین پسر... خوک! همه بگین! خوک! خوک! خوک!

عالیه. می‌تونی بیشتر تلاش کنی فیلیپ.

نظرتون چیه خانم نوجنت؟ فیلیپ مایه‌ی افتخار نیست؟

اولش فیلیپ از کاری که فیلیپ می‌کرد خجالت می‌کشید ولی وقتی تلاش‌اش را دید گفت که به او افتخار می‌کند. گفتم باید هم افتخار کنین. بیشتر فیلیپ، بیشتر!

با تمام وجودش دل به کار داد و بهترین کثافتکاری زمین را روی فرش کاشت. (ص 68)

- بعد از این مرا مسئول برگزاری مراسم عشای ربانی کردند. آخر خنده بود. من و پدرسالیوان می‌رفتیم به جامه‌داری و پرنده‌هایی که توی لباس‌های آهار خورده لانه کرده بودند آدم را مثل سگ می‌ترساندند. بیرون به سیاهی قیر بود و هیچ‌کس نبود. جام و این جور چیزها را برمی‌داشتم و با پدر سالیوان مثل دوتا پچ پچِ گنده توی راهروهای کلیسا راه می‌رفتیم، جیر جیر. با دست‌های از هم بازکرده می‌گفت سرورم دعای ما را بشنو. من باید می‌گفتم دعای مرا بشنو سرورم. ولی به جایش می‌گفتم فاکی واکی تیکی تاکی. تا وقتی یک چیزی زیر لب می‌گفتی کسی کاری به کارت نداشت. (ص 82)

- وقتی می‌رسیدم خانه هوا دیگر روشن شده بود و مسخره بود اگر می‌خواستم بروم به رختخواب، برای همین کنار بابا می‌نشستم و به چیزهای مختلف فکر می‌کردم، یکی‌اش این که آدم‌های لال چون نمی‌توانند داد بزنند احتمالا توی شکم‌شان سیاه چاله دارند. (ص 143)

پاتریک مک کیبمشخصات کتاب

عنوان: شاگرد قصاب

نویسنده: پاتریک مک کیب

ترجمه: پیمان خاکسار

نشر: چشمه

چاپ اول زمستان 1393

221 صفحه

قیمت: 14000 تومان


پ.ن: عالی بود. لذت خواندن یک داستان جذاب با ترجمه‌ای روان و خوش‌خوان. شخصیت فرنسی من را یاد شخصیت ایگنیشس در کتاب اتحادیه‌ ابلهان می‌انداخت (هر چند که تفاوت‌های زیادی هم دارند.)

پ.پ.ن: بر اساس این کتاب یک فیلم نیز ساخته شده است (که به بعید می‌دانم به خوبی کتابش باشد).  ترانه‌ی شاگرد قصاب را (که توی کتاب به آن اشاره می‌شود) می‌توانید از اینجا و اینجا بشنوید.  

شاگرد قصاب
یکی دیگر از جلدهای کتاب که حیفم آمد اینجا نگذارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شدمرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شد

کتاب داستانِ پرماجرا و جذابی دارد. شخصیت اول داستان پیرمردی به نام آلن کارلسن است که در تولد صد سالگی از پنجره اتاقش در خانه سالمندان فرار می‌کند. فصل‌های داستان به دو قسمت کلی تقسیم می‌شوند. در یک فصل ماجراهای آلن بعد از فرار روایت می‌شود و در فصلی دیگر به ماجراهای آلن بعد از تولد می‌پردازد. راوی دانای کل است و این فصل‌ها به صورت یکی در میان می‌آیند. زبان طنز و سرنوشت پرماجرای آلن که با اتفاقات واقعی تاریخی پیوند می‌خورد باعث جذاب تر شدن کتاب می‌شود. در مورد پرماجرا بودن زندگی آلن همین بس که برای ساختن بمب اتم به اپنهایمر مشاوره می‌دهد و در جایی دیگر همسر مائو را از مرگ نجات می‌دهد و حتی در یکی از ماجراهایش به ایران می‌آید و توسط ساواک دستگیر می‌شود!

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - مادرش از سرطان مرد- که یولیس را غصه‌دار کرد- و کمی بعدش هم باتلاقی که پدرش می‌خواست گوساله‌ی ماده‌ای را از آن نجات دهد ابوی را هم بلعید. این هم یولیس را غصه‌دار کرد، چون آن گوساله را خیلی دوست داشت.  (ص 20)

- در آغاز فرایند عضوگیری در زندان خوب پیش می‌رفت. اما بعد نامه‌ای که مامانِ رئیس برایش فرستاده بود تصادفا در زندان دست به دست شد. مامانش از جمله نوشته بود پرگونار کوچولویش باید مراقب باشد که در زندان قاطی آدم‌های بد نشود، باید مراقب لوزه‌های حساسش باشد و او منتظرش است تا وقتی بیرون آمد دوباره با هم گنج بازی کنند. (ص 52)

- هنوز شش سالش تمام نشده بود که پدرش دستی بر شانه‌اش گذاشت و گفت: «پسرم، باید از کشیش‌ها برحذر باشی و از آدم‌هایی که ودکا نمی‌خورند. از همه بدتر، کشیش‌هایی که ودکا نمی‌خورند.»

پدرآلن، با عمل به همین پند، قطعا روزی که مشتش را حواله یک مسافر معصوم کرد و بابت همین بلافاصله از راه‌آهن کشوری اخراجش کردند کاملا هوش و حواسش سرجایش نبود. همین هم مادر آلن را برآن داشته بود که کلام حکمت آمیز خودش را به پسرش بگوید:

«از آدم‌های مست برحذر باش، آلن. این کاری است که من باید می‌کردم.» (ص 134)

- از وجنات بُسه پیدا بود که پاسخ به پاسخ بنی به پاسخ بُسه را در آستین دارد، اما آلن به وسط پرید و گفت که آدم دنیادیده‌ای است و اگر یک چیز را یادگرفته باشد این است که منشاء بزرگ‌ترین و به ظاهر لاینحل‌ترین اختلافات روی زمین گفتگو است: «تو احمقی، نه، تویی که احمقی، نه، تویی که احمقی.» آلن گفت که راه حل غالب اوقات این است که با هم ته یک بطر ودکا را بالا بیاورند و بعد به آینده نگاه کنند. (ص 194)

یوناس یوناسنمشخصات کتاب

عنوان: مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

نویسنده: یوناس یوناسُن

ترجمه: فرزانه طاهری

نشر: نیلوفر

چاپ اول 1391

372 صفحه

قیمت: 17000 تومان


 پ.ن: کتاب جذاب و خوبی بود فقط چند غلط کوچک نگارشی داشت که امیدوارم در چاپ‎های بعدی اصلاح شود.

پ.پ.ن: بر اساس این کتاب فیلمی با همین عنوان نیز ساخته شده استفیلم مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

بارون درخت نشین

بارون درخت نشین بارون درخت نشین

این کتاب اولین سری از سه گانه «نیاکان ما» است (کتاب‌های بعدی این مجموعه «ویکنت دو نیم شده» و «شوالیه ناموجود» هستند)  داستان در مورد پسرِ یک خانواده نیمه اشرافی به اسم «کازیمو» است که در سن دوازده سالگی به خاطر لجبازی با خانواده، تصمیم می‌گیرد بالای درختان زندگی کند. اما پس از مدتی تصمیم می‎گیرد هرگز پایش را روی زمین نگذارد. راوی داستان برادرش محافظه کارش است که به صورت دانای کلِ محدود داستان را روایت می‌کند.

برخی از جملات کتاب

- کارهای برجسته‌ای که آدمی به پیروی از وسوسه‌ای درونی می‌کند باید ناگفته بماند؛ همین که آن را به زبان بیاوری و از آن لاف بزنی چیزی بیهوده و بی‌معنی جلوه می‎کند و پست و بی‎مقدار می‌شود. (ص 66)

- شمار زغالکاران بیشتر بود، ولی دزدان دریایی سلاح‎های بهتری داشتند. شاید همه نه. زیرا همه می‎دانند که در برابر شمشیر هیچ سلاحی بهتر از بیل نیست. (ص 168)

- گفته‌ها و حرکت‌های همه‌ی آن رانده شدگان حالتی غمگین و افسرده داشت که تا اندازه‎ای طبیعی بود، اما ساختگی نیز می‌نمود: بسیار دیده شده است که مردمانی که برای آرمانی نه چندان روشن و مشخص مبارزه می‌کنند مجبورند برای گنگی و سستی انگیزه‌هایشان ظاهری جدی به خود بدهند. (ص 191)

- جایشان تنگ بود و گهگاه یکدیگر را در برمی‌گرفتند. لبانشان به هم رسید. نخستین بوسه را کوزیمو زد. بدینگونه عشقشان آغاز شد. کوزیمو خوش و گیج و منگ بود؛ دختر نیز خود را خوشبخت حس می‌کرد، اما هیچ شگفت زده نبود (دختران هیچ کارشان اتفاقی نیست). (ص 194-195)

- آنچنان از ساختن چیزهای تازه خوشش می‌آمد که حتی برای کارها و مراسمی هم که نویسندگان مورد علاقه‌اش آنها را ناپسند می‌دانستند وسیله لازم را ساخت. از جمله چون می‎دید که بسیاری از آن رانده شدگان مومن‌اند و می‌خواهند هر هفته آیین «اعتراف» را به جا آورند، سوراخی در تنه درختی کند و پرده‌ای از آن آویخت و آن را به صورت «اعترافخانه» درآورد. (ص 197)

ایتالو کالوینومشخصات کتاب

عنوان: بارون درخت نشین
نویسنده: ایتالو کالوینو
ترجمه: مهدی سحابی
نشر: نگاه
320 صفحه
چاپ 1391
قیمت: 14000 تومان


 

 پ.ن: تقریبا شبیه بقیه‌ی کارهای کالوینو است. روایتِ روان داستان و زبان طنز از نکات خوب کتاب بود. اما به نظرم داستان کمی طولانی شده بود و از یک جایی به بعد جذابیتش کم می‌شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

مدرک

مدرکمدرک

این کتاب جلد دوم از سه گانه دوقولوهاست و قبل از خواندن آن باید جلد اول (دفتر بزرگ) را بخوانید. داستان با روایت یکی از برادرها شروع می‌شود. زبانِ کتاب همچنان ساده و روان است اما فصل‌ها طولانی‌تر شده و آن ضرب آهنگ تند و جذاب جلد اول را ندراد، اما همچنان جذاب و خواندنی است.

اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- بیرون باران می‌بارد. وارد کافه‌ی سوم می‌شود، باز هم سه لیوان سفارش می‌دهد. تا شروع می‌کند به ساز زدن، سرها طرف او برمی‌گردند، بعد دوباره فرو می‌روند توی لیوان‌ها. اینجا، آدم‌ها می‌نوشند، اما حرف نمی‌زنند. (ص27)

- وقتی کافه‌ها بسته‌اند حس می‌کنم تو این شهر گم شده‌ام. (ص 51)

- بچه می‌گوید: یک قصه‌ی دیگر بگو.

- باید بروم کار کنم.

- شب‌ها، کار نیست.

- واسه من، همیشه کار هست. باید خیلی پول دربیاورم.

- پول به چه دردی می‌خورد؟

- باهاش هرچی که سه تایی لازم داریم می‌خریم.

- لباس و کفش؟

- آره و همین‌طور اسباب بازی، کتاب و صفحه گرامافون. (ص 53)

- شما چطور پتر؟ شما هم یک بار مجبور می‌شوید به بعضی سوال‌ها جواب بدهید. بعضی وقت‌ها تو گرد همایی‌های سیاسی شما شرکت کرده‌ام. شما سخنرانی می‌کنید، مردم برای‌تان دست می‌زنند. واقعا به چیزی که می‌گویید باور دارید؟

- مجبورم باورشان کنم؟

- ولی ته دلتان، به چی فکر می‌کنید؟

- من فکر نمی‌کنم. نمی‌توانم به همچین جسارتی دست بزنم. ترس از بچگی تو وجودم است. (ص 100)

آگوتا کریستفمشخصات کتاب

عنوان: مدرک

نویسنده: آگوتا کریستف

ترجمه: اصغر نوری

نشر: مروارید

چاپ سوم 1393

200 صفحه

قیمت: 8800 تومان


پ.ن: به نظرم نسبت به اولین کتاب از این سه گانه (دفتر بزرگ) کمی ضعیف‌تر بود. ‏فصل‌هایش طولانی‌تر شده بود و ضربه‌ها و غافلگیری‌های نفس‌گیری که در جلد اول کتاب به خواننده وارد می‌کرد کمتر شده بود.‏ البته هنوز جذابیت‌های داستانی‌اش به اندازه‌ای بود که آدم از خواندنش لذت ببرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

سومین پلیس

 سومین پلیسسومین پلیس

در همان صفحات ابتدایی کتاب راوی توضیح می‌دهد که پیرمردی را به قتل رسانده است و به نظر می‎رسد ماجرای قتل و به دست آوردن پولِ پیرمرد محوریت اصلی داستان باشد، اما هرچقدر که داستان جلوتر می‎رود فضای داستان بیشتر خیال گونه و توهمی می‌شود.

اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- «وجود انسان توهمی است که در خود توهمات ثانویه‌ی شب و روز را دربر دارد (دومی وضعیت غیر بهداشتی جو است به خاطر انباشت هوای سیاه) در شان انسان عاق نیست که خود را دلواپس نزدیک شدنِ موهومِ توهمِ اعظم کند که مرگ می‌نامندش.» (دوسلبی - ص 13)

- وقتی پیرمرد برگشت که نگاه کند تلمبه‌ی دیونی به پشت گردنش خورد و نقش زمینش کرد و احتمالا استخوان گردنش را هم شکست. وقتی که ری زمین میان گل و لای فرود آمد اصلا فریاد نکشید. فقط شنیدم با لحنی که انگار دارد با کسی حرف می‌زند گفت «من کرفس دوست ندارم»، شاید هم عینکم رو کنار ظرف شویی جا گذاشتم.» بعد مثل سنگ ساکن شد. (ص 26)

- تاریخِ این باور در ادبیات مردم دوران باستان ثبت شده. چهار باد اصلی داریم ئ هشت باد فرعی، هر کدوم رنگ خاص خودشون رو دارن. باد باد شرق ارغوانی و پررنگه و باد جنوب نقره‌ای براق. باد شمال مثل قیر سیاهه و باد غرب کهربایی. مردم قدیم قدرت دیدن این رنگ‌ها رو داشتن و می‌تونستن یه روز تمام با آرامش پایین تپه بنشینن و زیبایی بادها رو تماشا کنن، بالا و پایین و تغییر رنگشون، جادوی همجواری‌شون وقتی مثل روبان‌های عروسی به هم می‌پیچیدن، از زل زدن به روزنامه کار بهتری بود. (ص 47)

- گروهبان دوباره به من لبخند زد. گفت: «دو هفته پیش یه آقایی توی این اتاق بود که می‌گفت مادرش گم شده، یه خانم هشتاد و دو ساله. وقتی ازش خواستم مشخصاتش رو بگه تا من برگه‌های قانونی رو پر کنیم که تقریبا مفت از لوازم  التحریر می‌خریم، به من گفت که زهوار مادرش زنگ زده  و ترمز عقبش هم لقوه گرفته.» (ص 84)

فلن اوبراینمشخصات کتاب

عنوان: سومین پلیس

نویسنده: فلن اوبراین (برایان اونولان)

نشر: چشمه

چاپ اول بهار 1391

256 صفحه

قیمت: 7200 تومان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

شرکت سهامی آدم‌های مصنوعی

 سیب‌های طلایی خورشیدشرکت سهامی آدم‌های مصنوعی

این کتاب شامل نُه داستان علمی تخیلی است که بیشتر داستان‎ها از کتاب «سیب‎های سرخ طلایی» انتخاب شده است. ری برادبری در این داستان‎ها نگاهی انتقادی به پیشرفت‎های علمی بشر دارد.  

برخی از جملات کتاب

- براندون نفس تازه کرد. تقریبا پی برده بود که جسد پسرش نیست. هربار که که جسد تازه‌ای پیدا می‌شد براندون می‌ترسید که پیکر بی‌جان ریچارد باشد و در عین حال آرزو می‌کرد که این طور باشد. ریچارد، کسی که خنده‌ای صادقانه، لبخندی زیبا و موهای مجعد داشت. همان ریچاردی که به سوی ابدیتی دور موج می‌زد. (ص 12)

- من از ترس عرق کرده بودم. ماهی‌ها شبیه طاووس عظیمی بودند که چترش را در سطح آب باز کرده باشد. ماهی‌ها تا نیمه شب آنجا ماندند. سپس آرام و خاموش رفتند. یک میلیون ماهی در عرض یک دقیقه ناپدید شدند. چیزی شبیه به این فکر به سراغم آمد که آنها این راه دراز را به قصد تماشای روشنایی ما طی کرده‌اند. عجیب است. اما سعی کن در نظر مجسم کنی که منظره این برج سنگی که هفتاد متر بالاتر از سطح دریاست برای آنها چه می‌تواند باشد. خدای روشنایی اشعه خود را می‌افکند و برج، فریادهای غول‌آسا سر می‌داد. ماهی‌ها دیگر هرگز برنگشتند، اما آیا فکر نمی‌کنی که آنها وقتی اینجا بودند گمان می‌کردند که در برابر الوهیت قرار دارند. ( ص30-31)

- نشست و تپانچه‌ای را که در جیب داشت لمس کرد. گران قیمت بود. ولی انسان وقتی ثروتمند باشد می‌تواند جنایت‌های تجملی را بر خود مجاز بشمارد. (ص 71)

ری برادبریمشخصات کتاب

عنوان: شرکت سهامی آدم‌های مصنوعی

نویسنده: ری برادبری

ترجمه: قاسم صنوعی

نشر: گل آذین

چاپ اول 1393

168 صفحه

قیمت: 8000 تومان


پ.ن: کتاب را دوست داشتم. داستان‎هایش جذاب، خواندنی و روان بود.
پ.پ.ن: وقتی کتاب هایی از ژانرهای مختلف ادبی می خوانم بیشتر این سوال در ذهن‌ام تقویت می شود که چرا ادبیات داستانی ایران هیچ گونه تنوع ژانری ندارد، نه پلیسی جنایی نه علمی تخیلی نه فانتزی و...‏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

دروغ سوم

دروغ سومدروغ سوم 

 دروغ سوم؛ کتاب سوم از سه گانه دوقلوها است. داستانِ دو جلد اول کتاب در راستای یکدیگرند و هرکدام تقریبا به صورت مستقل نیز می‌توانند یک داستان مجزا باشند اما در جلد سوم بدون دو جلد دیگر معنی ندارد و برداشتی کاملا متفاوت نسبت به کل داستان ایجاد می‌کند.

معرفی جلد اول و دوم را می‌توانید در پست‌های زیر بخوانید.

جلد اول: دفتر بزرگ

جلد دوم: مدرک

برخی از جملات کتاب

 - برام جالب است بدانم چیزهایی که می‌نویسید واقعی‌اند یا ساختگی.

در جوابش می‌گویم که من تلاش می‌کنم قصه‌های واقعی بنویسم ولی، یک دفعه، قصه به خاطر همان واقعی بودنش غیرقابل تحمل می‌شود، از این رو مجبور می‌شوم عوض کنم. (ص 8)

- وقتی روی مرکز بمب افتاد، ما توی کلاس بودیم و هیچ آژیری در کار نبود. بمب‌ها یکی یکی دو رو برمان می‌افتادند، شاگردها زیر میزها قایم می‌شدند، من، همان‌طور ایستاده باقی ماندم، داشتم یک شعر دکلمه می‌کردم. خانم معلم خودش را انداخت روی من، افتادم زمین، هیچ چیز نمی‌دیدم، او داشت خفه‌ام می‌کرد. سعی کردم هلش بدهم به کنار، اما سنگین‌تر از همیشه شده بود. مایعی غلیظ، ولرم و شور روی چشم‌ها، دهن و گردنم جاری شد، از هوش رفتم. (ص 28)

- زمان جنگ همه سربازند، حتی روزنامه‌نگارها. مخصوصا روزنامه‌نگارها. (ص 103)

- مادر و ورونیک حسابی با هم سرگرم می‌شوند. می‌خندند و همدیگر را می‌بوسند. ورونیک ماجراهای عاشقانه‌اش را تعریف می‌کند. قصه‌های احمقانه: «آن وقت، بهم گفت، آن وقت من بهش گفتم، آن وقت سعی کرد ببوسدم.» (ص 136)

- چیزی که ما در روزنامه چاپ می‌کنیم، زمین تا آسمان با واقعیت فاصله دارد. صدبار در روز این جمله را چاپ می‌کنیم: «ما آزاد هستیم» اما در خیابان‌ها سربازهای یک ارتش بیگانه را می‌بینیم، همه می‌دانند که زندانی‌های سیاسی بی‌شماری وجود دارد، سفر به خارج ممنوع است و حتی در داخل کشور نمی‌توانیم به هیچ شهری برویم. (ص 142)

آگوتا کریستفمشخصات کتاب

عنوان: دروغ سوم

نویسنده: آگوتا کریستف

ترجمه: اصغر نوری

نشر: مروارید

چاپ اول 1393

164 صفحه

قیمت: 7500 تومان


پ.ن: به نظرم همچنان دفتر بزرگ (جلد اول) بهتر از بقیه جلدها بود. در هر جلد حجم فصل‌ها بیشتر می‌شود (اگر اشتباه نکنم دروغ سوم فقط دو فصل داشت)‏. راوی‌ها نیز با هر جلد افزایش پیدا می‌کنند در جلد سوم داستان هم از زاویه دو برادر روایت می‌شود و هم بخش کوچکی به صورت دانای کل (سوم شخص)‏. در مجموع تجربه لذت بخشی از خواندن کتاب به صورت مجموعه‌ای و سریالی بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

دفتربزرگ

دفتر بزرگدفتر بزرگ

دفتر بزرگ اولین جلد از سه گانه‌ی دو قولوهاست. داستان زندگیِ دو برادر دو قولو است که به علت شرایط سخت جنگ، مادرشان مجبور می‌شود آنها را به منطقه‌ای دور از شهر ببرد تا پیش مادر بزرگ‌شان زندگی کنند. فصل‌های کتاب بسیار کوتاه است و از معدود کتاب‌هایی است که داستان از زاویه‌ی اول شخص جمع (ما) روایت می‌شود. 

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - مادربزرگ هیچ وقت خودش را نمی‌شوید. وقتی چیزی می‌خورد یا می‌نوشد، دهانش را با گوشه روسری‌اش پاک می‌کند. شورت نمی‌پوشد. وقتی احتیاج به شاشیدن دارد، هرجا که باشد می‌ایستد ، پاهایش را باز می‌کند و از زیر دامن‌هایش روی زمین می‌‌شاشد. طبیعتا، این کار را توی خانه نمی‌کند. (صفحه 14)

- ما هر روز برای‌تان یک دسته هیزم می‌آوریم. همین‌‌طور لوبیا و سیب زمینی. ولی، برای چیزهای دیگر، پول لازم است. ما دیگه پول نداریم. بدون پول، نمی‌توانیم وارد مغازه بشویم. باید یک چیز خرید تا بتوان چیز دیگری را دزدید. (صفحه 72)

- می‌گوییم: غیر از کتاب مقدس، دوست داریم کتاب‌های دیگر را هم بخوانیم، ولی کتاب‌های دیگری نداریم. شما دارید. شاید بتوانید به ما قرض بدهید.

- خواندن کتاب‌های دیگر برای شما سخت است.

- یعنی سخت‎تر از کتاب مقدس‌اند؟

- کشیش نگاه‌مان می‌کند. می‌پرسد: دوست دارید چه کتاب‎هایی بخوانید؟

- کتاب‌های تاریخی و کتاب‌های جغرافیایی. کتاب‎هایی که چیزهای واقعی تعریف کنند نه ساختگی. (صفحه 87)

- مرد می‌گوید: تو خفه شو! زن‌ها تو جنگ هیچی ندیده‌اند.

زن می‌گوید: هیچی ندیده‌اند! الاغ! ما کلی کار و دلواپسی داریم: باید به بچه‌ها غذا بدهیم، از زخمی‌ها مراقبت کنیم. شما، جنگ که تمام می‌شود، همه‌تان یکهو قهرمان می‌شوید. مرده: قهرمان. زنده مانده: قهرمان. معلول: قهرمان. واسه همین است که شما مردها جنگ را اختراع کرده‌اید. این جنگ شماست. همین را می‌خواستید، خب انجامش بدهید، قهرمان‌های خرفت! (صفحه 102)

آگوتا کریستفمشخصات کتاب

عنوان: دفتر بزرگ

نویسنده: آگوتا کریستف

ترجمه: اصغر نوری

نشر: مروارید

چاپ پنجم 1393

200 صفحه

قیمت: 8500 تومان


 پ.ن: کتاب را دوست داشتم. نثر ساده  و روانی دارد با این حال داستانی که روایت می‌شود بسیار غافلگیر کننده و جذاب است. خواندنش را به شدت توصیه می‌کنم.

پ.پ.ن: بر اساس این کتاب فیلمی نیز ساخته شده است.

فیلم دفتر بزرگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

ساده دل

ساده دلساده دل

 

داستان در یک جزیره کوچک فرانسوی که توسط یک کشیش اداره می‌شود رخ می‌دهد. هم چیز در آنجا به صورت عادی و روزمره ادامه دارد تا اینکه جوان ساده دل و درستکاری از قبیله وحشی‌ها وارد جزیره می‌شود و کشیش‌ها سعی می‌کنند جوان ساده دل را مسیحی کنند. جوان علاقه‌ای به این کار ندارد اما به علت اینکه عاشق دختر یکی از کشیش‌ها شده، قبول می‌کند.

برخی از جملات کتاب

- سرپرست دیر که اندک پیر شده بود روحانی بس نیک نهادی بود و بعد از عمری محبوب زنان همسایه بودن اکنون مردان همسایه‎اش او را دوست داشتند.

آنچه به خصوص موجب قدر و احترام بی‎اندازه او شده بود این بود که آن عالی جناب تنها کشیش موظف ولایت بود که بعد از صرف شام با هم قطارانش مجبور نبودند وی را به رختخوابش ببرند. (ص 26)

- به غسل گیرنده نام هرکول را داده بودند. اسقف سن مالو همواره می‌پرسید که آن بزرگوار که هرگز نامش را نشنیده است کیست؟ کشیش یسوعی که بسیار فاضل بود به او گفت که هرکول از مقدسین بوده و دوازده معجزه کرده است. معجزه سیزدهمی نیز داشته که به تمام معجزات دوازده‎گانه‎اش می‌ارزیده است، لیکن ذکر آن شایسته مقام یک کشیش یسوعی نیست: توضیح آنکه هرکول در یک شب از پنجاه زن ازاله بکارت کرده است. شوخ طبعی که در آن مجلس بود با آب و تاب تمام بر این معجزه خرده گرفت. همه بانوان سر به زیر انداختند و از سیمای ساده دل تشخیص دادند که او شایسته همنامی با آن مرد مقدس ایت که نامش را بر وی نهاده‌اند. (ص 50-51)

- کسانی که برای این مشاجرات مکتبی بیهوده خویشتن را دچار شکنجه و آزار می‌کنند در نظر من کم عقلند و کسانی که شکنجه و آزار می‌دهند جانوری درنده. (ص 104)

ولترمشخصات کتاب

عنوان: ساده دل

نویسنده: ولتر (فرانسوا-ماری آروئه)

ترجمه: محمد قاضی

نشر: جامی

چاپ دوم 1393

قیمت: 6500 تومان

144 صفحه


پ.ن: کتاب با توجه به زمان خودش (قرن 18) خوب است اما برای خواننده امروزی شاید کمی کسل کننده به نظر برسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

کلاه جادویی و مجسمه مسی

 کلاه جادویی و مجسمه مسی

داستان از زبان سه نفر روایت می‌شود؛ سپنتا، خستوان و میرزمان که دوستان و هم اتاقی‌های دوران دانشگاه بوده‌اند. البته میرزمان روایت‌های کمتری دارد و شخصیت اصلی داستان نیز  «سپنتا» است. داستان ترکیبی از واقعیت و جادو دارد. انگار تلاشی باشد برای نوشتن داستانی ایرانی در سبک رئال جادویی. اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- امثال استوار نه تنها پارو نمی‌زنند، که پاروهای مسافران دیگر را هم می‌شکنند. وقتی قیافه مظلوم یکی از آن پارو شکسته‌ها را دیدم که چگونه با آن کاپشن و شلوار لی آبی و پیراهن عنابی رنگ براقش که حسابی توی چشم می‌زد و صورت تیغ کشیده‌ی مرتب و موهای کم پشت روغن زده، گوشه‌ی سلول کز کرده است و با خیالاتش کلنجار می‌رود، دلم به حال آن همه کارشناسی که مشغول برنامه‌ریزی و اداره کشور بودند سوخت. (ص 20)

- از فامیل و درجه‌اش پرسیدم که جواب داد: «اولین مدال لیاقت پدرم مربوط به وقتیه که تو سربازیش دوره چتربازی می‌دیده: یه بار تو آسمون چترش باز نمی‌شه، همه فکر می‌کنن کار پدرم تمومه،اما پدر دستاشو مثِ عقاب باز می‌کنه و با فوت، این طوری فوفوفو... فشار جاذبه زمینو پس می‌زنه و آروم می‌آد پایین و راست می‌افته عدل وسط کاخ نیاوان پیش پای شاه! کی؟ درست موقعی که یکی از افسرای گارد می‌خواسته شاهنشاه آریامهر رو نجات بده! شاهنشاه آریا مهر، بزرگ ارتشداران هم چی؟ بلافاصله مدال لیاقت رو به سینه پدرم می‌چسبونه...!»

غافلگیر شد. بالاخره بعد از آن همه هاگیر و واگیر کسی پیدا شده بود که می‌توانست با حرف‌هایش حال و هوایم را عوض کند و در موقعیتی ناب و بکر قرارم بدهد، موقعیتی که تا آن لحظه تجربه نکرده بودم. اول فکر کردم کیا این حرف‌های باورنکردنی را به مزاح می‌گوید. اما تا جدیت را در نگاهش دیدم بلند بلند خندیدم. (ص 20-21)

- احساس امنیت. درد بیضه‌ها که رفت، درد پهلوها هم آرام آرام فروکش کرد و آن حس آرمش بخش آمد که زنده بودن در هر اندازه‌ای خوب است، حتی به اندازه خلاص شدن از فشار زهرآبه‌ای که هر روز چندبار، بدون لذت، آن را هدر می‌دهیم. (ص 27)

- «تقریبا تمام افراد بشر توان تحمل فلاکت را دارند؛ اما اگر می‌خواهی شخصیت کسی را بیازمایی به او قدرت بده.» (ص 168)

محمد حنیفمشخصات کتاب

عنوان: کلاه جادویی و مجسمه مسی

نویسنده: محمد حنیف

نشر: عصر داستان

چاپ اول 1392

256 صفحه

قیمت 12000 تومان


پ.ن: شروع کتاب خوب بود و از لح‏اظ زبانی نیز مرتب و شسته رفته نوشته شده است. بعضی از قسمت‌هایش هم خوب و جذاب بودند.‏
بزرگترین مشکلی که با کتاب داشتم جاهایی بود که حالت شعاری پیدا می‌کرد که هر چه به آخر کتاب نزدیک تر می‌شدم بیشتر می‌شد. که انگار آفت تمام کتاب‌هایی است که در انتشارات دولتی منتشر می‌شوند. به نظرم نویسنده می‌توانست برخی از جاها را حذف کند و اتفاق‌های عجیبی که در اواخر کتاب رخ می‌دهند را زودتر بیاورد.‌‏ پایان بندی‌اش هم می‌توانست بهتر باشد.‏
پ.پ.ن: جلد کتاب را هم دوست نداشتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...