مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شدمرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شد

کتاب داستانِ پرماجرا و جذابی دارد. شخصیت اول داستان پیرمردی به نام آلن کارلسن است که در تولد صد سالگی از پنجره اتاقش در خانه سالمندان فرار می‌کند. فصل‌های داستان به دو قسمت کلی تقسیم می‌شوند. در یک فصل ماجراهای آلن بعد از فرار روایت می‌شود و در فصلی دیگر به ماجراهای آلن بعد از تولد می‌پردازد. راوی دانای کل است و این فصل‌ها به صورت یکی در میان می‌آیند. زبان طنز و سرنوشت پرماجرای آلن که با اتفاقات واقعی تاریخی پیوند می‌خورد باعث جذاب تر شدن کتاب می‌شود. در مورد پرماجرا بودن زندگی آلن همین بس که برای ساختن بمب اتم به اپنهایمر مشاوره می‌دهد و در جایی دیگر همسر مائو را از مرگ نجات می‌دهد و حتی در یکی از ماجراهایش به ایران می‌آید و توسط ساواک دستگیر می‌شود!

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - مادرش از سرطان مرد- که یولیس را غصه‌دار کرد- و کمی بعدش هم باتلاقی که پدرش می‌خواست گوساله‌ی ماده‌ای را از آن نجات دهد ابوی را هم بلعید. این هم یولیس را غصه‌دار کرد، چون آن گوساله را خیلی دوست داشت.  (ص 20)

- در آغاز فرایند عضوگیری در زندان خوب پیش می‌رفت. اما بعد نامه‌ای که مامانِ رئیس برایش فرستاده بود تصادفا در زندان دست به دست شد. مامانش از جمله نوشته بود پرگونار کوچولویش باید مراقب باشد که در زندان قاطی آدم‌های بد نشود، باید مراقب لوزه‌های حساسش باشد و او منتظرش است تا وقتی بیرون آمد دوباره با هم گنج بازی کنند. (ص 52)

- هنوز شش سالش تمام نشده بود که پدرش دستی بر شانه‌اش گذاشت و گفت: «پسرم، باید از کشیش‌ها برحذر باشی و از آدم‌هایی که ودکا نمی‌خورند. از همه بدتر، کشیش‌هایی که ودکا نمی‌خورند.»

پدرآلن، با عمل به همین پند، قطعا روزی که مشتش را حواله یک مسافر معصوم کرد و بابت همین بلافاصله از راه‌آهن کشوری اخراجش کردند کاملا هوش و حواسش سرجایش نبود. همین هم مادر آلن را برآن داشته بود که کلام حکمت آمیز خودش را به پسرش بگوید:

«از آدم‌های مست برحذر باش، آلن. این کاری است که من باید می‌کردم.» (ص 134)

- از وجنات بُسه پیدا بود که پاسخ به پاسخ بنی به پاسخ بُسه را در آستین دارد، اما آلن به وسط پرید و گفت که آدم دنیادیده‌ای است و اگر یک چیز را یادگرفته باشد این است که منشاء بزرگ‌ترین و به ظاهر لاینحل‌ترین اختلافات روی زمین گفتگو است: «تو احمقی، نه، تویی که احمقی، نه، تویی که احمقی.» آلن گفت که راه حل غالب اوقات این است که با هم ته یک بطر ودکا را بالا بیاورند و بعد به آینده نگاه کنند. (ص 194)

یوناس یوناسنمشخصات کتاب

عنوان: مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

نویسنده: یوناس یوناسُن

ترجمه: فرزانه طاهری

نشر: نیلوفر

چاپ اول 1391

372 صفحه

قیمت: 17000 تومان


 پ.ن: کتاب جذاب و خوبی بود فقط چند غلط کوچک نگارشی داشت که امیدوارم در چاپ‎های بعدی اصلاح شود.

پ.پ.ن: بر اساس این کتاب فیلمی با همین عنوان نیز ساخته شده استفیلم مرد صد ساله‌ای که از پنجره فرار کرد و نا پدید شد