چوب الف

چوب الف: چیزی که برای نشانه‌گذاری صفحه‌ای که خوانده شده توی کتاب می‌گذارند... و نه آن چیزی که بر سرِ ما است.

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان» ثبت شده است

سرزمین گوجه‌ها سبز (قلب حیوانی)

سرزمین گوجه های سبزسرزمین گوجه های سبز


از آن کتاب‌هایی است که خواندنش کمی سخت است. داستانش فضای تلخ  و سیاهی دارد که مربوط به دوران نیکولای چائوشسکو (دیکتاتور رومانی) است. هرتا مولر نویسنده رومانی-آلمانیِ، در سال 2009 برنده جایز نوبل ادبیات شد. در ایران «سرزمین گوجه‌های سبز» قبل از اینکه هرتا مولر  برنده جایزه نوبل شود، ترجمه شده بود و فروش چندانی نداشت اما بعد از اعلام برندگان جایز نوبل 2009 فروش این کتاب به طرز چشم گیری افزایش یافت و برای مدت کوتاهی به دلیل نداشتن مجوز برای چاپ سوم در بازار کمیاب شد.

اطلاعات بیشتر در مورد کتابِ «سرزمین گوجه‌های سبز» را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

اطلاعات بیشتر در مورد هرتا مولر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- ادگار گفت: «وقتی لب فرو می‌بندیم و سخنی نمی‌گوییم، غیرقابل تحمل می‌شویم و آنگاه که زبان می‌گشاییم از خود دلقکی می‌سازیم.»

- وقتی که دندان یکی می‌شکست و به زمین می‌افتاد، قهقهه می‌زدند؛ گویی که دکمه لباسشان افتاده است. گاهی یکی دولا می‌شد، دندان را برمی‌داشت و به درون گیلاسش می‌انداخت. می‌گفتند که شانس می‌آورد.

- دهقانان و تنها دهقانان یکباره از خنده به گریه می‌افتادند و از فریاد به سکوت.

- هر یکی دو روز یکی از موژیک‌ها (سرباران روس) سرش را توی توالت فرنگی می‌کرد و از یکی از رفقای خود می‌خواست تا سیفون را بکشد. موژیک‌ها سرشان را اینجوری می‌شستند.

- بچه‌های مدرسه نمی‌توانند حتی در مورد چیزی که به آن می‌بالند، جمله‌ای بدون واژه مجبور بودن بیان کنند. آنها می‌گویند؛ مادرم مجبور بود کفش جدیدی برای من بخرد. خود من هم همین کار را می‌کنم. مثلاً من مجبورم هر شب از خودم بپرسم که آیا فردایی خواهد بود؟

-  مادر گفت: «وقتی ساعت می‌بندم احساس امنیت بیشتری می‌کنم؛ حتی اگر کار نکند.»

گفتم: «پس چرا از من می‌پرسی ساعت چنده؟»

مادر گفت: «این تنها چیزی است که می‌توانم راجع به آن با تو حرف بزنم.»

هرتا مولرمشخصات کتاب

عنوان فرعی: قلب حیوانی

نویسنده: هرتا مولر

مترجم: غلامحسین میرزا صالح

نشر: مازیار

چاپ هفتم، 1390

قیمت: 4500 تومان

تعداد صفحه: 256

...............................

پ.ن: کتاب را از دوستی قرض گرفتم. خواندن قسمت‌های اول کتاب سخت و حوصله سربر است. از اواسط کتاب که داستان کم کم شکل می‌گیرد اوضاع کمی بهتر می‌شود. اما به طور کلی از یک سطحی بالاتر نمی‌رود و همچنان شامل قسمت‌های خوب و قسمت‌های حوصله سربر باقی می‌ماند. در کل نسبت به تعریف‌هایی که از کتاب شنیده بودم انتظار بیشتری داشتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

خداحافظ گرِی کوپر

Adieu Gary Cooperخداحافظ گری کوپر

برخی از جملات کتاب:

- دیوار زبان وقتی کشیده می‌شود که دو نفر به یک زبان حرف می‌زنند. آن وقت دیگر مطلقا نمی‌توانند حرف هم را بفهمند.

- آدم حکم پول را دارد. هر چقدر مقدارش بیشتر، ارزشش کمتر.

- نسل گذشته شانس داشت. دوره آن‌ها هیتلر و استالین بودند و می‌شد گناه همه چیز را به گردن آن‌ها انداخت. امروز دیگر نه هیتلری بود نه استالینی، به جای آن‌ها همه‌یِ مردم دنیا بودند.

- خدمت در دستگاه دیپلماسی کارش رو به اینجا رسونده. بعضی وقت‌ها، معمولا نیمه شب، شماره تلفن خودش رو می‌گیره تا مطمئن بشه که واقعا وجود داره و مشغول دروغ گفتن به خودش نیست.

- در تزرمات یکی رو می‌شناسم که می‌گه: «اینها هنوز درست جا نیفتاده. دنیا را باید عوض کرد. باید همه با هم متحد بشن تا دنیا رو عوض کنن.» ولی اگه همه می‌تونستن با هم متحد بشن دیگه برای چی دنیا رو عوض کنن؟...

- لابد کتاب «بهار خاموش» نوشته راشل کارسن رو خوندید. این خانم بی چون و چرا و با بیان وحشت آوری نشون داده که از بس خواستیم طبیعت رو پاک کنیم، ریشه‌اش رو سوزوندیم. در نتیجه طبیعی است که توش دیگه نه آواز زنجره هست، نه پرواز پرنده، د.د.ت‌های ایدئولوژیک شما هم درست همین کار را کردند... مدعی بودند که در راه ساختن بهار بزرگ تلاش می‌کنند ولی وقتی بهار شد دیدند جز سکوت هیچ چیز باقی نمونده.

......................................

پ.ن: «خداحافظ گری کوپر» را «رومن گاری» در سال 1969 نوشت و چهار سال بعد (1351) سروش حبیبی آن را به فارسی ترجمه کرد. من چاپ پنجم (1383) این کتاب را خواندم. به نظرم ویرایش کتاب می‌توانست بهتر باشد و چند جایی غلط املایی داشت که امیدوارم در چاپ‌های بعدی اصلاح شده باشد. کتاب  در مورد داستان زندگی جوانی به نام «لِنی» است، که به خاطر فرار از جنگ ویتنام به کوه‌های سوییس فرار کرده است و عاشق برف و اسکی است.  گویا اسم اول کتاب نیز قرار بود «ولگرد اسکی باز» باشد.

به نظرم نویسنده یک جاهایی زیادی اندیشه‌های خودش را وارد کتاب کرده که گاهی تکراری و شعاری به نظر می‌رسند. رابطه عشقی بین لنِی و جسی نیز چندان برایم قابل فهم نبود. معمولا وقتی از کتابی زیاد تعریف می‌کنند و یا معروف می‌شود آدم سطح انتظارش کمی زیاد می‌شود و گاهی بعد از خواندن کتاب ممکن است  آنچه که از یک شاهکار انتظار دارید در آن پیدا نکنید. با این حال کتاب خوبی است و به خواندش می‌ارزد. ‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

میعاد در سپیده دم

میعاد در سپیده دم


کتاب «میعاد در سپیده دم» یک اتوبیوگرافی از نویسنده معروف فرانسوِی، رومن گاری است. او در این کتاب رابطه عاطفی با مادرش را به تصویر می‌کشد. به نظرم، یکی از چیزهایی که جذابیت کتاب را افزایش می‌دهد، صداقت نویسنده در نوشتن خاطراتش است. او ترس‌ها، شکست‌ها و سرخوردگی‌هایش را نیز، بدون خود سانسوری و ترسِ از دست محبوبیتش، در این کتاب آورده است. 

برخی از جملات کتاب:

- هرگز چیزی به نامِ حقیقت مطلق وجود ندارد و این کهن‌ترین حیله‌ای است که برای فریب دادن و به بردگی کشاندن ما یا واداشتنِ‌مان به جویدن خِرخره‌یِ یکدیگر اختراع شده است.

- سپس نوبت به فیلوش،‌ رب النوع ابتذال می‌رسد که وجودش آکنده از حقارت،‌ تعصب، و نفرت است و با تمام قدرت فریاد می‌کشد: «جهودِ بوگندو! کاکا سیاه! ژاپنی! مرگ بر یانکی‌ها! موش‌های زرد را بُکشید! سرمایه‌داران را نابود کنید! امپریالیست‌ها و کمونیست‌ها را از روی زمین محو کنید!» او دوستدار جنگ‌های مقدس است.

- پس از مدت‌ها سرگردانی بین نقاشی، بازیگری، خوانندگی و رقاصی و بعد از تحمل شکست‌های کمرشکن فراوان، سرانجام به ادبیات رو آوردیم که در این دنیا پیوسته آخرین پناهگاه کسانی است که نمی‌دانند سرِ پرشور خود را کجا بر زمین بگذارند. 

- راه زندگی از فرصت‌های بربادرفته مفروش است.

- بیست سالگی سن دشواری‌هاست. ولی چندان طول نمی‌کشد. فقط لحظات دردناکی است که باید از سر گذراند.

- به طور غریزی و تا آنجا که می‌دانم، مستقل از هرگونه تاثیر ادبی، در خود حس طنزی را کشف کردم. یعنی آن سلاح خارق العاده و خجسته را که امکان می‌دهد تا نیش واقعیت را در لحظه‌یِ فرو رفتن از تن خارج سازیم.

- در قیاس با انحرافاتِ فکری، علمی، و سیاسیِ قرنِ حاضر،‌کلیه‌ی انحرافاتِ جنسی در نظرم یکسره بی اهمیت جلوه می‌کند، چون از هرچه بگذریم، آنان تنها تختخواب را به لرزه در می‌آورند، نه جهان را.

- ملالِ ناشی از وراجی و حماقتِ مدعیانِ هوش از جمله چیزهایی است که هرگز نتوانسته‌ام تحملشلن کنم.

..................................

پ.ن: عکس سمت راست، تصویرِ روی جلد کتاب «میعاد در سپیده دم» و تصویر سمت چپ خودِ رومن گاری است. 

پ.ن.ن: انتشارات «کتابسرای تندیس» این کتاب را چاپ کرده است و ترجمه‌‌یِ خوب «مهدی غبرایی» نیز لذت خواندن کتاب را دوچندان می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

باباگوریو

باباگوریوباباگوریو


این کتاب را به کسانی که به ادبیات کلاسیک علاقه دارند توصیه می‌کنم. باباگوریو داستانِ زندگی پیرمردی است که عاشق دخترانش است اما... . می‌گویند انوره دو بالزاک این کتاب را در مدت چهل روز نوشته است! اطلاعات بیشتر در مورد این کتاب را می‌توانید در اینجا و اینجا بخوانید. فایل صوتی کتاب را نیز می‌توانید از این سایت دانلود کنید. 

برخی از جملات کتاب:

- قلب انسان هنگامی که به ارتفاعات محبت صعود می‌کند، گاه می‌ایستد و نفسی تازه می‌کند، اما، هیچ چیز آن را در سراشیب تند احساسات کینه آلود متوقف نمی‌کند.

- زن از رنج کشیدن به خاطر کسی که دوستش دارد لذت می‌برد.

- دانشجوی بی‌پول مثل سگی که از میان هزاران خطر تکه استخوانی را بدزد، یک لذت ناچیز را می‌قاپد، آن را در هم می‌شکند، مغز آن را می‌خورد و باز می‌‌دود. اما جوانی که چند سکه طلا در کیسه‌اش چرخ می‌خورد، لذات خود را از سر فرصت می‌چشد، جزئیات آن را به خاطر می‌سپارد، وقت را به خوشی می‌گذراند و در آسمان پرواز می‌کند.

- آدم بهتر است با مردان بجنگد، تا اینکه در خانه با زنش دعوا داشته باشد.

- چیز غریبی است، مرگ بدون اینکه با ما مشورت کند به سراغ ما می‌آید.

........................................

پ.ن: تصویر سمت راست، یکی از جلدهای فرانسوی کتاب است و تصویر سمت چپ پوستر فیلمی است که بر اساس این کتاب ساخته شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

ظرافت جوجه تیغی (یک وحشی متمدن)

ظرافت جوجه تیغیموریل باربری

کتاب «ظرافت جوجه تیغی» دو راوی دارد؛ اولی پیرزنی پنجاه و چهار ساله، باهوش، اهل ادبیات و هنر، که سرایدار یک ساختمان مجلل در بالای شهر است. او دلش نمی‌خواهد بقیه اهالی ساختمان به هوش و علاقه‌مندی‌هایش پی ببرند به همین دلیل یک زندگی مخفی و پنهانی دارد تا دیگران او را به شکل یک سرایدار پیر و ابله ببینند. دومین راوی دختر نوجوان و باهوشی است که در یکی از آپارتمان‎های همان ساختمان زندگی می‌کند. او بسیار گوشه گیر است و نمی‌تواند آدم‌های اطراف و مخصوصا اعضای خانواده خود را تحمل کند به همین دلیل قصد دارد در روز تولدش خودکشی کند و خانه را به آتش بکشد!

برخی از جملات کتاب:

- خانم میشل ظرافت جوجه تیغی را دارد: از بیرون پوشیده از خار، یک قلعه واقعی نفوذ ناپذیر، ولی احساسم به من می‌گوید که از درون او به همان اندازه جوجه تیغی ظریف است، حیوان کوچک، بی‌حال، به شدت گوشه‌گیر و بی‌اندازه ظریف.

- شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همین‌طور لحظه‌هایی از زیبایی، که در آن لحظه‌ها، زمان همان زمان نیست. درست نت‌های موسیقی که نوعی پرانتز در گذر زمان ایجاد می‌کنند، تعلیق، یک جای دیگر درهمین جا، یک همیشه در هرگز.

- رنج می‌کشیدم بی آن‌که دردی در میان باشد.

- در ساعت مردن، این دیگرانند که برای ما می‌میرند زیرا من اینجا هستم، خوابیده روی سنگ فرشِ کمی سردِ خیابان و اهمیتی به مردنم نمی‌دهم، این وضعیت هیچ اهمیتی بیشتر از دیروز ندارد. ولی دیگر من آن‌هایی که دوست دارم نخواهم دید و مردن این است.

- فقط یک دوست داشته باش و او  را خوب انتخاب کن.

- هوشمندی در نفس خود هیچ ارزش و سودی ندارد. آدم‌های هوشمند بوده‌اند که تمام عمرشان را، به عنوان مثال، وقف مسئله جنسیت فرشتگان کرده‌اند.

- تدوین والاترین مفاهیم از بررسی پیش پا افتاده‌ترین جزییات آغاز می‌شود.

- هر چیزی به وقتش می‌آید برای کسی که می‌تواند منتظر بماند. (برگرفته از کتاب جنگ و صلح در متن کتاب)

- چون ما سرایدار بودیم، یه نظر می‌آید که پذیرفته شده است که مرگ برای ما در روند طبیعی امور قرار دارد و چیزی عادی و پیش پا افتاده است حال آن‌که برای داراها چیزی غیر عادلانه و واقعه‌ای ناگوار شمرده می‌شد.

........................................

پ.ن:  این کتاب را «مرتضی کلانتریان» ترجمه کرده و توسط انتشارات «کندوکاو» منتشر شذه است.

پ.ن.ن: عنوان فرعیِ «یک وحشی متمدن» از دیالوگ یکی از شخصیت‎‌های کتاب گرفته شده است. 

پ.ن.ن.ن: تصویر سمت چپ مربوط به نویسنده کتاب «موریل باربری» است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

دنیای سوفی

دنیای سوفیدنیای سوفی


- فقط موقعی که ما را آزاد بگذارند تا توانایی‌های ذاتی خویش را بپرورانیم، می‌توانیم چون موجودات آزاد به سر بریم.

- کودک فیلسوف بهتری است چون هنوز برده انتظارات عادت نشده و بدون هرگونه پیش داوری به میدان می‌آید.

- هنرمند می‌تواند چیزی را ارائه کند که فیلسوف از بیانش عاجز است.

- برای سایه آسان نیست که بر ضد صاحب خود بشورد.

- هیچ تفکری را نمی‌توان از محتوای تاریخی‌اش جدا دانست (هگل).

- برای اینکه اندیشه‌های تازه به ذهنمان راه یابد باید شهامت ابراز داشته باشیم و عنان فکر را رها کنیم.

کتاب «دنیای سوفی» را حدود شش سال پیش خواندم. این کتاب تاریخ فلسفه را در قالب رمان روایت می‌کند و همین باعث شده تا خواندن کتاب روان باشد و آن سختی و خشکی که معمولا در فلسفه وجود دارد را نداشته باشد. خواندن این کتاب به خصوص در سال‌های ابتدای جوانی، باعث می‌شود بسیاری از چیزهایی که تا قبل از آن یقین به نظر می‌رسد را به دیده شک و تردید بنگرید و نگاه جدیدی نسبت به دنیا پیدا کنید. 

.............................

پ.ن: اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را می‌توانید اینجا بخوانید و از اینجا فایل صوتی کتاب را دانلود کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

فرزندان سانچز

بعضی کتاب ها هستند که آدم واقعا تعجب میکند که چرا اینقدر مهجور افتاده و کم خوانده شده اند. فرض کنید کتابی را سه سال پیش موقع خریدن، چاپ اولش را خریده اید. پارسال که کتابفروش بوده اید همان چاپ اول را میفروختید. الان هم دوباره در کتابفروشی چاپ اول را میبینید. چرا؟

بنظرم یکی از جذابترین تجربیات، تجربه های انسان شناسانی است که مدتی طولانی را در بین مردمان کشور یا قبیله ای به عنوان مهمان زندگی میکنند تا زندگی مردم میزبان را از نزدیک ببینند و بررسی کنند.

اسکار لوئیس، انسان شناس آمریکائی یکی از همین افراد است که مدتی را در بین طبقات فقیر و متوسط به پائین مکزیک گذرانده و از بین چند ده خانواده، خانواده سانچز را به عنوان نمونه موردی انتخاب کرده و چند سالی را در کنار آنان زندگی میکند. اسکار لوئیس در این مدت پدر و چهار فرزند خانواده را تشویق به بیان اتفاقات زندگی شان کرده و سپس مجموعه این صحبت ها را به شکل خود زندگی نامه ای از زندگی این 5 نفر در کتاب "فرزندان سانچز" منتشر میکند. کتاب فصل به فصل پیش میرود و در هر فصل یکی از اعضای خانواده سانچز بخشی از زندگی و اتفاقاتش را بصورت تک روایت بازگو میکند.

"فرزندان سانچز" حقیقتا کتابی بسیار تاثیر گذار و حتی هولناک است. نمایشی از فقر و مشکلات مردمان جامعه ای که در حال گذاری دردناک و سخت از کشوری عقب مانده به کشوری در حال توسعه است. از تلاش و کشمکشی مدام برای زنده ماندن و بدست آوردن حداقل ها. از فساد اداری و دولتی و در کنار آن فساد اجتماعی و سیاسی در جامعه ای توسعه نیافته. نمایشی از اتفاقات و درد و رنج هائی که برای اعضای خانواده سانچز پیش میاید و آنها بسیار ساده و طبیعی حوادث را میپذیرند انگار که هیچ راه گریزی از آن ندارند. اعضای خانواده سانچز به مانند شخصیت های برترین رمان ها طیفی از خلقیات و خصوصیات شخصیتی متضاد و متناقض را دارا هستند: از تلاش و پشتکار گرفته تا رخوت، از مهربانی و فداکاری تا خشم و حسادت و از صفات نیک تا رذایل اخلاقی؛ و البته خصوصیت مشترک شان در تمام دوران زندگی گردن گذاشتن به سرنوشت محتوم شان است.

کتاب را نشر هرمس منتشر کرده و همانطور که در مقدمه نوشتم، با وجود اینکه کتابی بی نظیر است و کمتر کتابی با این خصوصیت در ایران منتشر شده، اما همچنان چاپ اولش در تمام کتاب فروشی ها در دسترس است!

فرزندان سانچز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

گفتگو در کاتدرال

گفتگو در کاتدرال

- یک کتابفروشی که کتاب‌های دست دوم داشت، این طرف‌ها، پایین شهر. چند روز پیش کشف کرده بودش، رفته بود که گاهی بیندازد و و داشته با کتاب‌ها ور می‌رفته که چند شماره از یک مجله را پیدا کرده، خیلی قدیمی، خیلی جالب، مجله‌ای که فکر می‌کرد اسمش کولتورا سوویتیکا باشد. کتاب‌های ممنوع، مجلات ممنوع و سانتیاگو می‌توانست قفسه‌ها را ببیند، انباشته از جزوه‌هایی که در کتابفروشی‌ها رو نمی‌شد، کتاب‌هایی که پلیس از کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها جمع کرده بود. 

- سانتیاگو می‌گوید: «هیچ کس نباید متوجه می‌شد، مسئله عمده این بود. من شعر نمی‌نویسم، به خدا اعتقاد دارم، به خدا اعتقاد ندارم، همیشه دروغ، همیشه ادا...    توی مدرسه، توی خانه، توی محله، توی گروه مطالعه، توی حزب، توی لاکرونیا تمام زندگی‌ام صرف کارهایی شد که بهشان اعتقادی نداشتم، تمام زندگی‌ام به تظاهر گذشت.»

- سانتیاگو گفت: «آدم‌های لایق مثل من و تو خودشان را درگیر نمی‌کنند. ما دلمان را به این خوش می‌کنیم که از آن آدم‌های نالایق که خودشان را درگیر می‌کنند انتقاد کنیم. به نظر تو این درست است کارلیتوس؟»

- «... اخبار را شنیدید؟ کابینه نظامی، به علت ماجرای آرکیپا. آرکیپائیها برمودس را بیرون کردند. آخرِ کارِ اودریاست.»

کارلیتوس گفت: «اینقدر خوشحال نباش. آخر کار اودریا و شروع چی؟»

بخش اول کتاب «گفتگو در کاتدرال» را که می‌خوانم به یاد دوران دانشجویی می‌‌افتم، بخش دومش را که می‌خوانم به یاد اتفاقات اخیری که در کشور رخ داد می‌افتم. بخش سوم و چهارم کتاب را هنوز نخوانده‌ام!

خواندن این کتاب را به کسانی که تازه کتاب خواندن را شروع کرده‌اند توصیه نمی‌کنم. شروعش کمی سخت است. زمان و مکان و حتی دیالوگ‌های بین آدم‌های داستان پیوسته و خطی نیست. حدود صد صفحه‌ای را باید خوانده باشی تا ماجرا در ذهنت شکل بگیرد. اما خواندن این کتاب را برای افراد کتابخوان توصیه می‎‌کنم مخصوصا اگر به کتاب‌هایی با درونمایه سیاسی علاقه مند باشند.

 --------------------------------------------------------------------

پ.ن: «گفتگو در کاتدرال» نویسنده: ماریو بارگاس یوسا (برنده جایزه نوبل ادبی 2010) – ترجمه: عبدالله کوثری، نشر لوح فکر، 704 صفحه

پ.ن.ن: اسم مستعار «سانتیاگو» (یکی از گردانندگان هدهد)، از روی شخصیت اصلی همین کتاب انتخاب شده بود. 

پ.ن.ن.ن: با «علی اعرابی» و «نیمه زمینی» موافقم. می‌تونیم بحث کنیم و راه حل‌های عملی برای انجام این کار پیدا کنیم. از موضوعاتی مانند: معرفی کتاب، خاطرات مربوط به کتاب (خریدن، خواندن و...) و داستان کوتاه، به شرطی که حداقل‌هایی از استاندارد زبان نوشتاری رو رعایت کرده باشه استقبال می‌کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

ابداع مورل

"کتاب ابداع مورل ژانر جدیدی را وارد سرزمین و زبان ما کرده است... قرار دادن آن در ردیف آثار کامل، نه اغراق است و نه سخنی ناسنجیده."
این جمله‌ها را خورخه لوییس بورخس در وصف کتاب دوست دیرینه‌اش "آدولفو لویی کاساراس" گفته است. البته کاساراس هم نامردی نکرده و این کتاب را به بورخس تقدیم کرده است. شاید چیزی که بورخس آن را ژانر جدید می‌خواند، همان "رئال جادویی" باشد که در آثار نویسندگان دیگر آمریکای لاتین، مانند مارکز، ژوزه ساراماگو و ... نیز دیده می‌شود. یعنی داستان خیالی خود را به گونه‌ای تعریف می‌کنند که کاملا واقعی به نظر می‌رسد. انگار که ممکن است همین فردا همه‌ی شهر به کوری سفید مبتلا شوند و یا دانشمندی موفق شود ابداعی مشابه مورل انجام دهد.

"ابداع مورل" داستان مردی فراری است که به جزیره‌ای ناشناخته و مرموز پناه می‌برد. کتاب این‌گونه شروع می‌شود:
"امروز ساعاتی قبل از سپیده، معجزه‌ای در این جزیره رخ داد: تابستان زودتر از موعد مقرر سر رسید. رختخوابم را بیرون بردم، کنار استخر، ولی از آن‌جایی که خوابیدن ممکن نبود، توی آب رفتم و مدتی طولانی همان جا ماندم. هوا آن قدر گرم بود که دو سه دقیقه بعد از خارج شدن از استخر عرق از سر و بدنم سرازیر می‌شد. چیزی به سپیده دم نمانده بود که با صدای یک گرامافون از خواب بیدار شدم و ... "

‌جمله‌ای از کتاب:
من به درک نرسیدم مگر با غلبه بر نگرش قبلی ذهنم، با این خصوصیات:
   1. یاس و نومیدی؛
   2. احساس حاکی از ایفای نقش دوگانه: هم بازیگر و هم تماشاچی

ابداع مورل
نویسنده: آدولفو لویی کاساراس
مترجم: مجتبی ویسی
نشر: ثالث
چاپ اول: ۱۳۸۹



پ.ن: قابل توجه کسانی که سریال لاست (گمشدگان) را دیده‌اند، کتابی که ساویر در این سریال می‌خواند نیز "ابداع مورل" بود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

رقص اجباری با مرگ

خاطرات ما همین جا ته کشید و مری هنوز سر و صدا راه می انداخت. بالاخره برای بردن یک کوکاکولای دیگر به آشپزخانه آمد و با وجودی که یک عالمه یخ روی میز بود یک طرف دیگر یخ از یخچال بیرون آورد و کوبید به ظرفشویی. بعد رویش را به من کرد و عصبانیتش را نشانم داد و حالیم کرد که از دست من عصبانی است. ظاهرا قبلا داشت با خودش حرف میزد. بنابر این حرفهایی که بر زبان آورد تنها بخشی از یک گفتگوی طولانی بود. گفت: آنروزها شما هنوز بچه بودید.


گفتم "چی؟"

"توی جنگ شما هنوز بچه بودید. درست مثل بچه هایی که آن بالا هستند."

با سر حرف او را تایید کردم. توی جنگ ما واقعا باکره های احمقی بودیم. درست در پایان دوران کودکیمان.

"اما تو که نمیخوای داستان را بدین صورت بنویسی، درسته؟"

گفتم: "والا درست نمیدانم."

گفت: "ولی من میدانم. شما به جای بچه بودن ادای مردها را در میاورید و آدمهای جنگ طلب و باشکوه و کثافتی مانند فرانک سیناترا و جان وین توی فیلم نقشتان را بازی میکنند. و از نو جنگ در نظر مردم چیز قشنگی جلوه میکند و باز هم جنگ میشود و بچه هایی مثل همین بچه هایی که طبقه بالا هستند میروند میدان".

اینجا بود که جریان را فهمیدم. جنگ باعث عصبانیت او شده بود. دوست نداشت بچه های خودش یا دیگران در جنگ کشته شوند. و خیال میکرد سینما و کتاب تا حدودی جنگ را تشویق میکنند.

به همین خاطر دست راستم را بلند کردم و به او قول دادم: "مری، فکر نکنم این کتاب روزی تمام شود. شاید تا به حال پنج هزار صفحه مطلب نوشتم ولی همه را ریخته ام دور. اما اگر، روزی روزگاری، آن را تمام کردم قول شرف میدهم که در آن برای فرانک سیناترا و جان وین جایی وجود نداشته باشد."

سلاخ خانه شماره پنج، صفحه 29.

·         آن طور که شنیده ام انتشارات فرانکلین دارد چاپ دولوکسی از سلاخ خانه در می آورد.

بله، درست است. از من هم خواسته اند مقدمه ای برای این چاپ دولوکس بنویسم.

 حرف تازه ای هم در این مقدمه زده اید؟

گفته ام روی این سیاره به این بزرگی فقط یکنفر از این حمله هوایی سود برد. حمله ای که حتما دهها میلیون دلار خرج آن شده بود. حمله ای که حتی به قدر نیم ثانیه هم جنگ را کوتاه نکرد، دفاع یا حمله آلمانیها را تضعیف نکرد و حتی یکنفر را هم از اردوگاه های مرگ نجات نداد. از این حمله فقط یکنفر سود برد. دو یا پنج یا ده نفر هم نه، فقط یکنفر.

 و آن یک نفر کی باشد؟

من، خودم. در ازای هر آدمی که کشته شد سه دلار کاسبی کردم.

 

از متن گفتگویی با کورت ونه گات، به نقل از همشهری داستان، آذر 1389

 ·         کورت ونه گات در دسامبر 1944 در آخرین روزهای جنگ اسیر آلمانیها شده و به انباری زیرزمینی (به عنوان زندان) در درسدن منتقل شد. چند روز بعد هواپیماهای متفقین درسدن را با بمب های آتشزا بمباران کردند. شهری بدون هیچ پایگاه نظامی، بدون هیچ پادگان و حتی بدون هیج کارخانه ساخت تجهیزات نظامی. 135000 نفر در عرض یکی دو ساعت سوختند و از بین رفتند. ونه گات و دیگر زندانیان چند ساعت بعد از بمباران از زندان بیرون آورده شدند تا اجساد سوخته را جمع کنند. سلاخ خانه شماره پنج داستانی درباره درسدن است.

(نوشت شده توسط سانتیاگو)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...