چوب الف

چوب الف: چیزی که برای نشانه‌گذاری صفحه‌ای که خوانده شده توی کتاب می‌گذارند... و نه آن چیزی که بر سرِ ما است.

چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ 2

کتاب فروشی سن پیترزبورگ

دلیل نوشتن این پست‌ را می‌توانید در چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ 1 بخوانید.

گرانی: این دلیل را به خصوص از زمانی که کاغذ گران شد بیشتر شنیدم. جدایِ از این بحث که آیا قیمت کتاب نسبت به چیزهای دیگر واقعا گران است یا نه، چند پیشنهاد برای تهیه‌ی کتاب به شیوه‌ی ارزان می‌نویسم.

کتابخانه ملی روسیه

عضویت در کتابخانه: توی هر شهری می‌شود یک کتابخانه‌ پیدا کرد و اگر دانشجو باشید کتابخانه‌های دانشگاه هم گزینه‌ی خوبی هستند. معمولا هزینه‌ی عضویت بسیار پایین است و فرآیند ثبت نام کار سختی نیست. خودم یکی دو ماه پیش با 5 هزار تومان و یک قطعه عکس عضو کتابخانه‌ی پارک شهر شدم و قبلش هم عضو کتابخانه‌ی دانشگاه تهران بودم.

قبول دارم که معمولا کتاب‌های‌ کتابخانه‌ها به روز نیست اما با کمی جستجو می‌توانید کتاب‌های خوبی پیدا کنید.

کتاب‌های دست دوم: اگر تهران هستید در راسته‌ی خیابان انقلاب یا کارگر می‌توانید کتاب‌فروش‌هایی را پیدا کنید که کتاب‌های دست دوم را به قیمت ارزان‌تر می‌فروشند. حتی بعضی از سایت‌های اینترنتی نیز این کار را می‌کنند. مثل اینجا و اینجا 

تبصره: اگر امکان دارد کتاب‌هایی را که به اسم افست می‌فروشند (در واقع کپی غیرقانونیِ کتاب اصلی است)  و نسخه‌ی اصلی آن در کتاب‌فروشی‌ها وجود دارد، نخرید. به دلیل رعایت حق مولف.

البته در مورد کتاب‌هایی که شکل مجاز آن وجود ندارد فتوای خاصی ندارم.

معاوضه با دوستان: اگر دوستانی دارید که اهل مطالعه هستند به احتمال زیاد خوشحال می‌شوند کتابی را به شما امانت بدهند. اگر دوستان اهل مطالعه ندارید شاید بهانه‌ی خوبی باشد برای اینکه دوستان جدیدی پیدا کنید :)

صفحه‌ی معاوضه کتاب در فیسبوک: صفحه‌ای توی فیسبوک وجود دارد به اسم معاوضه‌ی کتاب در این صفحه می‌توانید کتاب‌هایی که خوانده‌اید را با کتاب‌های بقیه‌ی اعضا تاخت بزنید یا امانت بدهید. تا آنجا که می‌دانم محدود به تهران نیست و توی برخی از شهرستان‌ها هم شعبه دارد.

http://goo.gl/d9R0XH

کتاب‌های الکترونیکی: هم قیمت آنها نسبت به کتاب‌های کاغذی ارزان‌تر است و هم برخی از این کتاب‌ها را می‌توانید به صورت رایگان پیدا کنید به خصوص اگر زبان انگلیسی شما خوب باشد کتاب‌های الکترونیکی زیادی می‌توانید پیدا کنید.

برای مثال:

سایتی برای دانلود کتاب‌های الکترونیک خارجی: libgen

سایتی برای دانلود کتاب‌های الکترونیک ایرانی: کتابناک

سایتی برای خرید کتاب‌های الکترونیک ایرانی: فیدیبو

در مجموع به نظرم گرانی دلیل خوبی برای کتاب نخواندن نیست.

پ.ن: اگر پیشنهاد دیگری برای راه‌حل گرانی دارید برایم پیغام بگذارید.

پ.پ.ن: عکس اول فضای داخلی یک کتاب‌فروشی توی سن پترزبورگ است و عکس دوم کتابخانه ملی روسیه (از سری عکس‌های سفرم به روسیه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

فوتبال علیه دشمن

فوتبال علیه دشمنفوتبال علیه دشمن

سایمون کوپر، خبرنگار جوانِ بیست و دو/سه ساله‌ی انگلیسی به 22 کشور سفر کرده و مشاهدات و تحلیل‌هایش در رابطه‌ی فوتبال با سیاست را در این کتاب منتشر کرده است. 

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

-  هر چه آزادی در کشوری کمتر باشد، فوتبال اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. (ص ۱۴)

- یک مرد جوان به ما گفت: «ما روس‌ها تا هجده سالگی طرفدار زسکا هستیم، چون تا آن موقع شیفته‌ی ارتش هستیم. در هجده سالگی که به ارتش می‌پیوندیم، با حقیقت آشنا می‌شویم و دیگر هرگز از زسکا حمایت نمی‌کنیم.» (ص ۸۷)

- زنان ارمنی به ورزشگاه نمی‌رفتند، بنابراین ورزشگاه محلی برای مراسم مردانه بود. لوون می‌گوید: «وقتی به ورزشگاه می‌روید، می‌توانید خیلی کارها را آزادانه انجام دهید.» برای مثال فحش دادن فقط در ورزشگاه مسئله‌ای عادی بود. در آنجا ساختن شعرهای توهین آمیز حتی هنر تلقی می‌شد. لوون به تماشاگری اشاره می کند که فریاد زد: «داور زنت رو جلوی مقبره لنین {...}!»

نکته اینجاست که برای بسیاری از ولایات شوروی، مقبره لنین مرکز جهان به حساب می آمد؛ جایی که همه می توانستند آن را ببینند. (ص ۹۷)

- فلاکر توضیح می‌دهد: «نمی‌شد در خیابان‌ها فریاد زد «فرانکوِ جنایتکار!» بنابراین مردم در عوض این را خطاب به بازیکنان رئال مادرید فریاد می‌زدند. این یک پدیده‌ی روان‌شناختی است: اگر نتوانید سر پدرتان فریاد بزنید، سرکس دیگری فریاد می‌زنید.» (ص ۱۶۲)

- در آرژانتین کودتا اتفاقی عادی بود. خود آرژانتینی‌ها در موقع گذراندن دوران سربازی به شوخی می‌گویند: «نگاه کنید، دارند رییس‌جمهور آینده‌مان را آموزش می‌دهند.» (همین جوک در افریقا هم ساخته شده است.) (ص ۳۰۲)

 - هر چه کشور محروم‌تر باشد، جام جهانی برایش اهمیت بیشتری دارد. این رقابت‌ها در نروژ و سوییس تغییر اندکی ایجاد کرد اما در رواندا جام جهانی به طور موقت آدم‌کشی‌ها را متوقف کرد. (ص ۳۸۳)

- در سال ۱۹۹۴ یکی از هواداران تیم هاییتی از خبرنگاری امریکایی پرسید: «از ما می‌پرسی کدام اهمیت بیشتری دارد؛ برزیل یا حمله‌ی امریکا؟ ما هر روز گرسنه هستیم. هر روز مشکلان زیادی داریم. امریکایی‌ها هر روز در مورد حمله صحبت می‌کنند. ولی ما هر چهار سال یکبار جام جهانی داریم. (ص ۳۸۸)

- یکی از دلایلی که فوتبال این همه در این قسمت جهان {خاورمیانه} اهمیت دارد، کمبود سایر تفریحات است. در خیلی از پایتخت‌های منطقه این جوک موقعی که یک خارجی وارد یک تاکسی می‌شود گفته می‌شود: راننده تاکسی آرام می‌گوید: «گوش کن، دوست داری جایی بری که بهت خوش بگذره؟» خارجی می‌گوید: «آره»، «جایی که خانم‌ها هم باشند؟» خارجی می‌گوید: «آره»، راننده می‌گوید: «چنین جایی وجود ندارد.» (ص ۴۰۸)

 سایمون کوپرمشخصات کتاب

عنوان: فوتبال علیه دشمن

نویسنده: سایمون کوپر

ترجمه: عادل فردوسی پور

نشر: چشمه

چاپ سوم ۱۳۸۹

۴۲۳ صفحه

قیمت: ۸۰۰۰ تومان


 پ.ن: هیچ علاقه‌ای به فوتبال ندارم ولی با این حال به نظرم کتاب بدی نبود. البته باعث نشد که به فوتبال علاقه‌مند شوم.

به نظرم بعضی از پانوشت‌هایش زیادی بود و فرودوسی‌پور مثل گزارش‌های فوتبالی‌اش سعی می‌کرد در مورد هر چیزی به خواننده اطلاعات بدهد. مثلا توی متن یکی از گزارش‌ها اسمی از چخوف، داستایوفسکی و نویسنده‌های معروف دیگر آمده بود و فردوسی‌پور توی پانویس چندخط از زندگی‌نامه‌ی هر کدام از این نویسنده‌ها را نوشته بود!

پ.پ.ن: مترجم در مقدمه‌ی کتاب  نوشته قسمتی از متن اصلی را حذف کرده است. حدس می‌زنم این قسمت مربوط به فوتبال ایران بوده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

نئوگلستان

نئوگلستان

نئوگلستان اولین کتاب از مجموعه‌ی طنز «جهان تازه دم» است. حکایت‌های این کتاب نقیضه‌ای است از  حکایت‌های گلستان سعدی که با زبان قدیمی نوشته شده ولی موضوع داستان‌ها و شوخی‌ها امروزی هستند.

اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را می‌توانید از اینجا بخوانید.

اطلاعات بیشتر در مورد مجموعه‌ی «جهان تازه دم» را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- پادشاهی شنیدم دست بر هم بکوفت و به همین دلیل محکمه پسند، کشتن اسیری را اشارت کرد. بیچاره در آن حال نومیدی زیر چشمی نظر بر چپ‌و‌راست افکند. چون در چهره‌ی خاصان شاه اثری از شفاعت و مردانگی نیافت دهان بگشود و دشنام فرادادن گرفت. از جدّه‌ی شاه حدیث وصلت آغاز نمود و تا جمله اهل حرم را به زینت صیغه نیاراست، آرام نگرفت. که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید، دهان بگشاید و ناگفته‌ها بگوید.
بی‌نـوا بایـد که انـدر زیــر دار    شُل کنـد لذت بـَرَد از روزگـار
ملک پرسید چه می‌گوید. یکی از وزرای بدذات گفت: «ای سلطان، تو را دشنام‌های ریشه‌ای بداد و سقَط‌های چندان بگفت و شرحی مجمل از تمام روابط نامشروعش با نوامیست ضمیمه ساخت.» (ص11)

- آورده‌اند که پیری دختری داشت... دختر که چه عرض کنم یک چیزی در خانه داشت که به لحاظ کسورات نباتی پسر نبود، لکن مردی بود برای خود. در اقصای عالم قومی نبود که در معیارش این، زیبا خوانده شود که فی‌الجمله صورتش آینه شکن بودی و صولتش مردی افکن. به سن نکاح رسیده بود و با وجود جهاز و نعمت بسیار، کسی در مناکحت او رغبت نمی‌نمود. جمله‌ی جوانان حاضر بودند به مصاف کفار بشتابند و با او به حجله نروند که حجله‌اش حجله نبود که، لامصّب تونل وحشت بود.
خطیب ار حوریان اینگونه خواندی      شگفتـا گر مسلمـانی بماندی

(ص 89)

پدرام ابراهیمیمشخصات کتاب

عنوان: نئوگلستان

نویسنده: پدرام ابراهیمی

ویراستار: مهران موسوی

نشر: چرخ، چشمه

چاپ اول 1393

118 صفحه

قیمت: 7500


پ.ن: از لحاظ نقیضه‌نویسی کتاب خوبی است.  بعضی شوخی‌ها مبتنی بر اتفاقات روز و یا محدود به قشر خاصی می‌شوند که ممکن است همه‌ی مخاطبان متوجه نشوند. استفاده از زبانِ قدیمی و سخت سعدی گاهی خواندن کتاب را مشکل می‌کند و گاهی هم نویسنده با استفاده از همین پیچیدگی زبانی شوخی‌های خوبی از کار در می‌آورد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

از کتاب رهایی نداریم

از کتاب رهایی نداریماز کتاب رهایی نداریم 

 ژان فیلیپ دوتوناک (نویسنده‌ی کتاب) یک روز با امبرتو اکو (نویسنده) و ژان کلود کریر (فیلم‌نامه‌نویس) دورهمی نشسته‌‌اند و درباره‌ی کتاب گپ زده‌اند و حاصلش شده این کتاب.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - او {امبرتو اکو} می‌گوید: «انسان مخلوقی به معنی واقعی کلمه، عجیب و غریب است. آتش را کشف کرده، شهرها را بنا نهاده، شعرهایی عالی سروده، تفسیرهایی از جهان به دست داده، اما در عین حال، از جنگ با هم‌نوعانش، از تن دادن به اشتباه، از تخریب محیط‌زیست خویش و خطاهای دیگر دست نکشیده است. فضیلت اخلاقی بلند پایه و بلاهت فرومایه، هر دو کم و بیش به یک میزان وجود دارد. بنابراین، هنگامی که درباره‌ی حماقت سخن می‌گوییم، به تعبیری، به این مخلوق نیمه نابغه - نیمه ابله اداری احترام می‌کنیم.» (ص 12-13)

- {امبرتو اکو} احترام به نوشته و بعدها کتاب، قدمتی برابر قدمت خط دارد. (ص 33)

- {ژان کلود کریر} بسیاری از رمان‌نویسان گمان می‌کنند که می‌توانند همچنان که رمان می‌نویسند، سناریو هم بنویسند. اشتباه می‌کنند. متوجه نیستند که که این دو موضوع نوشتاری - رمان و سناریو- درواقع دو سبک نگارش متفاوت طلب می‌کنند. (ص 46)

- {ژان کلود کریر}  برای خواندن کتاب چشم‌مان از چپ به راست و از بالا به پایین حرکت می‌کند. در خطوط عربی، فارسی و عبری برعکس است. چشم از راست به چپ حرکت می‌کند. گاهی از خودم پرسیده‌ام آیا حرکت دوربین در سینما تحت تأثیر این دو حرکت قرار ندارد؟ تراولینگ در سینمای مغرب‌زمین بیش‌تر از چپ به راست صورت می‌گیرد درحالی‌که در سینمای ایران ـــ اگر بخواهم تنها از همین یک کشور یاد کنم ـــ اغلب عکس آن را دیده‌ام. چرا نباید تصور کنیم که عادات‌مان در مطالعه‌ی کتاب می‌تواند در نحوه‌ی دیدمان تأثیر بگذارد و در حرکات غریزی چشم‌های‌مان؟ (ص 53)

- نمی‌دانم این گفته‌ی کیست: «اگر آینده آینده است، همیشه نامنتظر خواهد بود.» (ص 55)

- ... اما امروز، دو هفته وقت می‌گذارید تا چیزی از یک برنامه‌ی رایانه‌ای بفهمید و همین که کم و بیش بر موضوع مسلط شدید، برنامه‌ی تازه‌ای عرضه و تحمیل می‌شود. پس این را نمی‌توان مشکل حافظه‌ی جمعی‌مان که در معرض نابودی است، به شمار آورد. به نظر من اینجا بیشتر مسئله‌ی ناپایداری زمان حال مطرح است. ما دیگر زمان حال را در آرامش نمی‌گذرانیم بلکه مدام در تلاشیم که خود را برای آینده مطرح کنیم. (ص 65)

- گذشته، مدام مایه‌ی شگفتی‌مان می‌شود، حتی بیشتر از زمان حال، حتی شاید بیشتر از آینده. بد نیست برای پایان دادن به موضوع این بلغارستانِ ناگهان رمی شده، گفته‌ی بازیگر کمدی باواریایی، کارل والانتین را نقل کنم. «در گذشته، حتی آینده هم بهتر از این بود.» (ص 77)

- {ژ.ک.ک} سال 1976- 1977 بود و من تازه خانه‌ای را که در پاریس دارم، خریده بودم. خانه در دست تعمیر بود و در منتهای بی‌نظمی و آشفتگی. به دنبال بورخس به هتلش رفتم و او را به خانه‌مان آوردم. از حیاط عبور کردیم، بورخس به بازویم تکیه داده بود چون چشمش تقریبا چیزی نمی‌دید، از پله‌ها بالا رفتیم و من بی‌آنکه متوجه اشتباه خود باشم از به هم‌ریختگی خانه، که او طبعا ندیده بود، عذرخواستم. بورخس در جوابم گفت: «بله، می‌فهمم. مثل یک چرک‌نویس است.» در ذهن او همه چیز در ادبیات خلاصه می‌شد، حتی خانه‌ای در دست تعمیر. (ص 118)  

- هرکشوری باید حوادث تاریخی مهمی را از سر گذرانده باشد تا دارای شعوری شود که بتواند پدید آرنده‌ی اندیشه‌ای جهانی شود. (ص 153)

- ا.ا.: در ایتالیا یک برنامه‌ی تلویزیونی داریم به نام «La Corrida» که از داوطلبان می‌خواهد به صحنه بیایند و درمیان هو و جنجال و اعتراض حضار عصبی و آتشی، به بیان مطالب خود بپردازند. با اینکه هر کسی می‌داند که با شرکت در این برنامه لت و پار خواهد شد، مسئولان هرابر مجبورند به هزاران داوطلب پاسخ رد بدهند. بسیار کم‌اند آنهایی که درباره‌ی استعداد خود خیال‌پردازی می‌کنند، اما یگانه فرصتی است که به آنها داده می‌شود تا خود را به میلیون‌ها تماشاگر نشان دهند و بنابراین، آماده‌ی تن دادن به هر کاری هستند. (ص 245)

{ژان کلود کریر} مجموعه دوم، که مایلم آن هم پس از من سرنوشتی ویژه (اما نمی‌دانم چه سرنوشتی) داشته باشد، مجموعه‌ای است که با همکاری زنم فراهم کرده‌ام و چنانکه قبلا در اینجا گفته‌ام، درباره‌ی «سفر به ایران» از قرن شانزدهم به بعد است. شاید دخترمان روزی به آن علاقه نشان دهد. (ص304)

امبرتو اکو ژان کلود کریرمشخصات کتاب

عنوان: از کتاب رهایی نداریم

نویسنده: ژان فیلیپ دوتوناک

ترجمه: مهستی بحرینی

نشر: نیلوفر

چاپ اول پاییز 1393

308 صفحه

قیمت: 18000 تومان


 پ.ن: به نظرم کتاب خوبی و جذابی است به خصوص اگر یک خوره‌ی کتاب باشید. البته جاهایی که در مورد جمع کردن کتاب‌های قدیمی و کلکسیونرهای کتاب حرف می‌زدند با روحیات‌ام سازگار نبود. برایم جالب بود که ژان کلود کریر اطلاعات خوبی در مورد تاریخ ایران داشت البته بعدا فهمیدم پدرزنش ایرانی است. 

پ.پ.ن: عکس‌ نویسنده‌ها به ترتیب از راست به چپ؛ ژان فیلیپ دوتوناک، امبرتو اکو، ژان کلود کریر.

پ.پ.پ.ن: ترجمه کتاب خوب و روان است اما به نظرم یکی دو جا در زیرنویس توضیحاتِ مترجم اضافه و حتی گمراه کننده بود. مثلا:

«در 1فارنهایت 451 «بردبری» جامعه‌ای را مجسم می‌کند... »

این جمله از صفحه‌ی 277 کتاب است و در زیرنویس توضیح داده: «1. فیلمی اثر کارگردان فرانسوی، فرانسوا تروفو.» در صورتی که در جمله صراحتا گفته شده فارنهایتِ 451 بردبری! و منظورش کتاب بردبری است و نه فیلم تروفو.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ 1

کتاب خوانی در سنت پترزبورگ

وقتی با آدم‌های مختلف درباره‌ی کتاب صحبت می‌کنم و اینکه چرا کتاب نمی‌خوانند،‌ جواب‌ها در بیشتر موارد محدود و تکراری هستند. می‌خواهم (اگر بتوانم) در چند پست این مشکلات را بنویسم و پیشنهادهای کوچکی برای حل آنها بدهم. هر چند که ممکن است تکرار مکررات باشد.

کتابخوانی در متروی  مسکو

زمان: یکی از این جواب‌هایی که به تکرار می‌شنوم این است که وقت نداریم. صبح سرکار می‌رویم و شب هم خسته و خاکشیر هستیم و...

کتابخوانی در متروی  مسکو

 پیشنهاد: از وقت‌های مرده استفاده کنید. این وقت‌ها با توجه به شرایط هرکسی ممکن است متفاوت باشد.

وسیله‌ی نقلیه‌ی عمومی؛  اگر مثل من هر روز از وسیله‌های نقلیه‌ی عمومی استفاده می‌کنید،؛ اتوبوس‌ها، متروها و حتی تاکسی‌ها جای خوبی برای خواندن کتاب یا مجله و روزنامه است. می‌دانم که گاهی فشار آدم‌ها زیاد می‌شود و فضای کافی وجود ندراد، اما کم کم می‌توانید با شرایط سازگار شوید. بیشتر کتاب‌هایی که خودم اخیرا خوانده‌ام توی اتوبوس و مترو بوده. پیشنهاد می‌کنم برای شروع از کتاب‌های کوچک و سبک شروع کنید. 

در جاهایی که ممکن است منتظر بمانید؛ مطب دکتر، آرایشگاه، فرودگاه، ترمینال، بانک و...

قبل از خواب؛ معمولا آدم‌ها بلافاصله بعد از اینکه به رختخواب می‌روند خواب‌شان نمی‌گیرد. هم وقت خوبی است برای اینکه کمی کتاب بخوانید و هم باعث می‌شود زودتر و راحت‌تر بخوابید.

پادگان؛ در پادگان‌ها آنقدر وقت مرده و تلف شده وجود دارد که فقط لازم است دست‌تان را دراز کنید و آن را بردارید.

توی مغازه؛ این مورد فقط برای کسانی است که فروشنده هستند و سرشان خلوت است.

وقتِ تلویزیون؛ از زمانِ تماشای برنامه‌های ضعیفِ تلویزیون کم کنید و به وقت کتاب خواندن اضافه کنید.

و...

کتابخوانی در متروی  مسکو

با توجه به تکنولوژی‌های جدید لازم نیست متنی که می‌خوانید حتما به صورت کاغذی باشد. شما می‌توانید از انواع کتاب‌خوان‌های الکترونیکی و حتی موبایل  برای خواندن استفاده کنید. این امکانات جدید این شانس را به شما می‌دهند که در هر زمان و مکانی به کتاب‌های‌تان دسترسی داشته باشید.


 پ.ن: اگر شما هم پیشنهاد دیگری در مورد این موضوع دارید (هم دلایل نخواندن کتاب و هم پیشنهاد برای حل مشکلِ زمان) توی نظرها برایم بنویسید.

پ.پ.ن: عکس‌های بالا را از سفری که چند ماه پیش به روسیه داشتم، انتخاب کردم. از دو شهرِ مسکو و سن‌پترزبوگ.

پ.پ.پ.ن: این آخرین پست سال 93 خواهد بود و از امروز می‌روم سفر. امیدوارم تعطیلات خوبی داشته باشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

نگاهی تازه به دستور زبان

نگاهی تازه به دستور زبان  

موضوع کتاب درباره‌ی دستور زبان است. نویسنده به طور خلاصه تاریخچه‌ای از شکل‌گیری دستور زبان از گذشته تا امروز ارائه می‌دهد و انوع دستور زبان (سنتی، ساختگرا، گشتاری - زایشی) را بررسی می‌کند. 

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- این تصور که وجود گوناگونی‌ها در تلفظ، خط، ساخت واژه و الگوهای دستوری کار زبان را به بلبشو و نابسامانی می‌کشاند و به هرقیمت شده باید از آن اجتناب شود و نیز این تصور که در این موارد فقط یک صورت درست وجود دارد و بقیه همه «غلط» است، تصوراتی نادرست است که با ذات زبان و کاربرد آن سازگاری ندارد و از راه دستورهای سنتی و طرفداران آنها در ذهن ما رسوخ کرده است. (ص ۴۷)

- زبان همواره در تغییر است. از راه این تغییرات است که فارسی باستان به فارسی میانه و فارسی میانه به فارسی امروز تبدیل شده است و از راه همین تغییرات است که زبان‌های فرانسه، اسپانیایی، پرتغالی، ایتالیایی و دیگر زبان‌های رومیایی از لاتین جدا شده‌اند و از راه همین تغییرات است که همه‌ی زبان‌های خانواده بزرگ هند و اروپایی از یکدیگر و بالاخره از زبان واحدی انشعاب یافته‌اند. این تغییرات بزرگ همه با همین تغییرات کوچک آغاز شده‌اند که دستورنویسان آنها را «بدعت، هرج و مرج، تباهی»  و امثال آن نامیدند. (ص ۴۸)

- به عنوان مثال به استدلال کسانی گوش کنید که می‌گویند مرداد غلط است و اَمرداد درست است. زیرا مرداد یعنی میرا و اَمرداد یعنی نامیرا ولی «این فقط در دستگاه زبانی پهلوی است که مرداد به معنی میرا و اَ- پیشوند نفی و در نتیجه اَمرداد به معنی نامیرا می‌باشد ولی در فارسی نه مرداد معنی میرا می‌دهد (چون فقط نام ماهی است) و نه اصولا پیشوند اَ- دیگر زنده است زیرا در هیچ واژه‌ی دیگری در این معنی به کار نمی‌رود و یا واژه‌ی نوینی نمی‌سازد. (ص ۵۰)

- آمیختن خط و زبان یکی از نواقص عمومی دستورهای سنتی است. (ص ۵۹)

- زبان‌شناسی تاریخی از ین بحث می‌کند که یک زبان به خصوص چگونه تغییر کرده و تحول یافته تا صورت امروزی خود را پیدا کرده است. در حالی که زبان‌شناسی همزمانی وضع فعلی زبان را فارغ از سابقه و تحول تاریخی آن در نظر می‌گیرد و توصیف می‌کند. بنابراین ملاحضات تاریخی نباید ملاک توصیف وضع همزمانی زبان قرار گیرد... آمیختن این دوجنبه یکی از نقاط ضعف دستورهای سنتی است. (ص ۷۸)

- سوسور قبلا بین زبان (langue) و گفتار (parole) تمایز گذاشته بود: زبان نظامی است بالقوه که فقط در ذهن اهل زبان وجود دارد، در حالی که گفتار کاربرد این نظام است که صورت عینی و ملموس پیدا می‌کند. تاکید زبان‌شناسان ساختارگرای امریکایی روی جنبه‌ی عینی و قابل مشاهد‌ی زبان باعث شد که این تمایز بسیار مهم نادیده گرفته شود و در واقع در نظر زبان‌شناسان این مکتب، گفتار جای زبان را بگیرد.  (ص ۸۳)

- زبان - یعنی مجموعه‌ی جمله‌های بالقوه - مفهومی است انتزاعی و مربوط به حوزه‌ی توانش در حالی که گفتار - یعنی مجموعه جمله‌های بالفعل- چیزی است که به حوزه‌ی کنش مربوط می‌شود. (ص ۱۳۵)

محمدرضا باطنیمشخصات کتاب

 عنوان: نگاهی تازه به دستور زبان

نویسنده: محمدرضا باطنی

نشر: آگه

چاپ یازدهم 1384

153 صفحه

قیمت: 1500 تومان


 پ.ن: به نظرم کتاب خوب و مفیدی بود. یکی از مزیت‌هایش این است که از مسائل فنی زبان‌شناسی استفاده نکرده و خواننده‌ی غیرزبان‌شناس هم می‌تواند به راحتی کتاب را بخواند. 

پ.پ.ن: عکس محمدرضا باطنی از؛ ستاره سلیمانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

هالیوود

 هالیوودهالیوود

بوکفسکی فیلمنامه‌ای به اسم «خراباتی‌ها» می‌نویسد و بر اساس آن فیلمی ساخته می‌شود. این کتاب داستان نوشتن فیلمنامه و دردسرهای ساخته شدن آن فیلم است. البته در داستان بعضی از اسم‌ها را تغییر داده مثلا اسم فیلم شده «رقص جیم بیم»، ژان لوک گدار شده «ژان لوک مُدار» و...  داستان فیلم هم در مورد زندگی خودِ بوکفسکی است. در دوره‌ای که دائم الخمر بوده و کاری جز رفتن به بار و دعوا کردن نداشته.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید. 

برخی از جملات کتاب

- «پول مثل رابطه‌ی جنسی می‌مونه، وقتی نداریش به نظر خیلی مهم می‌آد... » (ص 22)

- بعد ژان پل {سارتر} محکم به در تنه زد و بیرون آمد. فکر کردم شانه‌اش حتما باید آسیب دیده باشد. توقف کرد، به شانه‌اش دست زد، بی‌خیالش شد. خودش را خاراند و دوباره به سمت جلو حمله‌ور شد و شروع کرد آرام به دور میز گشتن و فریاد زدن:

«همه‌ی ما تحت داریم، درسته؟ اون پایین مایینا، اون وسط، درسته؟ اینجا کسی هست نداشته باشه؟ اگه هست فوری بگه. می‌شنوین چی می‌گم؟»

جان پینچو با شانه‌اش به من زد: «می‌بینی،‌نابغه‌ست نه؟»

ژان پل همین‌طور میز را دور می‌زد و فریاد می‌کشید: «سنده ازش میاد بیرون، درسته؟ یا دست کم آرزو داریم که بیاد! سنده رو از ما بگیرن مُردیم! فکر کنید ما در طول عمرمون چقدر می‌رینیم! زمین جذبش می‌کنه، ولی دریاها و رودخونه‌ها موقع بلعیدن گهِ ما جونه‌شون به لب‌شون می‌آد! ماها کثافتیم، کثافت! از همه‌مون متنفرم! هردفعه که ماتحتمو پاک می‌کنم از همه‌مون بدم می‌آد!» (ص 37)

ژان لوک همین‌طور حرف می‌زد. ناامیدانه حرف می‌زد و ادای نوابغ را در می‌آورد. شاید هم نابغه بود. نمی‌خواستم منفی نگاهش کنم،‌ ولی در تمام دوران تحصیلم نابغه‌ها دخلم را آورده بودند: شکسپیر، تولستوی، ایبسن، جرج برنارد شا، چخوف، تمام این کودن‌ها. از این‌ها بدتر، مارک تواین، هاثورن، خواهران برونته، درایزر، سینکلر لویس. تمام اینها مثل یک بلوک سیمانی روی آدم می‌افتادند و می‌خواستی از زیرش بیرون بیایی و فرار کنی. مثل پدر و مادرهای احمق و سخت‌گیری بودند که روی اصول و قواعدی پافشاری می‌کردند که حتی مرده‌ها هم قبولش نداشتند. (ص 39)

- اسب‌دوانی برایم مهم بود، چون به من مجال می‌داد فراموش کنم که قرار است نویسنده باشم، نوشتن غریب بود. من به نوشتن نیاز داشتم، مثل یک مرض بود، یک مخدر، یک اجبار، ولی باز هم دوست نداشتم خودم را نویسنده بدانم. شاید به خاطر این بود که نویسنده‌های زیادی دیده بودم. بیشتر از اینکه وقت برای نوشتن بگذارند وقت‌شان را صرف بی‌‌اعتبار کردن همدیگر می‌کردند. یک مشت پیردختر خاله زنک بیشتر نبودند، نق می‌زدند و همدیگر را سلاخی می‌کردند و پر از تکبر بودند. آفریننده‌های ما این‌هایند؟ همیشه همین‌طور بوده؟ شاید. شاید نوشتن شکلی از نق زدن باشد. بعضی‌ها بهتر از بقیه غر می‌زنند. (ص 113)

- «گوش کن هنک،‌ می‌گه باید یه صحنه‌ی اختصاصی برای خود اون بنویسی.»

«آره؟»

«می‌خواد یه صحنه جلوِ آینه براش بنویسی. دوست داره جلو آینه یه چیزی بگه. مثلا شعر... »

«این می‌تونه همه‌چی رو نابود کنه جان... »

«این بازیگرا می‌تونن آدمای سختی باشن. اگه از همون اول ناراضی باشن می‌تونن کل فیلم رو نابود کنن.»

با خودم فکر کردم دارم به خودم خیانت می‌کنم...

گفتم «خیله خوب، یه شعر تو آینه می‌نویسم.»

«ضمنا فرانسیس هم یه صحنه می‌خواد که بتونه توش پاهاشو نشون بده. پاهای معرکه‌ای داره، می‌دونی که.»

«باشه، یه صحنه‌ی پا هم می‌نویسم... » (ص 171-172)

- اعجاز همیشه در سادگی است، برای رسیدن به حقیقت مطلق،‌ برای انجام دادن کارها، برای نوشتن، نقاشی کشیدن،‌ زندگی در سادگی است که عمق پیدا می‌کند. (ص ۲۵۰)

جملات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

چارلز بوکوفسکیمشخصات کتاب

عنوان: هالیوود

نویسنده: چارلز بوکفسکی

ترجمه: پیمان خاکسار

چاپ سوم 1390

300 صفحه

قیمت: 14000 تومان


 پ.ن: کتاب را دوست داشتم. ساده و روان است و تکه‌های طنز خوبی دارد. به نظرم حسن (و گاهی ضعف) بوکفسکی این است که خیلی ساده و صمیمی داستانش را روایت می‌کند و گاهی داستان شکل نمایشنامه به خودش می‌گیرد. ترجمه‌ی پیمان خاکسار هم مثل کارهای قبلی‌اش خوب و روان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

پیدایش انسان

 پیدایش انسانپیدایش انسان

«انسان در آفریقا پا به عرصه ی هستی نهاد. زادگاه نیاکان نخستین ما در گرم دشت‌های آفریقای خاوری واقع شده، جایی که شکافی عظیم، در پوسته‌ی زمین، قاره‌ی آفریقا را به دو بخش تقسیم کرده است. در دشت‌های پوشیده از علف و درختزاران بسیار تنک زیر خط نیمگان (استوا) مسیر فرگشتی (تکامل) جنس انسان تکامل یافته است.»

پیشگفتار کتاب با این جملات شروع می‌شود.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- «موفقیت» بیشتر با شمار فرزندانی که بقا می‌یابند و دوباره تولید مثل می‌کنند، سنجیده می‌شود. موفقیت فردی در این جریان هیچ نقشی بازی نمی‌کند. در فرایند حیات، یک فرد یکی از حلقه‌های بی‌شمار زنجیره‌ی زیست را تشکیل می‌دهد. آن فرد فقط هنگامی «موفق» خواهد بود که همه‌ی زنجیره حفظ شود و بتواند دوان بیاورد. (ص 46)

- برنهارد گرزیمک چند دهه‌ی پیش مگس‌های تسه‌تسه را بهترین محافظین طبیعت نامیده است. هرجایی که تسه‌تسه‌های زیادی وجود دارند، توانسته‌اند حیوانات زیادی هم زنده بمانند، زیرا انسان به آن مناطق نتوانسته به طور دائم راه پیدا کند. از این رو می‌توان گفت مناطق شیوع تسه‌تسه به صورت ناحیه‌ای حفاظت شده توسط طبیعت برای جانوران وحشی باقی می‌ماند. (ص 157)

- انسان با تکامل قوه‌ی ناطقه آخرین مرحله‌ی مهم انسان شدن را پشت سر گذاشت. از آن دوران، از زمانی که توانست سخن بگوید، کاملا انسان شد. (ص 244)

- حنجره در نائندرتال‌ها هم مانند دیگر اسلاف انسانِ مدرن خیلی بالا قرار داشته است. آنها از این نظر تقریبا در وضعیتی مانند شامپانزه‌ها بوده‌اند. هرچند ممکن است که آنها تلاش هم کرده‌ باشند تا چیزهایی را به صورت کلام بیان کنند، اما آنها به چنین کاری قادر نبوده‌اند، چونکه از اندام سخن گفتن محروم بوده‌اند. (ص 245-246)

- نباید انسان عصر یخ را با انسان امروزی یکی دانست. در مشخصات انسانی آنها تفاوت‌های آشکاری وجود دارد. با این همه، این تفاوت‌ها تا آنجا است که می‌توانین آن را تحت یک گونه‌ی مستقل رده‌بندی کنیم. نام آن «نئاندرتال» است و برگرفته از نخستین کشفی است که از دره‌ی نئاندرتال واقع در دسلدروف آلمان صورت گرفته است. (ص 299)

- نیاز عامل پیشرفت بوده است. تا زمانی که چیزی بیش از نیاز باشد، هیچ دلیلی ندارد که نحوه‌ی استفاده از آن را بهبود بخشند. (ص 342)

- اینکه ما می‌توانیم منشاء خودمان را بهتر از گذشته درک کنیم، ما را وادار می‌سازد تا نه تنها در برابر دیگر انسان‌ها با مسئولیت بیشتری عمل کنیم، بلکه همچنین نسبت به طبیعت نیز با مسئولیت‌تر رفتار کنیم. شاید ما به این دلیل اینقدر ژرف در بحران محیط زیست غرق شدیم، چون انسان‌های زیادی نسبت به سرچشمه‌ی خود بی‌توجهی می‌کنند و خود را بالاتر از طبیعت می‌پندارند. (ص 394)

یوزف ه. رایش هلفمشخصات کتاب

عنوان: پیدایش انسان

نویسنده: یوزف ه.رایش هلُف

ترجمه: سلامت رنجبر

نشر: آگه

چاپ سوم 1392

416 صفحه

قیمت: 17000 تومان


 پ.ن: موضوع و اطلاعات علمی کتاب را دوست داشتم اما گاهی برخی از چیزها را زیاد تکرار می‌کرد. به نظرم ترجمه/ویرایش کتاب خوب نبود. توی جملات بالا هم می‌شود ویرایش بد جملات را دید اما برای مشخص‌تر شدن می‌توانید جمله‌ی زیر را بخوانید:

«اما همان‌گونه که گفتیم، اگر قرار باشد با سرعت هرچه تمام‌تر به لاشه‌ی حیوانی که در چند کیلومتری افتاده است دست یافت، آن وقت دو استقامت که همچون دوهای سریع به نیرو و انر‌ژی خیلی زیادی نیازمند نیست به کار می‌آید. راستی را این همان کاری است که از عهده‌ی انسان برمی‌آید. (ص 216)»

پ.پ.ن: در فهرست کتاب اصلی منابع هم آمده است که در ترجمه‌ی فارسی چیز زائدی به نظر رسیده و حذف شده. در مورد تقسیم بندی موجودات زنده و به خصوص پریمات‌ها که در کتاب به آن زیاد اشاره شده، می‌توانید اینجا را بخوانید.

پ.پ.پ.ن: در مورد موضوع فرگشت (تکامل) کتاب «ساعت ساز نابینا»  و «اسماعیل» را هم در پست‌‌های قبلی معرفی کرده بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

کودتا (28 مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و امریکا در عصر مدرن)

 کودتاکودتا

تمرکز کتاب بیشتر بر روی نقش امریکا و بریتانیا در کودتای 28 مرداد 1332 است.

اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - سر ریدر بولارد سفیر بریتانیا که معمولا به صراحت سخن می‌گفت، به این موضوع اذعان کرده بود که بریتانیا بار شکایات صریح درباره‌ی محرومیت‌‌های ناشی از جنگ - تورم، کمبود مواد غذایی، نابسامانی‌های مربوط به حمل و نقل و فروپاشی قدرت- را متحمل شد، نه شوروی. او معمولا چنین مسئله‌ای را با اشاره به «خصلت‌های ملی» شرح می‌داد: «باعث تاسف است اما واقعیت دارد که ایرانیان خوراک ایده‌آل استالین هستند. آنان دروغگو، اهل غیبت و بدگویی، بی‌انظباط، ناتوان در برقراری وحدت و بی‌برنامه هستند . نظام شوروی مجهز به برنامه‌ی تئوریک کاملی برای هر چیزی از خدا گرفته تا {کفش} گالش هستند.» (ص 63)

- او (مصدق) همچنین به نمایندگان یادآوری کرد که عهد و سوگند آنان نه به شخص شاه بلکه به سلطنت مشروطه بوده است. او تاکید می‌کرد که قانون اساسی به وضوح نقش پادشاه را صرفا تشریفاتی دانسته است. او هشدار می‌داد که: «اگر شاه وارد سیاست شود،‌در آن صورت باید مسئول باشد و اگر مسئول است، پس باید بتواند پاسخگو باشد.» او اغلب این گفته را که «پادشاه باید سلطنت کند نه حکومت» تکرار می‌کرد. (ص 70)

- دیپلمات‌های امریکایی و بریتانیایی دیدن فیلم «آلیس در سرزمین عجایب» را به عنوان بهترین شیوه‌ی درک ایران به یکدیگر توصیه می‌کردند. (ص 148)

- امامی نیز برای جلب نظر شماری از نمایندگان روحانی و دریافت کمک مالی به بریتانیایی‌ها نزدیک شده بود. وزارت خارجه بریتانیا به شکل محرمانه در این خصوص نوشت:‌ «ظاهرا چرخ‌های اسلام در مقایسه با دیگر اعتقادات، به چرب شدن بیشتری نیاز دارد.» سفارت گزارش داد که شاه،‌ مخفیانه در حال کمک مالی به حسن امامی برای تضعیف مصدق است. (ص 196)

- او (رابین زینر) افزود که فدائیان به رغم پیوندهای آشکار سید ضیاء با انگلیس، با او رابطه‌ی کاری داشتند. آخر آن‌طور که زینر توضیح می‌دهد، ضیاء‌ فردی سید و مذهبی بود و نگرانی فدائیان همواره اجرای قوانین شرعی در زمینه‌های مصرف مشروبات الکلی، فحشا و حجاب بود و چون هیچ یک از این موارد جزو دغدغه‌های بریتانیا نبود، بنابراین دلیلی وجود نداشت که آنها با هم کار نکنند. (ص 216)

- زینر طی گزارشی جداگانه اضافه کرده که «دو پسر نابکار» کاشانی -مصطفی و ابوالمعالی- با هدف ظاهری تسهیل معاملات تجاری یک دفتر کار ایجاد کرده‌‌اند،‌اما هدف واقعی آنها مبادله‌ی کالاهای قاچاق است. بر اساس برآورد زینر، معاملات غیرقانونی آنان طی چند هفته به بیش از 2 میلیون ریال رسیده بود. او همچنین گزارش داد که کاشانی به طور محرمانه در پی کسب منابع {مالی} بیش‌تر است. (ص 220)

- به گزارش بریتانیایی‌ها کاشانی به طور محرمانه به امریکایی‌ها گفته بود که به زاهدی به عنوان جانشین مصدق نظر مساعد دارد. پیام واضحی که سفیر امریکا دریافت کرد این بود: کاشانی به این نتیجه رسیده است که «ایران تنها از طریق یک کودتا می‌تواند نجات یابد.» سیا در اواخر سال 1331 به رییس جمهور امریکا اطلاع داد که کاشانی «چهره‌ای کلیدی در برگزاری تظاهرات خیابانی به هواداری از شاه در تهران» است. (ص 226)

- مخلفان جناح کاشانی حتی مصدق را به نقض قوانین شریعت از طریق مجاز کردن خرید و فروش مشروبات الکلی، تشویق ایجاد مدارس مختلط، حمایت از مدارس خارجی به ویژه مدرسه‌ی فرانسوی معروف ژاندارک، انتقال سرمایه‌های بنیادی مذهبی به نهادهای آموزشی دولتی و تلاش برای ارائه حق رای به زنان متهم کردند. کاشانی با این توضیح که جایگاه حقیقی زنان در منزل است، با شور و هیجان گفت که «نمی‌تواند بفهمد مردان چه گناهی کرده‌اند که مستحق آن باشند که به زنانشان حق رای بدهند.» (ص 233)

- به نوشته‌ی مارک گازیوروسکی که با عوامل سیا در کودتا مصاحبه کرده است، جنگ تبلیغاتی علیه مصدق شامل انتشار شایعاتی مبنی بر یهودی بودن نیاکان وی می‌شد. نمی‌توان از سیا و ‌MI6 به خاطر عدم توجه به راه‌های تازه و متفاوت، خرده گرفت. (ص 248)

یرواند آبراهامیانمشخصات کتاب

عنوان: کودتا (28 مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و امریکا در عصر مدرن)

نویسنده: یرواند آبراهامیان

ترجمه: محمد ابراهیم فتاحی

نشر: نی

 چاپ سوم 1392

328 صفحه

قیمت: 15000 تومان


پ.ن: کتاب روان و خوش‌خوانی است. به نظرم نویسنده صادقانه و مستند ماجرای کودتای 28 مرداد را روایت کرده، هرچند که گاهی به نظر می‌رسید یک کوچولو هوای مصدق را بیشتر از بقیه دارد.

پ.پ.ن: در ترجمه‌ی کتاب اشتباهاتی نیز وجود داشت که خوشبختانه در کتابی که می‌خواندم یک نفر با مداد اشتباهات را اصلاح کرده بود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

سیمای زنی در میان جمع

سیمای زنی در میان جمعسیمای زنی در میان جمعنویسنده‌ای سعی می‌کند با پرس و جو از اطرافیانِ زنی به نام «لنی»، زندگی‌اش را از سال 1922 تا 1970 روایت کند. در این پرس و جوها علاوه بر زندگی لنی با زندگی‌ بقیه‌ی آدم‌های داستان هم آشنا می‌شویم. وقتی هانریش بل در سال 1972 جایزه نوبل ادبیات را برد، کتاب «سیمای زنی در میان جمع» به عنوان اثری کامل و جامع که نشان دهنده‌ی شاخصِ آثار نویسنده است، معرفی شد.  

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب
- مارگارت، به عللی که بعدها گفته خواهد شد، با مردان زیادی رابطه داشته است؛ اما این روابط هرگز از روی حسابگری نبوده است - به استثنای مواردی که واقعا از لحاظ مادی در وضع بسیار بدی به سر می‌برده است، هرگز از کسی طلب پول نمی‌کرده است. برای آنکه مارگارت را بهتر بشناسانیم باید بگوییم که تنها رابطه‌ی جنسی حسابگرانه‌اش با مردی است که در سن 18 سالگی با او ازدواج می‌کند. تنها عکس العمل حاکی از فاحشگی او مربوط به همین تاریخ می‌شود و فقط در همان زمان است که احساس فاحشه بودن می‌کند. (ص 18)

- از همان زمان که لنی خیلی بچه بود با اشتیاق و کنجکاوی فوق العاده‌‌ای به مدفوعش می‌نگریست و -بی‌ثمر- سوال می‌کرد: «بر شیطان لعنت، این چیه که از پشتم درمیاد!» اما هرگزتوضیحی نه از ناحیه‌ی مادرش و نه از طرف ماریا وان دورن به او داده نشد. (ص 40)

- این آموزش جنسی به دخترانی که سنشان بین شانزده تا بیست سال بود داده می‌شد. این آقای معلم تعلیمات دینی، با صدایی بسیار مطبوع و آرام، منحصرا با استفاده از اصطلاحات آشپزخانه‌ای،‌ بدون کمترین اشاره‌ به آلات تناسلی و نحوه‌ی کار آنها،‌ رابطه‌ی جنسی را، که او به آن «جریان ضروری تولید مثل» نام داده بود، به «توت فرنگی که روی آن لایه‌ای از کرم» ریخته باشند.» تشبیه می‌کرد و به همین صورت انتزاعی و تجریدی بوسه‌های مجاز و غیر مجاز را برمی‌شمرد بدون اینکه شاگردان جوان بیچاره‌اش چیزی از ماجرا سردربیاورند. (ص 50)

- من هنوز بر این عقیده‌ام که مردن برای هدف یا چیزی، نه آن هدف یا چیز را بهتر یا بزرگ‌تر جلوه می‌دهد و نه بدتر و کوچک‌تر. (ص 144)

هانریش بلمشخصات کتاب

عنوان: سیمای زنی در میان جمع

نویسنده: هانریش بل

ترجمه: مرتضی کلانتری

نشر: آگه

چاپ هشتم 1388

557 صفحه

قیمت: 9500 تومان


پ.ن: برخلاف تعریف‌های زیادی که از این کتاب شده، دوستش نداشتم. اوایل داستان خوب پیش می‌رفت و حتی طنز خوبی نیز در بعضی قسمت‌هایش داشت، اما کم کم فضای داستان تکراری و کند می‌شد. باید اعتراف کنم که به سختی کتاب را تا آخر خواندم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...