کتاب را از دوستی قرض گرفتم. داستان دورههای مختلف زندگی بابک را روایت میکند، که در سه زمان عمده میگذرد: 1. کودکی و نوجوانی که به اجبار و علاقه پدر فوتبالیست میشود. 2. روایت پراکنده از خاطرات جبهه 3. خاطراتی سیاسی از کوی دانشگاه و رفتن به زندان. روایت داستان خطی نیست و زمانها و مکانها در هم ترکیب میشود.
احمد غلامی، روزنامهنگاری را از سال 1360 با روزنامه اطلاعات آغاز کرد و در حال حاضر سردبیر روزنامه شرق است. همانطور که از سوابق نویسنده انتظار میرود، در جاهای مختلف داستان به وقایع سیاسیِ و اتفاقات آن دوران اشاره کرده است. مصاحبه محسن ابوالحسنی با نویسنده را میتوانید در اینجا بخوانید.
اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را میتوانید در اینجا بخوانید.
کتاب را میتوانید از اینجا تهیه کنید.
برخی از جملات کتاب
- پایان هر چیزی یعنی مرگ و مرگ چیزی است که تا کسی آن را تجربه نکند، نمی فهمد و وقتی تجربه کرد، تجربهاش برای خودش و دیگران فایدهای ندارد.
- بنفشه گفت: «آدم وقتی میخواد بمیره سبک میشه، سبک، سبک... »
گفتم: «مگه تا حالا مردی؟»
گفت: «تا دم درش رفتهم»
گفتم: «چه جوری؟»
رگ دستش را نشان داد و گفت: «اینجوری»
گفتم: «احمق»
گفت: «چرا فحش میدی واسه هر کسی پیش میآد.»
- وقتی
از زندان آمدم همه کنجکاو بودند که توی این چهل پنجاه روز آن تو چه کار
کردهام، چی پرسیدهاند و چی جواب دادهام. بازجو گفت: «این مدت که اینجا
بودی بد گذشت؟» گفتم: «نه آقا». توی این چهل پنجاه روز یادگرفته بودم تا
چیزی ازم نپرسیدند، چیزی نگویم. اگر هم پرسیدند به نفعم بود بگویم، وگرنه
سکوت بهتر از هر چیزی است. خیلی زود دور و برم خالی شد. نه حرفی برای گفتن
داشتم و نه چیز به درد بخوری آن تو شنیده بودم. فقط از انفرادی گفتم.
انفرادی آخر دنیاست.
- هر کس که ساختن انفرادی به کلهاش زده، آدم جالبی بوده و خوب میدانسته با آدمها چطور بازی کند. یعنی درستتر آن است که بگویم میدانسته آدم بهترین دشمن خودش است. لازم نیست او را کتک بزنند یا زیر شکنجه لت و پارش کنند. بهترین راه این است که خودش را با خودش تنها بگذارند تا خودش دخل خودش را بیاورد.
- تو هم از اون آدمایی هستی که خریت رو با حریت اشتباه میگیرند.
مشخصات کتاب
نویسنده: احمد غلامی
نشر: چشمه
چاپ اول 1390
قیمت: 2000 تومان
68 صفحه
.................................
پ.ن: با اینکه روایت داستان خطی نیست اما راحت خوانده میشود و در کمتر از دو ساعت خواندمش. به طور کلی کتاب خوب و خوش خوانی است اما به نظرم نویسنده میتوانست داستان را بیشتر ادامه دهد و به برخی از اتفاقاتِ داستان بیشتر و عمیقتر بپردازد.
پ.ن.ن: احمد غلامی کتاب دیگری دارد به اسم «آدمها» که قبلا توسط سانتیاگو در این وبلاگ معرفی شده بود. میتوانید از اینجا بخوانیدش.
پ.ن.ن.ن: داستان با خبر مرگ پدرِ بابک آغاز میشود و در جاهای مختلف داستان ردپای «مرگ» دیده میشود. در جستجوهایی مختلفی که برای پیدا کردن اطلاعاتی از کتاب در اینترنت داشتم، به طور اتفاقی به یک سایت تعبیر خواب برخوردم که در مورد دیدن جیرجیرک در خواب نوشته بود: «شنیدن صدای جیرجیرک در خواب، نشانه شنیدن اخبار غم انگیز است. شاید خبر مرگ دوستی را میشنوید.»