نام شخصیت اصلی کتاب «لودویک» است. در ابتدای داستان، لودویک عضو حزب کمونیست است اما پس از اینکه در یک کارت پستال به شوخی چیزهایی برای دوست دخترش مینویسند، از حزب اخراج میشود و مسیر زندگیاش تغییر میکند. هر چند کوندرا اصرار دارد که «شوخی» صرفا یک داستان عاشقانه است و نه یک رمانِ ضد کمونیستی، اما در تمام فضای کتاب تاثیر این فضای کمونیستی را بر داستان میتوان مشاهده کرد.
جالب است بدانید که نام پدر میلان کوندار نیز «لودویک» بوده و خودش نیز شبیه شخصیت اصلی داستان پس از مدتی از حزب کمونیست اخراج میشود.
مترجم بنا به دلیل احتمال ممیزی فصل پنجم این کتاب را سانسور کرده است. میتوانید متن سانسور شده را از اینجا بخوانید.
اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را میتوانید از اینجا بخوانید.
برخی از جملات کتاب
- «خوشبینی تریاک تودههاست! جو سالم بوی گند حماقت میدهد! درود بر تروتسکی! لودویک.» (این همان جملهای است که باعث اخرج لودویک از حذب میشود) ص 55
- به مردم میگفتند که آن سالها مشعشعترین سالها هستند و هرکسی که نمیتوانست خوشحالی کند بلافاصله مورد سوءظن قرار میگرفت که عزای پیروزمندانه طبقه کارگر را گرفته یا اینکه به غمهای درونی ناشی از فردگرایی تسلیم شده است (که به همان اندازه جرم محسوب میشد)ص 50
- سعی کردم موضعم را روشنتر کنم و کلماتی را انتخاب کنم که لحن طبیعیتر داشته باشد، اما هونزا که داشت آخرین لقمهاش را قورت میداد، حرف مرا قطع کرد «ببین، اگه به همین اندازه که احمق هستی قد بلند هم بودی آفتاب مخت رو جوش آورده بود.»
- بعدا همان روز اتفاقا با او تنها ماندم، فقط برای اینکه گفتگویی کرده باشم، پرسیدم که چطور با این مهارت به هدف تیراندازی میکند؟ در حالی که جور عجیب و غریبی مرا برانداز میکرد گفت «کلکی است که با زحمت مخصوص خودم درست کردهام. به خودم میگویم که هدف یک امپریالیست است و بعد آنقدر خشمگین میشوم که هرگز خطا نمیکنم.» و پیش از آنکه بتوانم از او سوال کنم که امپریالیست او چه شکلی است، با لحنی جدی و افسرده افزود «نمیدانم برای چه شماها به من تبریک میگویید. اگر جنگی در بگیرد، شماها را هدف قرار خواهم کرد.»
با شنیدن این حرفها از دهان این مرد کوچولوی نازنین که حتی نمیتوانست سر ما فریاد بزند و بعدها منتقل شد، متوجه شدم که رشتههایی که مرا به حزب و رفقا پیوند میداد برای همیشه از بین رفته است. راهی را که قرار بود زندگیام باشد ترک کردم. (ص 82)
- هر چه بیشتر از دنیا و زنها محروم میماندیم، زنها حضور بیشتری در گفتگوهایمان پیدا میکردند، با تیکه بر همه ویژگیها و تمام جزئیاتشان... (ص 155)
مشخصات کتاب
عنوان: شوخی
نویسنده: میلان کوندرا
ترجمه: فروغ پوریاوری
نشر: روشنگران و مطالعات زنان
چاپ سیزدهم 1391
411 صفحه
قیمت: 12000 تومان
پ.ن: با کتابهای قبلی که از کوندرا خوانده بودم (بارهستی، هویت، جهالت) کمی تفاوت داشت اما باز هم به نظرم کتاب خوبی بود. هر بخش از رمان توسط یکی از شخصیتها روایت میشود و داستان لایه به لایه آشکارتر میشود.
پ.پ.ن: عکس:میلان کونداری جوان و همسرش وِرا