کتابی است دربارهی ادبیات. تودورف در این کتاب برخلاف نظریههای قبلیاش (بوطیقای ساختارگرا و...) محتوای ادبیات را مهمتر از فرم و ساختار میداند.
اطلاعات بیشتر را میتوانید از اینجا بخوانید.
برخی از جملات کتاب
- آنچه بر من میگذشت سختتر از آن بود که تصور میکردم. در دورهی دانشجویی، عادت کرده بودم به وجوهی از آثار ادبی بپردازم که در چنین چنبرهی ایدئولوژی گرفتار نبودند: سبک، ساخت، فرمهای روایی و... در یک کلام، فنون ادبی. (ص ۱۲)
- اگر امروز از خود بپرسم چرا ادبیات را دوست میدارم، اولین چیزی که به ذهنم میآید این است: ادبیات یاریام میکند تا زندگی کنم. دیگر آنقدرها هم مثل دوران نوجوانی از ادبیات انتظار ندارم مرا از آسیبهای مواجه با آدمهای واقعی دور نگه دارد. ادبیات مرا از تجربههای واقعی محروم نمیسازد، بلکه چشمانداز جهانهایی را در ادامهی جهان وافعی پیش چشمم میگشاید و مجال میدهد به درک بهتری از آنها برسم. (ص ۱۶)
- ادبیات به ما امکان میدهد با دیگران تعاملی نامحدود داشته باشیم و نتیجتا بر غنایمان میافزاید. احساساتی بیبدیل برایمان به ارمغان میآورد که دنیای واقعیمان را پرمعناتر و زیباتر میکند. ادبیات نه یک سرگرمی ساده است و نه تفریحی مختص فضلا؛ فرصتی است پیش روی همگان تا رسالت انسانیشان را بهتر و شابستهتر محقق کنند. (ص ۱۶-۱۷)
- در مدرسه نمیآموزیم آثار ادبی از چه سخن میگویند، بلکه یاد میگیریم منتقدان از چه حرف میزنند. (ص ۲۰)
- آموزش نظریههای ادبی و بیتوجهی به خود این آثار شاهدی است بر تبختر نظریهپردازان. ما متخصصان، منتقدان ادبی و استادان اغلب چیزی نیستیم جز کوتولههایی سوار بر شانهی غولها. (ص ۲۴)
- شناخت ادبیات غایتی فینفسه نیست بلکه، یکی از شاهراههایی است که به کمال فرد میانجامد. مسیری که امروز تدریس ادبیات در آن گام برمیدارد از این افق روی گردانده است («این هفته دربارهی مجاز صحبت میکنیم و هفتهی بعد دربارهی تشخیص») و ممکن است به بنبست منتهی شود، چه رسد به آنکه عشق به ادبیات را در دلها بیدار کند. (ص ۲۶)
- سر فصل دروس مدرسه، که مخاطبش عمومند و غیرمتخصصان، نباید با دانشگاه یکی باشد. مخاطب ادبیات همگانند، اما مطالعات ادبی نه. پس تدریس ادبیات بر مطالعات ادبی مقدم است. (ص ۳۲)
- {از نگاه کانت} امر زیبا نمیتواند به نحو عینی(ابژکتیو) تبیین و تثبیت شود، چرا که از حکمی ذوقی سرچشمه میگیرد و بنابراین بر ذهنیت (سوبژکتیویتهی) خوانندگان یا تماشاگرانش متکی است. با این حال، میتوان به واسطهی هماهنگی اجزاء و عناصر اثر هنری امر زیبا را بازشناخت و بر سر آن به توافق رسید. (ص ۵۰-۵۱)
- خوانندهی معمولی که در پیِ معنا بخشیدن به زندگی خویش است، حق دارد مخالف استادان مخالف استادان، منتقدان و نویسندگانی باشد که به او میگویند ادبیات فقط از خودش حرف میزند و چیزی جز ناامیدی به ما نمیآموزذ. اگر این حق را از او سلب کنیم، در واقع نقطهی پایانی بر خوانندگان گذاشتهایم. (ص ۶۸)
- ادبیات خواه در قالب تکگوییای شاعرانه خواه در قالب داستان، تجربههایی منحصر به فرد را در ما زنده میکند، اما فلسفه با مفاهیم سرو کار دارد. یکی غنا و تجربههای زیسته را گرد میآورد و دیگری به دنبال انتزاع مساثل است تا به قانونهای کلی برسد. و این همان عاملی است که خواندن و فهمیدن یک متن ادبی را کم و بیش اسان میکند. خوانندگانی بیشمار میتوانند ابله داستایفسکی را بخوانند و بفهمند، اما تفسیری فلسفی از این رمان یا رسالهای فلسفی با همان موضوع فقط برای اقلیتی که به این نوع متون عادت کردهاند دستیافتنی است. (ص ۶۹)
- نویسنده با پرداختن به یک موضوع، حادثه یا شخصیت، نظریهپردازی نمیکند، بلکه خواننده را وامیدارد خود به این نظریه برسد. کار ادبیات بیشتر پیشنهاد کردن تا تحمیل، بنابراین خواننده را آزاد میگذارد؛ گرچه در عین حال او را به فعالیت بیشتر برمیانگیزد. (ص ۶۹)
- برخلاف گفتمانهای دینی، اخلاقی یا سیاسی، ادبیات تکلیف نمیکندو به همین خاطر از سانسورهایی که حوزههای دیگر تحمیل میشود و میگریزد. حقایق ناخوشایند در باب انسان به طور اعم، و در باب فرد فرد انسانها به طور اخص، در اثر ادبی راحتتر بیان و شنیده میشوند تا در اثری فلسفی یا علمی. (ص ۷۱)
- ریچارد رورتی، فیلسوف امریکایی، اخیرا تصویر تازهای از سهم ادبیات در فهم جهان به دست داده است. او به کاربردن تعابیری چون «حقیقت» و «شناخت» را نادرست میداند و تاکید میکند ادبیات بیشتر «خودخواهی»مان را درمان میکند تا جهلمان را. (ص ۷۱)
- {ژرژ ساند} نویسندگانی چون فلوبر «استعداد بیشتری از من دارند و فاضلترند. ولی به گمانم چیزی کم دارند، و شما هم در این کمبود با آنان شریکید، و آن نگاهی دقیقتر اما گسترده به زندگی است.» (ص ۷۸)
- ساند هر روز بیش از پیش دم را غنیمت میشمارد. «تا آخرین دَم، میچرخم و میرقصم. نه یقین دارم و نه به انتظار سرای نیکی نشستهام، چرا که یگانه لذتم بودن در کنار عزیزانم در مسیر سختِ پیشِ روست.» این حکمت «سعادت را به ارمغان میآورد، یعنی پذیرفتن زندگی آن گونه که هست.» این همان چیزی است که ساند «لذت بیآلایش زیستن برای زیستن» مینامدش. (ص ۷۹)
مشخصات کتاب
عنوان: ادبیات در مخاطره
نویسنده: تزوتان تودوروف
ترجمه: محمد مهدی شجاعی
نشر: ماهی
چاپ اول ۱۳۹۱
۹۰ صفحه
قیمت: ۷۰۰۰ تومان
پ.ن: از این نویسنده قبلا کتاب «بوطیقای ساختارگرا» را خوانده بوم. در آن کتاب بیشتر در مورد ساختار و فرم در ادبیات گفته بوده و اهمیتش. در این کتاب اهمیت بیشتر را به محتوای ادبیات داده و گفته در آن زمان چون تحتِ سانسور و فشار حکومت کمونیستی بلغارستان بوده آن نظریه را داده. برخلافِ کتاب قبلی این کتابش را دوست داشتم.