این پژوهش میخواهد نشان دهد که ناهمترازیِ سطح زندگی میانِ جامعههای توسعه یافته و توسعه نیافته، بر اثرِ ناهمترازیِ سطحِ تواناییهایِ علمی و فنی، و، در نتیجه، اختلافِ سطحِ تواناییِ تولید و امکاناتِ مصرف، ناگزیر در زبانهایشان نیز بازتاب دارد. (ص 18)
زباننگاره (رسم الخط) این کتاب به شیوهی مخصوص خودِ داریوش آشوری است. برای مثال /ی/ در این متن نشانهیِ یایِ نکره و وحدت است.
برخی از جملات کتاب
- آن نیرویِ سرشارِ آفریننده و بسیجکنندهای که از دلِ شورِ اصیل در یک فرهنگ و فضایِ انسانی برون میجوشد، در جای دیگر به همان شکل و همان میزان تکرار شدنی نیست. به همین دلیل، زبانهایِ اصلیای که روحِ جهانِ مدرن و مایهیِ اندیشیده پروردهیِ فرهنگِ آن را شکل داده و بازنمودهاند، همچنان زبانهایِ پیشرو اندیشه و علمِ مدرناند، یعنی انگلیسی و فرانسه و آلمانی. دیگر زبانها ناگزیر ریزهخوار و جیرهخوارِ آنها هستند. ( ص ۱۸)
- زبان در جامعههایِ بسته، همچون همهیِ وجههایِ زندگی در آنها، وابسته به عادتها و سنتهایی است که در نظرِ مردمان تقدس یافتهاند. در نتیجه، صورتهایِ کنونیِ نهادها و سنتها، از جمله زبان، همخوان با یک صورتِ ازلی انگاشته میشود. با این همه، به خلافِ این گمان، عادتهایِ زبانی، همچون همهیِ عادتهایِ دیگر، ثابت و همیشگی نیستند و با گذر زمان تغییر میکنند. (ص 21)
- با پیدایِش زبانهایِ باز دستِ انسان برایِ دستکاری در زبان گشوده میشود. از روزگارِ پیدایِش زبانهایِ باز و جهانگیریشان، زبانهای بسته، همچون همهیِ جنبههای زندگانی در جهانهایِ به اصطلاح سنتی، دچار بحران شدهاند. این زبانها به اجبار، از سرِ تقلید و دنبالهروی، مانندِ دیگر جنبههایِ زندگانیِ چنان مردمانی، توسعهای محدود، ناهموار، بیهنجار یا بدهنجار دارند. (ص 27)
- زبانِ آلمای و زبان انگلیسی هر دو از خانوادهیِ زبانهایِ ژرمنیاند (شاملِ زبانهایِ اسکاندیناویایی، بجز فنلاندی، زبان هلندی، و جز آنها). اما در سیرِ دگرگشتِ تاریخی، در فضاهایِ جغرافیایی و فرهنگی گوناگون، این دو زبان چندان از هم دور شدهاند که شناساییِ خویشاوندیِ آنّا با دیدِ غیرِ علمی جز در شماری واژههایِ پایهای و همریشهیِ این دو زبان ممکن نیست. (ص 40)
- این دگرگشتِ بنیادیِ ساختارِ زبان در موردِ زبانهایِ انگلیسی و فرانسه و پایداریِ زبانِ آلمانی بر بخشِ عمدهای از ساختارهایِ دیرینهی ژرمنیِ خود، در سرگذشتِ تاریخیِ این زبانها در جهانِ مدرن نقش اساسی داشته است. یکی از مهمترین نتیجههایِ آن این است که زبانِ فرانسه تواناییِ پارهپیوندی (compounding) خود را بسیار از دست داده و از مایههایِ بومیِ خود کمتر میتواند واژهیِ پارهمند (compound word) بسازد. از این جهت، برایِ توسعهیِ خود در جهتِ نیازهایِ جهانِ مدرن، ناگزیر از وامگیریِ بینهایت از یونانی و لاتینی بوده است که چنین تواناییای دارند. زبانِ انگلیسی نیز که بسیار، اما کمتر از فرانسه، تحلیلی شده است پ تواناییُ پارهپیوندیِ آن بسیار کمتر شده و پاهپیوندیِ آن بسیار کمتر شده و پارهپیوندهایِ بیش از سه - چهر سیلاب را ازمایهیِ بومیِ خود برنمیتابد. به این دلیل، و به دلایلِ دیگر همان راهِ زبانِ فرانسه را در پیش گرفته است، یعنی وامگیریِ بینهایت از زبانهایِ یونانی و لاتیمی، به ویژه برایِ کاربردهایِ علمی و فنی. اما آلمانیها که تواناییِ پارهپیوندیِ گستردهیِ خود را نگاه داشته، میتواند مانندِ یونانی و لاتینی از مایههایِ ژرمنیکِ خود، از چسبانشِ ستاکها (stems) و پیشوندها و پسوندها، ترکیبهایِ تازه و بسپاره بسازد. (ص 42-43)
{مثال تلویزیون - tele (از یونانی به معنای دور ) vision (از لاتینی، دیدن) در انگلیسی و فرانسه به جای seeing (looking) from faraway - در زبان آلمانی Fren-sehen}
- جهانِمدرن یک جهانِ باز است. جهانیست که همهیِ چارچوبها را میشکند، همه چیز را از نو میسنجد. جهانیست که بر نو بودن ارزشی بینهایت میگذارد. جهانِ پیشرفت است و برایِ پیشرفتن نیز به شناختِ علمی نیاز دارد و برایِ شناخت علمی به زبانِ کارامدِ درخورِ آن. هم به شناختِ زبان نیاز دارد همچون اُبژههایِ شناخت و هم، بر اساسِ شناختِ آن، به کاربردِ ابزاریِ آن همچون ابزاری توسعهپذیر تا بینهایت. جهانِ مدرن به زبانِ باز نیاز دارد. (ص 89-90)
- {نامهی جمالزاده به محمدِ قزوینی، منتشر شده در مجلهی فرنگستان، چاپ برلین}
امروز به تصدیقِ هرکسی و به شهادتِ آن استاد بزرگوار استعمالِ زبانِ فارسیِ کنونی بریِ بیانِ معانی و مطالبی که امروزه در عالم متداول . منتشر است بسیار ناقص و نارساست و فقط برایِ ذکری همان مباحث و فصول که از هزار سال بدین طرف وردِ زبانِ شعرا و ادبایِ ما بوده است، تقریبا میتوان گفت ساخته شده است، از قبیلِ شکایت از «دورِ زمان»، «بیوفاییِ روزگار و اهلِ آن»، «در مدحِ شراب»، «در فضیلتِ فقر و درویشی»، و هکذا مواضعِ معدودِ دیگری. در چند جلد کتاب اگر تمامِ کلمات و لغاتِ مستعمله در آنها را جمع کنی، به طور یقین به اندازهیِ کلماتی که یک نویسندهیِ فرنگی، مثلا ویکتور هوگوی فرانسوی، در کتابِ بینوایانِ خود استعمال کرده نیست و بلکه به اندازهی نصف آن هم نباشد. در این صورت معلوم است که با خرمن خرمن معانیِ تازهای که مانندِ ستارگانِ آسمان چشم و خِرٍد را خیره میسازد، آسیایِ آبیِ کهنهیِ زبانِ فارسی از آسیا کردنِ این خرمن عاجز و هر کس بخواهد در این زمینه آزمایش بکند حکمِ کسی را پیدا میکند که بخواهد شتری را از سوراخِ سوزنی بگذراند. (فرنگستان/7 و 8، نوامبر-دسامبرِ 1924، برلین، ص 341) (ص 93-94)
- به دلیلِ همین مدرنگریِ از هم گسیخته و ناپیگیر - که در همین حد نیز همواره با مقاومتِ درونیِ بخشِ عمدهای از جامعه روبهرو بوده است- جامعهی ایرانی جامعهایست نیمه مدرن که به دلیلِ نیمه کاره بودن و بیتعادلیِ همهچیزاش درچارِ آسیبهایِ روانی و فرهنگیِ شدید است، که نامِِ دیگرِ آن بحرانِ هویت است. (ص 95)
- در قرنهاِنخستین، نثرِ فارسی نیز همپایِ شعرِ فارسی بالیدن گرفت و، درکل، تا قرن ششمِ هجری سبکِ سادهای را پروراند که در اساس به واژگانِ فارسیِ بومی، که در شعر به کار میرفت، وفادار بود. اما در کار آمدنِ چندین عامل، مانندِ ضرورت آموزشِ زبانِ عربی به عنوانِ زبانِ رسمیِ دین و زبانِ بالندهیِ مدرسیِ علم و فرهنگ در جهانِ اسلامی، و فرمانرواییِ سلسلههایِ ترک با تعصب بسیار در دین، سببِ نفوذِ بیمهار و بیحسابِ واژگان و شیوهیِ بیان و حتا دستورِ زبانِ عربی در فارسی شد. این گرایش که بر زبانِ منشیان و دیوانیان، تاریخنگاران، و متنهایِ علومِ سنتی چیره بود، رفتهـرفته دو گرایشِ باژگونهیِ زبانی و زیبایی شناختی در دو قلمروِ شعر و نثر پدید آورد. (ص 98)
مشخصات کتاب
عنوان: زبان باز (پژوهشی دربارهی زبان و مدرنیت)
نویسنده: داریوش آشوری
نشر: مرکز
چاپ اول 1387
112 صفحه
قیمت: 2200 تومان
پ.ن: به نظرم کتاب خوب و مفیدی بود. خواندن بعضی از جملههایش ممکن است برای بار اول سخت و عجیب باشد اما بعد از خواندنِ چند صفحه سبک و سیاق نویسنده مشخص میشود و راحتتر میشود کتاب را خواند. دوست دارم کتابی هم بخوانم از زبانشناسانی که نظریاتشان خلافِ نظر داریوش آشوری است یا نقدِ آن.