این مجموعه شامل دوازده داستان بسیار کوتاه (250- 750) کلمهای است که توسط پژمان طهرانیان از نویسندگان مختلف جهان جمعآوری شده. تا کنون سه جلد از این مجموعه منتشر شده است و بیشتر این داستانها قبلا در ماهنامه هفت منتشر شدهاند.
اطلاعات بیشتر را میتوانید از اینجا بخوانید.
برخی از جملات کتاب
- چیزی که کاملا مسلم است این است که از همه بهتر با زنم میتوانم حرف بزنم. نه اینکه بگویم کم اعصابش را خرد میکنم؛ نه، ولی بیست و پنج سال است که باهمیم و این کم چیزی نیست و با هیچ چیز دیگر هم قابل مقایسه نیست. مثلا چه کسی میداند که بدن من از شر چه جزئیات شرمآوری که خلاص نشده؟ زنم گفت: «ببین، واقعیت اینه که تو دیر یا زود میمیری. بعضی از بدنها برای مردن وضعیت مساعدتری دارند.» (از داستان «تاکها» کنت برنارد ص 34-35)
- روزگاری دو خواهر بودند. یکی ثروتمند بود و فرزندی نداشت، آن یکی پنج فرزند داشت و بیوه بود، آنقدر فقیر که دیگر غذایی برایش نمانده بود. سراغ خواهرش رفت و خواست لقمهای نان به او بدهد. گفت: «برای خودم هم نان کافی ندارم» و او را از دمِ در خانهاش راند. بعد، شوهر خواهر ثروتمند به خانه آمد و خواست برای خودش تکهای نان ببرد؛ اما برش اول را که زد، خون سرخ جاری شد.
همه فهمیدند که معنایش چیست. این یک افسانه کهن آلمانی است. (از داستان «نان» مارگارت اتوود ص 61)
مشخصات کتاب
عنوان: داستانهای برقآسا
نویسندگان: ریموند کارور، مارگارت اتوود و...
ترجمه: پژمان طهرانیان
نشر: مان
چاپ سوم 1387
قیمت 1500 تومان
پ.ن: به جز داستان ریموند کارور که قبلا در جاهای دیگری نیز آن را خوانده بودم، بقیه داستانها را دوست نداشتم.
پ.پ.ن: به دلیل نداشتن عکس مناسب از عکس تزئینی استفاده کردم.