داستان در ژانر جنایی است. همانطور که از نام کتاب هم معلوم است، داستان در مورد راز یک قتل است. روایت داستان جذاب است و خواننده را وادار میکند تا انتهای داستان را یک نفس بخواند. در کنار داستان اصلی، با زندگی شخصی کارگاه، دستیارش و وضعیت زندگی روستایی که داستان در آن اتفاق میافت نیز آشنا میشویم.
کتاب را میتوانید از اینجا تهیه کنید.
برخی از جملات کتاب
ـ جوان را مثله و از درخت خرنوب کهنسالی حلق آویز کرده بودند. وضع افتضاحی داشت که به مترسک یا عروسک خیمه شب بازی درهم شکسته بیشتر شبیه بود تا جنازه. احتمالا قبل از اینکه او را بکشند یا پس از آن، با کارد به جانش افتادهاند: بینی را بریده و دهانش را جر داده بودند و خون دلمه بسته، کبودی، بریدگی و جای داغ سیگار قیافهاش را از ریخت انداخته بود و به نقشه درهم و برهمی شباهت داشت. حتی سعی کرده بودند بیضیهایش را بکشند، چون تا زانو کش آمده بود.
ـ ... حالا حالا باید یاد بگیری. به این آسانیها هم که خیال میکنی نیست، لیتوما. خیلی از راستها که به نظر خیلی راست میآید، اگر خوب نگاه کنی، اگر دقیق نگاه کنی یا آنقدر راست نیست یا به کلی دروغ است.
دون خرونیمو به صدای بلند گفت: «قاچاق. میلیونها میلیون پول میبرند. اول او را کشتند چون بوهایی برده بود. سرهنگ میندرائو هم که فهمید چه خبر شده، میخواست دستشان را رو کند، خودش و دخترش را نفله کردند. چون میخواست دستشان را رو کند، خودش و دخترش را نفله کردند. چون میدانستند مردم چی دوست دارند بشنوند، این داستان کثیف را از خودشان در آوردند که قتل طرف را به گردن او بیندازند که گویا سر و سری با دخترش داشت و از او سوء استفاده میکرد...
ستوان آهی کشید و چنگالش را طوری به بشقاب میکشید که گویی میخواست آن را بشکند. گفت: «لعنت! ناکسها چه تخیلی دارند.»
عنوان: راز قتل پالومینو مولرو
نویسنده: ماریو وارگاس یوسا
مترجم: اسدالله امرایی
تعداد صفحه: 176
چاپ اول 1387
قیمت: 2950
پ.ن: قبلا از یوسا کتاب «گفتگو در کاتدرال» را خوانده بودم و در موردش در همین وبلاگ نوشته بودم.
آن کتاب پر بود از ارجاعات سیاسی و اجتماعی که در مقابلِ آن کتاب «راز قتل پالومینو مولرو» بیشتر به یک سرگرمی شبیه است.