" زندگی واقعی، که سرانجام در روشنایی آشکار میشود، و تنها زندگیای که به تمامی زیسته میشود ادبیات است."
(مارسل پروست)
در مقالهی "چرا ادبیات" ، یوسا تلاش میکند با دلایل گوناگون، ضرورت وجود
ادبیات در زندگی انسان را توجیه کند. شاید برای برخی طرح چنین سوالی
ابلهانه به نظر برسد همچنانکه بورخس همیشه از این پرسش که "فایدهی ادبیات
چیست؟" برآشفته میشد. اما به نظر یوسا، این پرسش پرسش درخوری است چرا که
ادبیات حاصل آفرینش بشر است و جای دارد که بپرسیم چرا و چگونه پدید آمده
است و غایتش چیست و چرا این چنین دیرنده و پاینده است.
ادبیات مهم
است، زیرا آدمی که نمیخواند، یا کم میخواند یا فقط پرتوپلا میخواند،
بیگمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف میزند اما اندک
میگوید، زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست.
زیرا در غیاب ادبیات، عشق و لذت و سرخوشی بیمایه میشد. براستی کسانی که
از خواندن ادبیات سود بردهاند قدر لذت را بیشتر میدانند و بیشتر لذت
میبرند. در دنیایی بیسواد و بیبهره از ادبیات، عشق و تمنا، هرگز
نمیتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود. در دنیایی بدون ادبیات، و
انسانهایی که نه شعر میخوانند و نه رمان، صفتهایی از قبیل:
دنکیشوتوار، کافکایی، اورولی، سادیستی، مازوخیستی،... که همه اصلاحاتی
برخاسته از ادبیاتاند، وجود نخواهند داشت.
در دنیای امروز یگانه
چیزی که ما را به شناخت کلیت انسانیمان رهنمون میشود در ادبیات نهفته
است. این نگرش وحدتبخش، این کلام کلیتبخش نه در فلسفه یافت میشود و نه
در تاریخ، نه در هنر و نه، بیگمان، در علوم اجتماعی.
ادبیات برای
آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست
راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراک جانهای ناخرسند و عاصی است،
زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند.
پ.ن: ماریو بارگاس یوسا، نویسندهی پرویی و یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر جهان است و اغلب شاهکارهایش چون سور بُز و مرگ در آند به فارسی ترجمه شدهاند. وی در سال ۲۰۱۰ برندهی جایزهی نوبل شد. چرا ادبیات عنوان مجموعهی سه مقاله از یوساست که با ترجمهی عبدا... کوثری، توسط نشر لوح فکر به چاپ رسیده است.
(نوشته شده توسط هانس)