تنهایی پرهیاهوتنهایی پرهیاهو

"سی و پنج سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این "قصه‌یِ عاشقانه" من است."

کتابِ "تنهایی پرهیاهو" با این جمله آغاز می‌شود و یک داستان عاشقانه را روایت می‌کند، داستان کسی که عاشق کتاب است.

جملاتی از کتاب:

"جلدهای کتاب را می­‌کشیدند و جدا می­‌کردند و بقیه کتاب، صفحه­‌های وحشتزده و مو سیخ شده کتاب­ ها را، با منت‌های خونسردی و بی اعتنایی بر تسمه نقاله می انداختند. بی هیچ احساسی نسبت به معنایی که در هر جلد کتابی نهفته است، به این‌که کتاب را باید یک نفر می­‌نوشت، یک نفر باید حروفش را می­‌چید، یک نفر غلط گیری می­‌کرد، یک نفر باید نمونه­‌های چاپی را می­‌خواند و اصلاح می­‌کرد. یک نفر باید صحافی می­‌کرد یک نفر باید چاپ شده­‌ها را در جعبه بسته بندی می­‌کرد، یک نفر باید به حساب دخل و خرج می­‌رسید، یک نفر تصمیم می­‌گرفت که کتاب شایسته خواندن نیست، یک نفر باید دستور می­‌داد که کتاب خمیر شود، یک نفر باید تمام کتاب­‌ها را به انبار می­‌فرستاد، یک نفر باید بسته­‌های کتاب را از نو در کامیون بار می­‌زد، یک نفر باید کامیون را تا اینجا، تا کارخانه می­‌ر‌اند تا کارگران زن و مرد با دستکش­‌های نارنجی و آبی آسمانی به دست، دل و روده کتاب­‌ها را بیرون بکشند و آن­ها را بر تسمه نقاله بیاندازند و تسمه بی سر و صدا و بی امان، با حرکات بریده بریده، صفحه­‌‎های مو سیخ شده کتاب­‌ها را به درون طبله آن پرس عظیم فرو بریزد تا تبدیل به عدل­‌های کاغذ شوند و بعد راه کارخانه کاغذسازی را در پیش بگیرند تا از آن­ها کاغذ سفید معصوم بی­‌خط و نقش و نقطه­‌ای بسازند تا باز از آن­ها کتاب­‌های تازه­‌ای به وجود بیاید."



پ.ن: دو تصویر اول مربوط به فیلمی است که بر اساس کتاب "تنهایی پرهیاهو" ساخته شده است. تصویر آخر هم خود نویسنده است.

پ.ن.ن: این کتاب را پرویز دوایی ترجمه کرده و من چاپ هفتمش را خواندم. الان به چاپ هشتم رسیده. به نظرم ترجمه و یا شاید ویراستاری آن می‌توانست بهتر باشد.