فیروزه جزایری دوما را با کتاب "عطر سنبل٬ عطر کاج" شناختم. خواندنش لذت بخش و مفرح بود. آن قدر برایم لذت بخش بود که به محض ورود کتاب جدیدش به بازار کتاب ایران، آن را خریدم و خواندم (اگر فکر میکنید که کتاب فروشها کتاب نمیخرند سخت در اشتباهید!). جزایری در این کتاب نیز بخشی از خاطرات زندگیاش را به زبان طنز تعریف کرده است.
این کتاب در ایران توسط دو ناشر وارد بازار کتاب شد. یکی نشر "باغ نو" با ترجمهیِ "نیلا والا" و دومی نشر "جمهوری" با ترجمهیِ "آرمانوش باباخانیانس". برای مقایسهیِ ترجمه این دو نفر، ترجمهیِ جملهیِ آغازین هر کدام را در پایین آوردهام.
- "زمانی که 6 ساله بیش نبودم، پدرم را به مدت یک سال به تهران انتقال دادند." (ترجمه: آرمانوش باباخانیانس)
- "وقتی که شش ساله بودم پدرم برای مدت یک سال به تهران منتقل شد." (ترجمه: نیلا والا)
جملاتی از کتاب:
- در چند گردهمایی اجتماعی در کلیسای محل شرکت کردم٬ به امید این که با آدم های سالم و تمیزی آشنا بشوم اما وقتی فهمیدند مسلمانم٬ مرا به شکل پروژه ای آسمانی یافتند که باید هر طور شده روحم را نجات دهند. نهایت تلاششان را برای نجات روحم کردند٬ اما روحم مشکلی نداشت فقط می خواستم از شر ملالت نجات پیدا کنم. (ص ۱۲۳)
- بعد از نامزدی٬ مادرم عمدا شوهرم را از بدترین عادت من باخبر کرد تا بداند وارد چه ماجرایی قرار است بشود و چشمانش را باز کند:
"این همش داره یه چیزی می خونه٬ تمام مدت."
فرانسوا در جواب گفت: "من هم همینطور." (ص ۱۹۷)
......................................
پ. ن: "عطر سنبل٬ عطر کاج" ترجمه ی همان "Funny in farsi" است! (تصویر آبی رنگ)
پ.ن.ن: اطلاعات بیشتر را میتوانید در اینجا، اینجا و اینجا بخوانید.