داستان از زبان نوجوانی به نام محمد (مو مو) روایت میشود. او به همراه چند کودک دیگر در خانه پیرزنی به اسم رُزا زندگی میکنند. خانم رُزا در جوانی روسپی بوده و برای امرار معاش در پیری از فرزندانِ مادران روسپی نگهداری میکند. این مادران بنا بر قوانین سختِ فرانسه، اجازه نگهداری فرزندانشان را ندارند.
رومن گاری (با نام اصلی رومن کاتسِف)
تنها کسی است که توانسته دوبار جایزه گنکور را ببرد. این جایزه تنها یکبار
به هر نویسنده تعلق میگیرد اما به دلیل اینکه او «زندگی در پیش رو» را با
نام مستعارِ امیل آجار (آژار) نوشته بود، توانست برای دومین بار این
جایزه را دریافت کند.
فیلمی نیز از روی این رمان ساخته شده که برخی از عکسهایش را میتوانید از اینجا ببینید.
فایل پی دی اف کتاب «زندگی در پیش رو» را میتوانید از اینجا دانلودکنید.
برخی از جملات کتاب
ـ بچههایشان را به رُزا خانم میسپردند و دیگر هم برنمیگشتند. میرفتند که میرفتند. قصه همه بچههایی که به موقع سقط نشده بودند و یا لزومی ندیده بودند که سقطشان کنند، همین بود.
ـ فکر میکنم این گناهکارانند که راحت میخوابند چون چیزی حالیشان نیست و بر عکس بیگناهان نمیتوانند بخوابند حتی یک لحظه چشم روی هم بگذارند چون نگران همه چیز هستند. اگر غیر از این بود بیگناه نمیشدند.
ـ خوشبختی وقتی حس میشود که کم بودنش را حس کنیم.
ـ اگر رزا خانم یک ماده سگ بود، تا حالا خلاصش کرده بودند، اما آدمها با سگها مهربانترند تا با آدمها و نباید گذاشت بدون زجر کشیدن بمیرند.
ـ این که مادرم بچهاش را نیانداخت خودش جنایت بود... زندگی چیزی نیست که متعلق به همه باشد.
مشخصات کتاب
نام فرعی: مادام رُزا
نویسنده: رومن گاری (امیل آجار یا آژار)
مترجم: لیلی گلستان
نشر: بازتاب نگار
چاپ دهم 1387
222 صفحه
قیمت: 2300 تومان
.......................
پ.ن: تصویر روبهرو مربوط به رومن گاری و همسرش جین سیبرگ (بازیگر) است. رومن گاری در ۱۹۸۰ (یک سال پس از خودکشی همسرش)، با شلیک گلولهایی به زندگی خود خاتمه داد.
پ.ن.ن: نگاهِ کتاب به زندگی، یک نگاه انسانی است. کودکان از ملیتها و مذهبهای مختلفی (ویتنام، عرب، مسلمان، یهودی و...) دور هم جمع شدهاند و با وجود سخت بودن شرایط در کنار هم زندگی میکنند. هر چند در بخشهایی از داستان داشتن این تفکرات عمیق از یک نوجوان بعید و دور از ذهن به نظر میرسد، اما در کل لطمه چندانی به داستان نمیزند.
پ.ن.ن.ن: کتاب «میعاد در سپیده دم» و «خداحافظ گری کوپر» را در پستهای قبلی معرفی کرده بودم.