باریش کودکی است که همراه مادرش در زندان زنان زندگی میکند و داستان کتاب نامههایی است که باریش برای دختری به اسم اینجی مینویسد که قبلا زندانی سیاسی بوده و آزاد شده.
برخی از جملات کتاب
- وقتی کارمند بوده از رییسش شکایت کرده، اما خودش را گرفتهاند و انداختهاند زندان. آبجی سلما همینطوری که تعریف میکند، میخندد و میگوید «خنده باید کرد بر این حال زار!» وقتی آبجی سلما میخندد، خط میان ابروهایش از بین میرود. آن وقت خیلی قشنگ میشود. این نامه را با سِویم نوشتیم. شاید دفعهی بعد با آبجی سلما برایت نامه بنویسم.
آبجی سلما میگوید فقط به کمک طنز میشود از درِ آهنی رد شد.
اینجی مگر «طنز» کلید است؟ (ص 45)
مشخصات کتاب
عنوان: نگذار به بادبادکها شلیک کنند
نویسنده: فریده چیچک اوغلو
ترجمه: فرهاد سخا
نشر: ماهی
چاپ اول 1394
104 صفحه
قیمت: 6500 تومان
......................................
پ.ن لحن راوی داستان کودکانه است و وقتی میخواندمش یا داستان «عروسک چینی من» هوشنگ گلشیری افتادم. چیزی که در داستان اذیتم میکرد، ایدئولوژی و فضای تکراری داستانهای کمونیستی بود که گاهی خیلی توی ذوق میزد. انگار یک جور کتاب آموزش کمونیستی بود که برای کودکان نوشته شده باشد و فضاهای تکراری زندان و آدمهای سیاه و سفید.
پ.پ.ن: یکی از جزییاتی که در مورد کتاب دوست داشتم تصویر پشت جلدش بود که نهالی توی گلدان در حال جوانه زدن بود (توی داستان یکی از شخصیتها دانهی زردآلویی میکارد).