اگر کتاب «بیگانه» آلبر کامو را دوست داشتید، توصیه میکنیم این کتاب را نیز بخوانید. گایوس سزار (کایوس) سومین امپراتور روم بود که در سالهای 37 تا 41 میلادی بر روم حکومت میکرد. به او لقب کالیگولا، (به معنی پوتینهای کوچک) داده بودند. او در زمان امپراتوری خود کارهای عجیبی کرد که یکی از آنها ازدواج با خواهرش «دروسیلا» بود. آلبرکامو در این نمایشنامه ماجرای زندگی کالیگولا، بعد از کشته شدن دروسیلا را روایت کرده است.
برخی از جملات کتاب
* مرگ دروسیلا نیست که چون صاعقه بر سر او فرو آمده است، بلکه آگاهی به مرگ، خود مرگ، هستی مرگ است.
* هلیکون: عشق از آن بیماریهایی است که دست رد به سینهی هیچکس نمیزند، چه با هوش و چه ابله.
* کالیگولا: فکر میکنی که من دیوانهام؟
هلیکون: خودت میدانی که من عاقلتر از آنم که فکر بکنم.
* کالیگولا: ... حکومت کردن یعنی دزدیدن، همه این را میدانند. اما راه و رسم دزدیدن فرق میکند.
* من میدانستم که ناامیدی هست. اما نمیدانستم یعنی چه.
* بار اول نیست که مردی در مملکت ما قدرت بیحد و حصر دارد، اما بار اول است که مردی این قدرت بیحد و حصر را به کار میبرد تا جایی که انسان و جهان را نفی کند.
* هلیکون: برای ساختن سناتور یک روز کافی است و برای ساختن کارگر ده سال.
* کالیگولا: مستبد کسی است که مردم را فدای عقیدهاش یا جاهطلبیاش میکند.
* کالیگولا: ... کسی را دوست داشتن یعنی پیر شدن با او را پذیرفتن.
..................
پ.ن: این کتاب در ایران چند ترجمه دارد که من ترجمه ابولحسن نجفی، انتشارات «کتاب زمان» را خواندم. البته برای سال 2357 بود! و بعید میدانم جدیدا دوباره چاپ شده باشد.