این کتاب شامل ۱۴ مقاله از محمد قائد است که به چهار بخش کلی تقسیم شده. یک: تامل در چند مفهوم و تعریف. دو: چشماندازهای اجتماعی. سه: نگاه به گفتار و نوشتار و رفتار. چهار: آن سوی آستانه (در مورد احمد شاملو)
مقالات این کتاب و بقیهی مقالات محمد قائد را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
برخی از جملات کتاب
- نوستالژی کیفیتی است عمدتا عاطفی و اندکی عقلی؛ هم وابسته به احساس فرد از گذشته است و هم وابستهی نوع نگاه او به جهان متغیر و به زندگیِ ناپایدار خویش. در فقدان انگیزهای در زمان حال و هدفی در آینده، با گذشته میتوان زیست، اما اینکه در گذشته هم بتوان زیست جای بحث دارد. (ص 26)
- در قلمرو اندیشهی انسان سوال بیپاسخ مانده بسیار است، اما نمیتوان باور کرد اسراری وجود دارد که تنها چند آدم خوشصحبت از آنها خبر دارند. پارهای از نظریهها -مثلا نسبیت زمان - چنان خواص فهمند که برای درک دقیق آنها نیاز به مقدمات فراونی است، اما انچه در کسبوکار نمایشهای عرفانی به عنوان اسرار حقیقت به خورد شنونده داده میشود عمدتا چیزی جز القائات عاطفی نیست. (ص 38)
- حافظ در مجموع بهتر از معاصران ما غزل میسرود، اما نمیتوان ثابت کرد که احساسی ژرفتر از ما داشت یا در باب جهان و هستی چیزی بیش از مردم عصر ما میدانست. چنین شعرهایی تبلور احساساند، احساسِ محض، بیهیچ جنیهی آموزشی، اثباتی یا اقناعی از برکردن و مسلسوار پسدادن آنها نشانهی هیچ پیشرفت معرفتشناسانه و درک عمیقتری از جهان نیست. (ص 50)
- جهان مولوی جهان ارسطویی بود. هندسهی عصر ارسطو همچنان اعتبار دارد، اما علم النفس او نه. فیزیولوژیِ جالینوسی، که پایهی طب عصر مولوی بود، در قاموس دانش امروزی اعتقادی عتیقه به حساب میآید و گرمی و سردی و مزاج و صفرا و سودا و بلغم و غیره در مقولهی فولکلور جای میگیرد نه علم، گرچه روزگاری علم به حساب میآمده است. این بازیهای منظومِ کلامی حاوی هیچ اسراری نیست که گوش سپردن به آنها به دانش ما بیفزاید. (ص 52)
- فکرِ این جامعه را باید عرفانزدایی کرد و از سیطرهی ادبیات منظوم رهاند و در پی ایجاد زبانی بود برای محک زدن به همهی افکار و عقاید، از جمله به مضامین ادبی. لذت بردن از جنبههای عاطفی و زیباییشناسانهی کلام به جای خود، اما اینکه مضامینِ قالبیِ ادبیاتِ منظوم قدیم مفاهیمی ورای کلِ اطلاعات مردم امروز تلقی شوند و هم محتوای فکر و هم روش فکر کردن ما را تعیین کنند، مانعی است در سر راه حرکت اندیشه در جامعه. (ص 58)
- در وجه شفاهی، اگر درددل کردن مایهی تسکین است، تنها به سبب این دلگرمی نیست که گوینده احساس میکند غمگساری مشفق دارد. تبدیل فکری آزاردهنده به کلماتی که خودِ گوینده آنها را دوباره میشنود شاید به او کمک کند تا از تمرکز دردناک آن در یک نقطهی مغز بکاهد. اگر نظریهی پخش شدنِ فکر در بیش از یک قسمت مغز، در نتیجهی تکلم و تکرار، قابل دفاع باشد، میتوان گفت که روی کاغذ آوردن و دوباره خواندنِ خاطرات هم میتواند میان ذهن و موضوع فاصله بیندازد و فشار اضطرابآور آن را تخفیف بدهد. (ص 158)
- اما در میان ملتهایی، از جمله ما، پرداختن به زندگی رفتگان معمولا با عفو و اغماض و حتی قدیس انگاری همراه است. پس از مرگ اهل اندیشه و قلم، و کلا هرکس که نزد افکار عمومی از رای مثبت اکثریت برخوردار باشد، خلقیات انسانهای خاکی از کارنامهی آنها پاک میشود و یک رشته صفات استاندارد و متعالی به جای خصوصیاتی ضد و نقیض، و گاه نامطبوع مینشیند که در هر آدمی کم و بیش میتوان یافت. (ص 170)
- راه برونرفت از معضل بازبینی و سانسورِ پیش از انتشار از اقتدار نظام میگذرد، یعنی شرایطی که حکومت مدام نگران بقای خویش نباشد، یا این نگرانی را از ناحیهی کتاب و مجله حس نکند. (ص 188)
- جهانبینیِ سینمای جنگیِ ایرانی از نظر روانشناسیِ اجتماعی شدیدا مسئله دارد: جنگ را موهبت تلقی میکند و انسانهای زنده را کمارزش میبیند. در این نوع سینمای جنگی، زندگی اتفاق زودگذری است؛ آدمها آرزوی مرگ دارند و دستهجمعی شب و روز دعا میکنند که هرچه زودتر بمیرند. (ص 204)
- بدون برخورداری از شهرتِ کافی، تقریبا محال است که بتوان منتقدان را ترغیب کرد این همه دربارهی آثاری قلمفرسایی کنند که، با توجه به معیارهایی زیباییشناسی در ادبیات و هنر، ارزش خواندن و دیدن ندارند. (ص 235)
- شاعران نارس تقلید میکنند. شاعرانِ بالغ میدزدند. تی.اس.الیوت. (ص 241)
- برای خوانندهیِ امروزیِ ادبیات نو تجسمش دشوار نیست که در دهههای چهل و پنجاه، مخالفان تجدد ادبی با چه لحنی (حتی در مجلس شورای ملی) آژیر خطر میکشیدند که چنانچه اوضاع بر همین منوال پیش برود و یاوهسراییهایی که شعر نو ادامه دارد ادامه یابد، از مفاخر ادب پارسی چیزی باقی نخواهد ماند و کل تمدن و فرهنگ عظیم ایران ایران به باد فنا خواهد رفت. (ص 293)
مشخصات کتاب
عنوان: دفترچهی خاطرات و فراموشی
نویسنده: محمد قائد
نشر: طرح نو
چاپ اول 1380
328 صفحه
2200 تومان
پ.ن: کتاب خیلی خوبی بود و حس خواندنش شبیه خواندنِ «روح پراگ» بود. نویسنده و روزنامهنگاری که از نگاه خودش وقایع و اتفاقهای سیاسی و اجتماعی اطرافش را نقد و تحلیل میکند. شاید آدمهای دیگری هم این کار را کرده باشند اما چیزی که در مقالههای قائد جذاب بود، انتخاب و پیدا کردن موضوعات چالش برانگیز و همچنین اطلاعات خوبی که در مورد این موضوعات داشت. تسلطش بر زبان فارسی هم باعث میشد مقالههایش روان و خوشخوان باشند. با اینکه کتاب را از کتابخانه امانت گرفته بودم و لینک مقالههایش هم در اینترنت وجود دارد تصمیم گرفتم یک جلد از کتابش بخرم و برای خودم داشته باشم تا به آدمها امانت بدهم. اوصیکم به خواندنش.