در همان صفحات ابتدایی کتاب راوی توضیح میدهد که پیرمردی را به قتل رسانده است و به نظر میرسد ماجرای قتل و به دست آوردن پولِ پیرمرد محوریت اصلی داستان باشد، اما هرچقدر که داستان جلوتر میرود فضای داستان بیشتر خیال گونه و توهمی میشود.
اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را میتوانید از اینجا و اینجا بخوانید.
برخی از جملات کتاب
- «وجود انسان توهمی است که در خود توهمات ثانویهی شب و روز را دربر دارد (دومی وضعیت غیر بهداشتی جو است به خاطر انباشت هوای سیاه) در شان انسان عاق نیست که خود را دلواپس نزدیک شدنِ موهومِ توهمِ اعظم کند که مرگ مینامندش.» (دوسلبی - ص 13)
- وقتی پیرمرد برگشت که نگاه کند تلمبهی دیونی به پشت گردنش خورد و نقش زمینش کرد و احتمالا استخوان گردنش را هم شکست. وقتی که ری زمین میان گل و لای فرود آمد اصلا فریاد نکشید. فقط شنیدم با لحنی که انگار دارد با کسی حرف میزند گفت «من کرفس دوست ندارم»، شاید هم عینکم رو کنار ظرف شویی جا گذاشتم.» بعد مثل سنگ ساکن شد. (ص 26)
- تاریخِ این باور در ادبیات مردم دوران باستان ثبت شده. چهار باد اصلی داریم ئ هشت باد فرعی، هر کدوم رنگ خاص خودشون رو دارن. باد باد شرق ارغوانی و پررنگه و باد جنوب نقرهای براق. باد شمال مثل قیر سیاهه و باد غرب کهربایی. مردم قدیم قدرت دیدن این رنگها رو داشتن و میتونستن یه روز تمام با آرامش پایین تپه بنشینن و زیبایی بادها رو تماشا کنن، بالا و پایین و تغییر رنگشون، جادوی همجواریشون وقتی مثل روبانهای عروسی به هم میپیچیدن، از زل زدن به روزنامه کار بهتری بود. (ص 47)
- گروهبان دوباره به من لبخند زد. گفت: «دو هفته پیش یه آقایی توی این اتاق بود که میگفت مادرش گم شده، یه خانم هشتاد و دو ساله. وقتی ازش خواستم مشخصاتش رو بگه تا من برگههای قانونی رو پر کنیم که تقریبا مفت از لوازم التحریر میخریم، به من گفت که زهوار مادرش زنگ زده و ترمز عقبش هم لقوه گرفته.» (ص 84)
مشخصات کتاب
عنوان: سومین پلیس
نویسنده: فلن اوبراین (برایان اونولان)
نشر: چشمه
چاپ اول بهار 1391
256 صفحه
قیمت: 7200 تومان