کمتر
کسی در میان علاقهمندان به کتابهای رمان را میتوان یافت که نام هاروکی
موراکامی را نشنیده باشد. موراکامی یک رماننویس ژاپنی است که آثارش مورد
استقبال منتقدان و علاقهمندان ادبیات قرار گرفته است. موراکامی، سال 1949
در کیوتو متولد شد و علاوه بر نوشتن داستان و رمان دستی هم در ترجمه دارد.
روزنامهی گاردین چاپ انگلستان او را در ردیف بزرگترین رماننویسان زنده
جهان قرار داد و تا کنون آثار او به چهل و دو زبان ترجمه شده است. در ایران
نیز آثار مختلفی از او ترجمه و چاپ شده که اکثر آنها با استقبال مخاطبان
روبهرو شده است. یکی از تازهترین آثار او که در ایران ترجمه شده و چند
ماهی از عرضهی آن میگذرد، کتاب "از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم"
نام دارد و همانطور که خودش در پایان کتاب توضیح میدهد نام این اثر را از
مجموعه داستانی از ریموند کارور (که نویسنده محبوب موراکامی است) به نام
"از عشق که حرف میزنم، از چه حرف میزنم" وام گرفته است. موراکامی در کتاب
"از دو که حرف می نم..." به تجربیات شخصی خود از دویدن" میپردازد. زیرا
او علاوه بر این که یک نویسنده است، سالها است دویدن را در برنامهی
روزانه خود قرار داده و به انجام آن هم، اصرار دارد. در واقع، دویدن برای
او چیزی فراتر از یک عمل ساده است و دایما آن را به دیگر ابعاد زندگیاش
تعمیم میدهد. او دویدن را بهانهای قرار میدهد برای صحبت کردن دربارهی
کار نویسندگیاش و همین طور کل زندگی. به عنوان مثال، او توضیح میدهد که
چه طور دویدن باعث شد یکی از عادتهای بدش را کنار بگذارد: "طولی نکشید که
دور سیگار را هم خط کشیدم. ترک سیگار در واقع یکی از نتایج طبیعی دویدنهای
هر روزه به حساب میآمد. کار سادهای نبود ولی من نمیتوانستم هم خوب
سیگار بکشم و هم خوب بدوم. شور و شوق دویدن و بیشتر دویدن، محرک نیرومندی
شد تا دیگر سراغ دود نروم و بر وسوسههای بعدی آن نیز غلبه کنم. ترک سیگار
همچنین به حرکتی نمادین برای وداع با زندگی پیشینم شباهت داشت." (صفحهی
46)
موراکامی
از هر فرصتی برای گریز زدن استفاده میکند و سخاوتمندانه تجربیاتش را در
اختیار ما قرار میدهد. ماجرای نویسنده شدنش را تعریف میکند و سختیهایی
که در این مدت کشیده را بازگو میکند و همین طور از کارهای دیگری که مجبور
بوده برای امرار معاش به آنها بپردازد میگوید. او روایتهایش را از هر
مسابقه یا ماراتنی که در آن شرکت کرده تعریف میکند و از اندوختههایش از
سالها دویدن میگوید. برخی از خاطراتش واقعا جالب و خواندنی هستند. مانند
خاطراتش از دویدن فاصلهی بین آتن تا ماراتن که ماحصل آن قرار است مقالهای
شود برای یک نشریه و هم چنین روایت فوق جذابش از شرکت در یک مسابقهی فوق
ماراتن. رقابتی که چیزی در حدود دوازده ساعت به طول میانجامد! امکان ندارد
با خواندن این کتاب به دویدن علاقهمند نشوید و نخواهید آن را حداقل برای
یک بار تجربه کنید. حتی اگر یک دونده حرفهای باشید، خواندن این کتاب باز
هم برای شما جالب خواهد بود. چرا که خواهید دید چه قدر تجربیات مشترک دارید
و یا این که چه شرایطی را میتوانستید تجربه کنید و نکردهاید.
کتاب
دارای نه فصل و یک پیشگفتار و همچنین یک پسگفتار است. همهی فصول این
کتاب در سالهای 2005 و 2006 نوشته شده به غیر از یک فصل که مربوط به سال
1996 است. این کتاب در 180 صفحه و توسط نشر چشمه و با ترجمه مجتبی ویسی
روانه بازار شده است.
برخی از جملات کتاب:
- نوشتار صادقانه دربارهی دویدن و نوشتار صادقانه دربارهی خود، هر دو کمابیش یکی است.
-
گاهی اگر خوشم بیاید تندتر میدوم ولی در آن صورت زمان تمرین را کمتر
میکنم چون نکتهی مهم آن است که شور و نشاط فرد در پایان هر جلسه ورزش به
روز بعد منتقل شود. همین رویه را در مورد نوشتن هم در پیش گرفتهام و آن را
جزو واجبات میدانم.
-نکته
مهم این است که آیا میتوانم از دیروز بهتر باشم یا نه. در دوهای استقامت
تنها رقیبی که باید بر آن غلبه کرد، خود است؛ کسی که قبلا بودهاید.
-
با خواندن مجدد گزارش دویدنم در یونان درمییابم که پس از بیست و اندی سال
و به همان تعداد شرکت در مسابقات ماراتن، نظرم نسبت به لحظات مختلف دویدن و
حالاتم در مسیر 26 مایلی ذرهای تغییر نکرده است.
-
من بیشتر دانستههایم را در نویسندگی از طریق دویدنهای روزانه آموختهام و
این آموزهها درسهایی عملی و فیزیکی بودهاند. تا کجا میتوانم برخود
فشار بیاورم؟ چه میزان استراحت کافی است؟ از کجا به بعد دچار کوتهنگری و
تعصب میشوم؟ تا چه حد باید از جهان بیرون آگاه باشم و تا چه حد به جهان
درون اعتنا کنم؟
-
یکی دو سال بیشتر به سی سالگی نمانده بود که توانستم نفسی بکشم. تا آن
زمان بحث فقط بر سر بقا بود، اینکه سرم را بالای آب نگه دارم تا خفه نشوم.
اصلا فرصتی برای فکر کردن به چیزهای دیگر نداشتم.