چوب الف

چوب الف: چیزی که برای نشانه‌گذاری صفحه‌ای که خوانده شده توی کتاب می‌گذارند... و نه آن چیزی که بر سرِ ما است.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمد محمود» ثبت شده است

داستان یک شهر

داستان یک شهر

یک جورهایی ادامه‌ی کتاب همسایه‌‌هاست و داستان خالد را پس از رفتن سربازی تعریف می‌کند. البته اگر همسایه‌ها را هم نخوانده باشید مشکلی پیش نمی‌آید و ماجراهای گتاب ارتباطی با آن همسایه‌ها ندارد. داستان دو قسمت دارد. خالدِ جوان عضو حزب توده بوده و به جرم خیانت تبعید شده به بندرلنگه و ماجراهایش را در آنجا روایت می‌کند. در بخش‌هایی از این روایت فلش بک می‌زند به گذشته‌اش و ماجراهای زندان. این فلش‌بک‌ها در آخر داستان بیشتر می‌شود و به نظر می‌رسد دو داستان به صورت جدا روایت می‌شوند و جایی به هم می‌پیوندند.

اطلاعات بیشتر در مورد آثار احمد محمود را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

جاشوها دسته جمعی آواز می‌خوانند «مو میرم به دریا/ سیت سوغات میارم              مثه موج دریا/دائم بی‌قرارم»

و صداشان همراه باد ملایمی که روی سطح دریا کشیده می‌شود تا دور دست‌ها می‌رود. صدای لال محمد از همه پرتوان‌تر است. مثل عرق خوردنش که همه را از پا در می‌آورد و مثل سینه‌زدنش که همیشه میاندار است. (ص 29)

- شوهرم بچه‌باز بود. شب که می‌شد، عرق می‌خورد و یه بچه خوشگل‌م می‌وورد خونه. یه شب برا اینکه تلافی کرده باشم با پسر خوشگله ریختم روهم. شوهرم رو مست کردم مثل خر خوابید. دلم می‌خواست بیدار بشه تا دق مرگ بشه اما اونقدر مست بود که...

- ولی شریفه، تو که می‌گفتی اصلا شوهر نکردی. می‌گفتی که وقتی دختر بودی با یه شوفر فرار کردی!

غش غش می‌خندد و می‌گوید: خب به همون راننده شوهر کردم. (ص 117) 

- هرچی بود برای خودش بود. بد بود یا خوب بود به کسی ربطی نداره. از کجا معلومه شماها عملتون خیلی بهتر از شریفه باشه؟ مُرد و رفت پی کارش ولی شماها هنوز ولش نمی‌کنین. تا زنده بود که هیچکدومتون دردِ دلشو نپرسیدین که ببینین چرا ج...ه شده. حالا همه‌تون برام آدم شدین. همه‌تون برام صالح شدین. ج...ه اگر ج...ه‌س کی ج...ه‌ش می‌کنه؟ ... همی شماها. همه مردای نره‌خر لنده‌هور که الا و لله کار خودشه! (ص 287)

- ساعت ده شب است. پشته شلوغ شده است. هنوز حرف چاقوکشی مرادی، حرف ممدو و حرف شریفه ورد زبان‌هاست. حالا، کی تا این حرف‌ها از دهان مردم بیفتد. آنقدر روزهاف ماه‌‌ها و سال‌ها بی‌حادثه و اتفاق می‌گذرد که وقتی چیزی به دست مردم بیفتد به این زودی‌ها رهایش نمی‌کنند. (ص 354)

احمد محمودمشخصات کتاب

عنوان: داستان یک شهر

نویسنده: احمد محمود

نشر: معین

چاپ پنجم 1381

612 صفحه

قیمت 2900 تومان


پ.ن: از لحاظ داستانی و زبان و توصیف و... کتاب خوبی بود، اما همچنان همسایه‌ها رو بیشتر دوست داشتم. به نظرم یک جایی توصیفاتش زیاد شده بود. با داستان‌هایی که از داخل زاندان روایت می‌کرد زیاد ارتباط برقرار نمی‌کردم و انگار به زور چسبیده بود.

پ.پ.ن: کتابم پر از سه نقطه است که بعضی‌هایش برای ادامه‌ی دیالوگ یا فاصله و یا سانسور است. بیشتر جاهای ساسنور شده را می‌توانستم حدس بزنم. مثل مادر ق...، ج...ه و خ...ه ولی یکی دو جا را هم نتواستم حدس بزنم مثلِ «سرباز بی‌انظباط مثه...» هرچه از قدرت تخیلم استفاده می‌کنم نمی‌توانم سه نقطه را پر کنم. نمی‌دانم چاپ اول کتابم هم همین‌طور بوده یا نه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
استراگون ...

همسایه‌ها

همسایه ها

داستان در یکی از محله‌های جنوب کشور و در بحبوحه ملی شدن نفت اتفاق می‌افتد. خالد نوجوانی است که در یکی از محله‌های فقیر نشین زندگی می‌کند. داستان از زبانِ او روایت می‌شود و با ماجراهای زندگی‌اش و همسایه‌هایی که با آنها زندگی می‌کند، آشنا می‌شویم.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

 

برخی از جملات کتاب

نزدیک در قهوه‌خانه ایستاده‌ام. به آسمان نگاه می‌کنم که سیاهی می‌زند. عنکبوت از کنارم می‌گذرد.

- خودتو تو دردسر انداختی‌ها

حرف‌های عنکبوت مخصوص خودش است. مثل حرف‌های هیچ‌کس نیست.

- یه وخ چشاتو وا می‌کنی و می‌بینی کار از کار گذشته.

حرف‌های پدرم، مثل حرف‌های حاج شیخ علی است

- اگه خدا نخواد، حتی یه برگ‌م از درخت نمیفته.

حرف‌های محمد مکانیک مثل حرف‌های بیدار است

- همه چیز رو میشه عوض کرد. همه چیز رو.

**

- وختی یه حکومت، استثمار فرد از فرد و تو مملکت خودش حل کرده باشه، یقین داشته باش که مسئله استعمار رو هم حل کرده. چون پایه‌ی استعمار، استثمار فرد از فرده.

**

-... شنیدم که یه زنیکه هرجایی رو می‌بره تو قهوه خونه...

صدای هم زدن استکان چای را می‌شنوم.

- ... می‌خوام یه شب پاشم برم قهوه‌خونه مچشو بگیرم.

مادرم می‌گوید

- اینکار رو نکن

- می‌خوام بلایی سرش بیارم که دیگه از این غلطا نکنه

مادرم می‌گوید

- اگه روش واز شه بدتر می‌کنه

بعد از برادر بزرگش حرف می‌زند که عاقبت زنش را طلاق داد و یک زن هرجایی آورد و نشاند تو خانه.

بلور خانم می‌گوید

- آخه چی می‌خواد که من ندارم؟... سفره عرقشو نمی‌چینم که می‌چینم، بهش نمی‌رسم که می‌رسم، دس به رختخوابم...

مادرم می‌گوید

- اگه باهاش لج کنی بدتر میشه. می‌باس بذاریش تا خودش سر راه بیاد.

بلور خانم می‌گوید

- خاک تو سرش... نمی‌دونم چطور با یه قاشق که هزار تا آدم کوفتی باهاش غذا خوردن، غذا می‌خوره؟

**

من من می‌کنم و می‌پرسم که چطور گذاشته‌اند بیاید ملاقاتم. از حرف‌هایش دست گیرم می‌شود که حق و حساب داده است. گُر می‌گیرم. لبخند می‌زند و می‌گوید

- عیبی نداره پسرم. می‌ارزه، فردا عیده. من دیشب اومدم. باید تو رو می‌دیدم.

یک سبد پر، کاهوپیچ برایم آورده است با یک بطری سکنجبین. پاسبان به جرز تکیه داده است و دم برنمی‌آورد. انگار که پدرم دَمش را دیده  است. کشیده است کنار و سیگار دود می‌کند که حرف‌هامان را بزنیم. خودش را زده به کرگوشی. حرف‌هامان را می‌زنیم. باید نیم ساعتی بیشتر شده باشد. پاسبان تکان می‌خورد و می‌آید به طرفمان. پدرم دستش را دراز می‌کند. باز زبری کف دستش را احساس می‌کنم. عقلم نمی‌رسد که چطور خداحافظی کنم. دلم می‌خواهد چیزی بگویم که تمام محبتم را یکجا به دل پدرم بنشاند. هنوز دهان باز نکرده‌ام که صدایش را می‌شنوم.

- عیدت مبارک پسرم

دلم می‌لرزد و یکهو چشم‌هایم مثل چشمه می‌جوشد.

- عیدت مبارک پدر.

احمد محمودمشخصات کتاب

عنوان: همسایه‌ها

نویسنده: احمد محمود

نشر:امیرکبیر

چاپ چهارم 1357

...............

پ.ن: چند سالی بود که می‌خواستم یکی از کتاب‌های احمد محمود را بخوانم، اما همیشه فکر می‌کردم کتاب‌های احمد محمود چیزی است شبیه «مادر» ماگسیم گورکی، نوعی تبلیغ برای مارکسیسم و بیانیه‌یِ سیاسی. به همین دلیل هر بار که موقعیتی پیش می‌آمد، خواندنش را به عقب می‌انداختم، تا اینکه چند روز پیش به طور اتفاقی کتاب همسایه‌ها را از یک دستفروشی که در چهارراه ولیعصر بساط کرده بود خریدم. با خودم گفتم فقط چند صفحه‌یِ اولش را می‌خوانم اگر خوشم نیامد دیگر ادامه نمی‌دهم. از همان چند صفحه‌یِ اول فهمیدم که تمام تصوراتم اشتباه بود و بعد از تمام کردن کتاب به یکی از کتاب‌های محبوبم تبدیل شد.
پ.پ.ن: عکس جلد کتاب را از اینجا برداشتم.

پ.پ.پ.ن: کتاب «جای خالی سلوچ» را هم تا سی-چهل صفحه اولش را بیشتر نتوانستم بخوانم و نیمه کاره رها کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...