یک جورهایی ادامهی کتابِ «ماجراهای تام سایر» است. اینبار ماجرای پسر نواجوانی به اسم هکلبری فین که مادرش فوت کرده و به علت دائمالخمر بودن پدر، سرپرستیاش را به خانوادهی دیگری دادهاند. یک روز پدرِ دائمالخمرش برمیگردد و او را از شهر میدزدد و به جزیرهای میبرد. بعد از چند روز هکلبریفرین تصمیم میگیرد از آنجا فرار کند و در مسیرِ فرارش با دوستش جیم که بردهای فراری است همراه میشود. کتاب در سال 1884 منتشر شده و ماجراهایش مربوط به زمانی بردهداری امریکاست.
برخی از جملات کتاب
- در نیمهی دوم قرن نوزدهم در صفحات غرب امریکا «شوخیسازی» یک حرفهی جدی و عادی بود. پیش از آن شاید در هیچ کجای دنیا نظیر چنین حرفهای دیده نشده بود. این زاییدهی شرایط شرایط بسیار دشوار زندگی در «مرز»های غرب امریکا بود. در سرزمینهایی که یک گام بعد از آن انسان با مخاطرات طبیعت وحشی و تیر و تبرِ قبایل وحشی روبه رو میشد. شوخیساز آدمی بود که مانند نعلبند و دندانکش همراه جماعت حرکت میکرد. ظاهرا جامعهی مرزنشین برای نگهداری توازن روانی خود به کسانی نیاز داشت که بتوانند از شرایط توانفرسای زندگی تعبیر تحملپذیری ارائه کنند. به این ترتیب در خطهی غرب هر نوع استعداد شاعری و داستانسرایی به صورت قریحه طنز و هزل درمیآمد. آنچه در ادبیات امریکا طنز غربی نامیده میشود زاییدهی این شرایط است. (ص 8 از مقدمهی نجف دریابندی)
- (صفحهی قبل از شروع داستان) اخطار نویسنده: هرکس بخواهد موضوع این داستان را پیدا کند تعقیب میشود؛ هرکس بخواهد نتیجهی اخلاقی آن را پیدا کند تبعید میشود؛ هرکس بخواهد نقشهی آن را پیدا کند تیرباران میشود. (ص 33)
- بعد از شام هم کتابش را میآورد و نقل موسی و گاوچرانها را به من درس میداد و من هی به مغز خودم فشار میآوردم که این موسی کیست. اما بالاخره معلوم شد موسی خیلی وقت پیش مرده. من هم تو دلم گفتم پس ولش کن مهم نیست، چون که من به مردهها اهمیتی نمیدهم. (ص 36)
- روز انتخابات، داشتم میرفتم رای بدم، به شرطی که سیاه مست نمیشدم، میرسیدم پای صندوق. اما وقتی بم گفتن توی این مملکت یه ایالتی هست که اونجا این سیاهه حقِ رای داره، گفتم من نیستم. گفتم من دیگه رای بی رای. (ص 64)
- «من کاری ندارم بیوهه به تو چی گفته. هیچ هم عاقل نبوده. بعضی کاراش خیلی هم ناجور بوده. نقل اون بچههه رو نشنیدهی که سلیمون میخواست بزنه از وسط نصفش کن؟»
«چرا، بیوهه برام گفته.»
«خوب، حالا این هم شد کار؟ یه دقه فکرشو بکن. حالا میگیم اون کندهی درخت یه زنه، تو هم یه زن دیگه - هان و هان، من هم حضرت سلیمونم، این اسکناس یک دلاری هم اون بچهس. شما هردوتاتون میگین این مالِ منه. حالا من چی کار میکنم؟ میرم از در و همسایه میپرسم این پول راس راسی مال کدومتونه، بعد هم مثل آدم عاقل پولو صحیح و سالم میدم دست صاحبش؟ نخیر، میزنم پولو از وسط نصف میکنم، نصفشو میدم دست تو و نصفشم میدم دست اون زن دیگه. سلیمون هم میخواست بچه رو همینجوری از وسط نصف کنه. حالا من از تو میپرسم: اون نصف اسکناس به چه درد میخوره؟ یک میلیونشم مفت نمیارزه.»
«صب کن، جیم. تو موضوع رو نفهمیدی. اصلا نفهمیدی موضوع چیه.»
«کی؟ من؟ برو پی کارت. برای من اینقد موضوع موضوع نکن. من حرف حسابی حالیم میشه. این حرف کجاش حسابیه؟ دعوا سر بچهی درسته بود، نه سر نصف بچه. آدمی که میخواد دعوای بچهی درسته رو با نصف بچه تموم کنه اول باید خدا یه عقلی به خودش بده. صحبت سلیمون رو با من نکن، هک، من این بابا رو خوب میشناسم.» (ص 122)
مشخصات کتاب
عنوان: سرگذشت هکلبری فین
نویسنده: مارک تواین
ترجمه: نجف دریابندری
نشر: خوارزمی
چاپ سوم: 1380
380 صفحه
قیمت: 6000 تومان
پ.ن: فکر میکردم چون کارتونش را دیدهایم کتابش جذابیتی ندارد، اما کاملا اشتباه میکردم و کتاب بسیار جذابی بود. شوخیهای و جزئیاتی توی متن داشت که نمیتوانست توی کارتونش دیده شود.
پ.پ.ن: از این کتاب ترجمههای دیگری هم وجود دارد. ترجمهی دریابندری به نظرم روان و خوب بود. اطلاعات بیشتر در مورد ترجمهها را میتوانید از اینجا بخوانید.