چوب الف

چوب الف: چیزی که برای نشانه‌گذاری صفحه‌ای که خوانده شده توی کتاب می‌گذارند... و نه آن چیزی که بر سرِ ما است.

روح پراگ

روح پراگThe Spirit of Prague

روح پراگ مجموعه‌ای از مقالات «ایوان کلیکا» (نویسنده چک) است که در مورد زندگی خودش و مردم شهر پراگ در زمان حمله آلمان‌ها و سپس حکومت مستبد کمونیستی نوشته است. 

برخی از جملات کتاب:

- در آن زمان که رژیمی جنایتکار قواعد قانون را به کلی زیر پا می‌گذارد، در آن زمان که جرم و جنایت مجاز شمرده می‌شود، در آن زمانی که عده معدودی که فراتر از قانون هستند می‌کوشند دیگران را از شان و کرامت و حقوق اولیه‌شان محروم کنند، اخلاق مردمان عمیقا آسیب می‌بیند.

- غالبا این نیروهای خیر و شر نیستند که با یکدیگر نبرد می‌کنند، بلکه صرفا نیروهای شر متفاوت‌اند که برای سلطه بر جهان رقابت می‌کنند.

- عده قلیلی متوجه می‌شوند که تجربه عمیق شادی، زمانی که تجربه عمیق محرومیت وجود ندارد به دست نمی‌آید.

- در یک کلام آن‌ها که قربانیان یک نوع خاص از تعصب بودند اکثرا تسلیم تعصبی از نوع دیگر شدند.

- در این کشور، همه احساس می‌کنند که کلاه سرشان رفته است و بنابراین فکر می‌کنند که حق دارند سر دیگران کلاه بگذارند.

- قرن ما نشان داد که نظام‌های توتالیتر می‌توانند یک جامعه را به کلی یا یک ملت را به کلی مجذوب و محسور خود کنند. محبوبیت این رژیم‌ها حاصل تلفیق یک دورنگاه اتوپیایی و وعده‌های عوام فریبانه بود، البته در ضمن توسل به اندیشه‌های شهروندان متوسط درباره سازماندهی عدالت.

- فرهنگ یعنی... دانستن چیزی درباره تجربه‌ها، دانش و ارزش‌هایی که بشریت تاکنون بدان دست یافته یا خلق کرده است و سفت کردن زیرپای خود، مبادا که بلغزیم و از این سطح پایین‌تر برویم.


ایوان کلیما مشخصات کتاب:

نویسنده: ایوان کلیما

مترجم: خشایار دیهیمی

نشر: نی

تعداد صفحه: 239

قیمت: 3800 تومان

....................................

پ.ن: البته نشر «آگه» نیز با ترجمه «فروغ پوریاوری» این کتاب را منتشر کرده است، ولی به نظر می‌رسد ترجمه «خشایار دیهیمی» ترجمه‌ی بهتری است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

آغازی بر یک پایان

کتاب


این پست را برای کسانی می‌گذارم که با کتاب فروشی هدهد و سرنوشت این وبلاگ آشنا نبوده‌اند.

در اوایل تابستان 1389 من به اتفاق یکی از دوستانم (به اسم مستعار ولادیمیر) در یک کتاب فروشی واقع در خیابان ادوارد براون کار می‌کردیم. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم که یک وبلاگ برای کتاب فروشی راه بیندازیم  (کتاب فروشی هدهد). متاسفانه بعد از یک سال کتاب فروشی تعطیل شد. ولی ما سعی کردیم وبلاگ را همچنان زنده نگه داریم و به سختی تا یک سال آن را با تاخیرات فراوان به روز می‌کردیم.

از آنجایی که کتاب فروشی متعلق به ما نبود، طبیعتا وبلاگ آن نیز نمی‌توانست به صورت شخصی مدیریت شود. بنابراین من که تنها بازمانده‌ی به روز کردن آن وبلاگ بودم تصمیم گرفتم نقل مکان کنم و وبلاگ جدیدی درست کنم که بتوانم آن را به صورت شخصی مدیریت کنم تا دیگر ربطی به کتاب فروشی هدهد و صاحبان آن نداشته باشد. به همین دلیل با همکاری دوستم (علی الف!) این وبلاگ جدید به وجود آمد.

در ضمن بیشتر پست‌های وبلاگ قبلی را نیز به اینجا منتقل کردم. چون هم خاطرات زیادی با آن‌ها داشتم و هم اینکه به نظرم بسیاری از این پست‌ها مربوط به معرفی کتاب بودند که هنوز هم می‌‎تواند مفید باشد.

با اینکه این یک وبلاگ شخصی است،‌ اما همچنان دوست دارم در این وبلاگ درمورد کتاب و کتابخوانی و حواشی آن بنویسم. البته شاید بعدها در مورد موارد مشابهی مثل سینما و ... هم نوشتم.

شما هم اگر دوست دارید کتاب خوبی (و یا حتی کتاب بدی!) را معرفی کنید و یا خاطره و یادداشتی در مورد کتاب، کتاب خوانی،‌ خرید کتاب و ... دارید، می‌توانید به عنوان نویسنده مهمان با من همکاری کنید. برای این کار می‌توانید، آدرس ایمیل‌تان را  به صورت پیغام شخصی برایم بگذارید تا در این باره بیشتر صحبت کنیم.

................................

پ.ن: اسم‌های مستعاری که آن زمان برای نویسنده‌ها انتخاب کرده بودیم،‌ از شخصیت‌های کتاب‌های مختلف بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

بالاخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم

me talk pretty on dayبالاخره یه روزی درست حرف می زنم


به نظرم کتاب «بالاخره یه روز قشنگ حرف می‌زنم» یک جورهایی شبیه کتاب «عطر سنبل، عطر کاج» (فیروزه جزایری دوما) است. دیوید سداریس در این کتاب بخشی از خاطرات زندگی‌اش در امریکا و فرانسه رابا زبان طنز نوشته است.

بخشی از مقدمه مترجم:

دیوید سداریس، پرمخاطب‌ترین طنز نویس پانزده سال اخیر امریکاست. تمامی کتاب‌هایش با مقیاس نجومی پرفروش‌اند. تا کنون تها در امریکا هشت میلیون نسخه از آثارش به فروش رسیده است. البته پرطرفدارترین و بهترین کتابش همین است که در دست دارید. این کتاب تقریبا به تمام زبان‌های زنده و مرده‌یِ دنیا ترجمه شده است. سداریس می‌خنداند به مفهوم واقعی کلمه. از او نباید انتظاری را داشته باشید که از کافکا و فاکنر و بورخس دارید. 

برخی از جملات کتاب:

- به نظرم زندگی در یک کشور خارجی چیزی است که همه باید دست کم یک‌بار هم که شده امتحانش کنند. این کار آدم را کامل می‌کند، لبه‌های اُمُلی را سنباده می‌کشد و تبدیلت می‌کند به یک شهروند جهانی.

- ... هر روز به ما می‌گویند که داریم در بهترین کشور دنیا زندگی می‌کنیم؛ همیشه هم به عنوان یک حقیقت غیرقابل انکار بیان می‌شود ... امریکا بهترین کشور دنیاست. با این باور بزرگ می‌شوی و وقتی یک روز می‌فهمی که کشورهای دیگر هم برای خودشان شعار ناسیونالیستی دارند و هیچ کدام‌شان هم این نیست که «ما دومی هستیم!» وحشت برت می‌دارد.

- پیشنهادشان برای آتش زدن پله‌های کاخ سفید یا ساختن کله‌ی فرماندار از مدفوع رد شده بود. این شکست رسما بر «خاص» بودنشان مهر تایید زد و بنابراین من شدم دشمن شماره یک آوانگاردها. 

- کُلی فکر کرد تا اینکه اسم شرکتش را گذاشت کف سابی «سیلی پی» (silly p) سیلی پی اسمی بود که اگر خواننده رپ می‌شد روی خودش می‌گذاشت. وقتی پدرم گفت که کلمه «سیلی» ممکن است بعضی از مشتری‌های فکل کراواتی را بپراند، پل به این فکر افتاد که اسم شرکتش را عوض کند و بگذارد کف سابی سیلی فاکین پی!

- وقتی فهمیدم می‌توانم همه چیز را توجیه کنم تمام ترس و نگرانی‌هایم دود شدند و رفتند هوا.

- آخرین باری که یک تحصیل کرده موفق از او خواستگاری کرد، ایمی کمی این پا و اون پا کرد و گفت: «خیلی ممنون ولی من الان توی مود سفید پوست‌ها نیستم.»


دیوید سداریسمشخصات کتاب:

نویسنده: دیوید سداریس
مترجم: پیمان خاکسار
تعداد صفحه: 233
قیمت: 6500 تومان
نویسنده: دیوید سداریس
مترجم: پیمان خاکسار
تعداد صفحه: 233
نشرچشمه، چاپ اول، بهار 1391

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی

اقتصاد ناهنجاری های پنهان اجتماعیاقتصاد ناهنجاری های پنهان اجتماعی


 یکی از جذابیت‌های کتاب «اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی» سوال‌های جالب و هوشمندانه‌ای است که نویسنده مطرح می‌کند و سپس با کمک علم اقتصاد و تجزیه و تحلیل‌های آماری به آن‌ها جواب می‌دهد. استیون لویت (نویسنده کتاب) از زاویه‌یِ علم اقتصاد به برخی از معضلات و مشکلات اجتماعی نگاه کرده است و با کمک یک نویسنده دیگر (استفن دوبنر) آن را به شکلی تعریف می‌کند که برای خواننده‌یِ عام نیز قابل فهم و جذاب باشد.

برخی از سوالاتی که در کتاب مطرح می‌شود:

• معلم‌های مدرسه و کشتی گیران سومر چه وجه اشتراکی دارند؟
• چه شباهتی بین گروه کوکلوکس کلان و فروشنگان آژانس مسکن وجود دارد؟
• چرا فروشندگان مواد مخدر هنوز با مادرانشان زندگی می‌کنند؟

برخی از جملات کتاب:

- اصول اخلاقی؛ روشی را که مردم دوست دارند امور دنیا به آن گونه اداره شود، نشان می‌دهد، در حالی که اقتصاد نشان می‌دهد که دنیا واقعا چگونه کار می‌کند.

- انگیزه سه بعد دارد: اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی

- اگر زندگی تحت محکومیت به اعدام، از زندگی در خیابان‌ها امن‌تر باشد، مشکل بتوان قبول کرد که ترس از مرگ عاملی بازدارنده برای مجرم محسوب شود.

- اسلحه مشکلات پیچیده‌ای ایجاد می‌کند که یک عامل آن را تغییر می‌دهد؛ اینکه چه کسی اسلحه داشته باشد.

- زمانی که بیشتر مردم به تربیت کودک روی می‌آورند، بسیار دیر است. بیش‌تر چیزهایی که اهمیت دارد از مدت‌ها قبل تعیین شده است- اینکه شما چه کسی هستید؟ با چه کسی ازدواج کرده‌اید و ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

خداحافظ گرِی کوپر

Adieu Gary Cooperخداحافظ گری کوپر

برخی از جملات کتاب:

- دیوار زبان وقتی کشیده می‌شود که دو نفر به یک زبان حرف می‌زنند. آن وقت دیگر مطلقا نمی‌توانند حرف هم را بفهمند.

- آدم حکم پول را دارد. هر چقدر مقدارش بیشتر، ارزشش کمتر.

- نسل گذشته شانس داشت. دوره آن‌ها هیتلر و استالین بودند و می‌شد گناه همه چیز را به گردن آن‌ها انداخت. امروز دیگر نه هیتلری بود نه استالینی، به جای آن‌ها همه‌یِ مردم دنیا بودند.

- خدمت در دستگاه دیپلماسی کارش رو به اینجا رسونده. بعضی وقت‌ها، معمولا نیمه شب، شماره تلفن خودش رو می‌گیره تا مطمئن بشه که واقعا وجود داره و مشغول دروغ گفتن به خودش نیست.

- در تزرمات یکی رو می‌شناسم که می‌گه: «اینها هنوز درست جا نیفتاده. دنیا را باید عوض کرد. باید همه با هم متحد بشن تا دنیا رو عوض کنن.» ولی اگه همه می‌تونستن با هم متحد بشن دیگه برای چی دنیا رو عوض کنن؟...

- لابد کتاب «بهار خاموش» نوشته راشل کارسن رو خوندید. این خانم بی چون و چرا و با بیان وحشت آوری نشون داده که از بس خواستیم طبیعت رو پاک کنیم، ریشه‌اش رو سوزوندیم. در نتیجه طبیعی است که توش دیگه نه آواز زنجره هست، نه پرواز پرنده، د.د.ت‌های ایدئولوژیک شما هم درست همین کار را کردند... مدعی بودند که در راه ساختن بهار بزرگ تلاش می‌کنند ولی وقتی بهار شد دیدند جز سکوت هیچ چیز باقی نمونده.

......................................

پ.ن: «خداحافظ گری کوپر» را «رومن گاری» در سال 1969 نوشت و چهار سال بعد (1351) سروش حبیبی آن را به فارسی ترجمه کرد. من چاپ پنجم (1383) این کتاب را خواندم. به نظرم ویرایش کتاب می‌توانست بهتر باشد و چند جایی غلط املایی داشت که امیدوارم در چاپ‌های بعدی اصلاح شده باشد. کتاب  در مورد داستان زندگی جوانی به نام «لِنی» است، که به خاطر فرار از جنگ ویتنام به کوه‌های سوییس فرار کرده است و عاشق برف و اسکی است.  گویا اسم اول کتاب نیز قرار بود «ولگرد اسکی باز» باشد.

به نظرم نویسنده یک جاهایی زیادی اندیشه‌های خودش را وارد کتاب کرده که گاهی تکراری و شعاری به نظر می‌رسند. رابطه عشقی بین لنِی و جسی نیز چندان برایم قابل فهم نبود. معمولا وقتی از کتابی زیاد تعریف می‌کنند و یا معروف می‌شود آدم سطح انتظارش کمی زیاد می‌شود و گاهی بعد از خواندن کتاب ممکن است  آنچه که از یک شاهکار انتظار دارید در آن پیدا نکنید. با این حال کتاب خوبی است و به خواندش می‌ارزد. ‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

آدم‌ها

  آدم‌ها

معتاد بود. معتاد به هروئین. اما آدم باحالی بود. بچه ها هوایش را داشتند. پول میدادند خودش را بسازد که دستش به دزدی نرود. اما باز گاه دزدی هم میکرد. ... کاری کرده بود که همه او را بعنوان یک بی آزار بپذیرند. چرا؟ چگونه؟ شاید به زبان چرب و نرمش برمیگشت. شاید هم به اینکه هیچ کس او را در حال خماری و اوضاع خراب ندیده بود. وقتی به پیسی میفتاد میزد میرفت تو خرابه های اطراف فرودگاه. تا خودش را نمیساخت و حمام نمیرفت پا توی خیابان نمیگذاشت.


...

در یک آسایشگاه روانی مدتها بستری شده بود. وقتی مرخصش کرده بودند رفته بود خانه خواهرش. چندماهی آنجا زندگی کرده بود اما آبش با شوهرخواهرش که راننده کامیون بود توی یک جوب نرفته و از آنجا زده بود بیرون و داشت میرفت کرمان خانه پدری اش. یزد یادم نمیاید قبل از اردکان یا میبد بود که سوارش کردم. اصلا قصد نداشتم او را سوار کنم. جلوی یکی از این دکه ها که آب داغ میفروشند ایستادم. فلاکس چای را که پر کردم گفت: "از این طرف میرین؟"  فکر کردم میخواهد برود یکی از همین روستاهای اطراف، نهایت یزد. چادری بود و لبه های چادرش هم خاکی و کثیف بود و غبار زیادی روی کفش های زنانه اش سنگینی میکرد. حلقه ای طلایی روی کفش هایش بود که خیلی توی ذوق میرد. من حساسیت ویژه ای به کفش دارم. میخواستم بخاطر کفش هایش سوارش نکنم. گفت: "کفشا مال خواهرمه. سلیقه من این جوری نیست".

...

فرهاد گفت: "این هوا آدم را یاد پاریس میندازد". گفتم: "مگه فرانسه بودی؟" گفت "نه!". بعد خندید. گفت: "توی کتاب ها خوانده ام". گفتم: "چرا انگیلیس نه؟" گفت: "هوای ابری انگلیس باید خیلی تیره سنگین و دلگیر باشه. اینجا شفافه". گفتم: "مگه انگلیس رفتی؟" گفت: "نه! توی کتاب ها خوندم". وقتی فرهاد گفت "دنیا چه جای عجیبیه" هنوز سرباز کره خر عراقی داشت تیر مینداخت. انگار هوای ابری او را هم مست کرده بود. گفتم: "چرا عجیبه؟" گفت: "همین الان..." مکث کرد و باز روی همین الان تاکید کرد: "همین الان که من و تو اینجا نشسته ایم، توی اسن سوراخ موش، اون ور دنیا یک عده دارن حال میکنن ... زیر بارون با عشقشون قدم میزنن .. قهوه میخورن..." بعد خندید. من هم خندیدم. گفت: "بوی قهوه میاد.." گفتم: "من بوی قهوه رو نمیشناسم". گفت: "بچه جنوب شهر چه میفهمه بوی قهوه چیه!" و زد پس کله ام و خندید. از حرفش خوشم آمد.  با نوک پا آروم زدم توی ساق پایش. گفتم: "این سوسول بازیها رو کی ول میکنی؟" خندید. سرباز کره خر عراقی هم هی تیر مینداخت.

...

از کتاب آدم ها. بهترین مجموعه داستان ایرانی که این سالها خوانده‌ام. 

(نوشته شده توسط سانتیاگو)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

میعاد در سپیده دم

میعاد در سپیده دم


کتاب «میعاد در سپیده دم» یک اتوبیوگرافی از نویسنده معروف فرانسوِی، رومن گاری است. او در این کتاب رابطه عاطفی با مادرش را به تصویر می‌کشد. به نظرم، یکی از چیزهایی که جذابیت کتاب را افزایش می‌دهد، صداقت نویسنده در نوشتن خاطراتش است. او ترس‌ها، شکست‌ها و سرخوردگی‌هایش را نیز، بدون خود سانسوری و ترسِ از دست محبوبیتش، در این کتاب آورده است. 

برخی از جملات کتاب:

- هرگز چیزی به نامِ حقیقت مطلق وجود ندارد و این کهن‌ترین حیله‌ای است که برای فریب دادن و به بردگی کشاندن ما یا واداشتنِ‌مان به جویدن خِرخره‌یِ یکدیگر اختراع شده است.

- سپس نوبت به فیلوش،‌ رب النوع ابتذال می‌رسد که وجودش آکنده از حقارت،‌ تعصب، و نفرت است و با تمام قدرت فریاد می‌کشد: «جهودِ بوگندو! کاکا سیاه! ژاپنی! مرگ بر یانکی‌ها! موش‌های زرد را بُکشید! سرمایه‌داران را نابود کنید! امپریالیست‌ها و کمونیست‌ها را از روی زمین محو کنید!» او دوستدار جنگ‌های مقدس است.

- پس از مدت‌ها سرگردانی بین نقاشی، بازیگری، خوانندگی و رقاصی و بعد از تحمل شکست‌های کمرشکن فراوان، سرانجام به ادبیات رو آوردیم که در این دنیا پیوسته آخرین پناهگاه کسانی است که نمی‌دانند سرِ پرشور خود را کجا بر زمین بگذارند. 

- راه زندگی از فرصت‌های بربادرفته مفروش است.

- بیست سالگی سن دشواری‌هاست. ولی چندان طول نمی‌کشد. فقط لحظات دردناکی است که باید از سر گذراند.

- به طور غریزی و تا آنجا که می‌دانم، مستقل از هرگونه تاثیر ادبی، در خود حس طنزی را کشف کردم. یعنی آن سلاح خارق العاده و خجسته را که امکان می‌دهد تا نیش واقعیت را در لحظه‌یِ فرو رفتن از تن خارج سازیم.

- در قیاس با انحرافاتِ فکری، علمی، و سیاسیِ قرنِ حاضر،‌کلیه‌ی انحرافاتِ جنسی در نظرم یکسره بی اهمیت جلوه می‌کند، چون از هرچه بگذریم، آنان تنها تختخواب را به لرزه در می‌آورند، نه جهان را.

- ملالِ ناشی از وراجی و حماقتِ مدعیانِ هوش از جمله چیزهایی است که هرگز نتوانسته‌ام تحملشلن کنم.

..................................

پ.ن: عکس سمت راست، تصویرِ روی جلد کتاب «میعاد در سپیده دم» و تصویر سمت چپ خودِ رومن گاری است. 

پ.ن.ن: انتشارات «کتابسرای تندیس» این کتاب را چاپ کرده است و ترجمه‌‌یِ خوب «مهدی غبرایی» نیز لذت خواندن کتاب را دوچندان می‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

یک پیشنهاد

کتاب فروشی اگر

این روزها تب نمایشگاه کتاب داغ است و خیلی از آدم‌ها به نمایشگاه می‌روند. البته برخی از انتشاراتی‌ها مثل نشر چشمه در این نمایشگاه حضور ندارند، البته نشر چشمه یک ناشر شناخته شده است و تا آنجایی که خبر دارم مردم خودشان برای حمایت به کتابفروشی چشمه (خیابان کریم خان زند) می‌روند و بازار آنجا نیز بدک نیست. اما در این بین هستند کتابفروشی‌های کوچکی که چندان شناخته شده نیستند ولی کتاب‌ها و صاحبان دوست داشتنی‌ای دارند. برای مثال کتاب فروشی «اگر» که تقریبا همسایه ما محسوب می‌شد. برای اینکه این کتابفروشی‌ها به سرنوشت ما دچار نشوند، نیاز به حمایت دارند. شاید کوچک‌ترین کاری که می‌توانیم برایشان بکنیم این است که در این روزهایی جشن کتاب در همه جا برپاست، سری نیز به آن‌ها بزنیم.  

* داشت یادم می‌رفت. کتابفروشی اگر به مناسب نمایشگاه کتاب 15% تخفیف هم گذاشته است.

نشانی : تهران. بلوارکشاورز. ۱۶آذر. کوچه عبدی‌نژاد. شماره ۶

........................

پ.ن: برای رفتن به سایت کتاب فروشی اگر اینجا را کلیک کنید. 

پ.ن.ن: عکس از وبلاگ «چهر ستاره مانده به صبح» برداشته شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

باباگوریو

باباگوریوباباگوریو


این کتاب را به کسانی که به ادبیات کلاسیک علاقه دارند توصیه می‌کنم. باباگوریو داستانِ زندگی پیرمردی است که عاشق دخترانش است اما... . می‌گویند انوره دو بالزاک این کتاب را در مدت چهل روز نوشته است! اطلاعات بیشتر در مورد این کتاب را می‌توانید در اینجا و اینجا بخوانید. فایل صوتی کتاب را نیز می‌توانید از این سایت دانلود کنید. 

برخی از جملات کتاب:

- قلب انسان هنگامی که به ارتفاعات محبت صعود می‌کند، گاه می‌ایستد و نفسی تازه می‌کند، اما، هیچ چیز آن را در سراشیب تند احساسات کینه آلود متوقف نمی‌کند.

- زن از رنج کشیدن به خاطر کسی که دوستش دارد لذت می‌برد.

- دانشجوی بی‌پول مثل سگی که از میان هزاران خطر تکه استخوانی را بدزد، یک لذت ناچیز را می‌قاپد، آن را در هم می‌شکند، مغز آن را می‌خورد و باز می‌‌دود. اما جوانی که چند سکه طلا در کیسه‌اش چرخ می‌خورد، لذات خود را از سر فرصت می‌چشد، جزئیات آن را به خاطر می‌سپارد، وقت را به خوشی می‌گذراند و در آسمان پرواز می‌کند.

- آدم بهتر است با مردان بجنگد، تا اینکه در خانه با زنش دعوا داشته باشد.

- چیز غریبی است، مرگ بدون اینکه با ما مشورت کند به سراغ ما می‌آید.

........................................

پ.ن: تصویر سمت راست، یکی از جلدهای فرانسوی کتاب است و تصویر سمت چپ پوستر فیلمی است که بر اساس این کتاب ساخته شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...

ظرافت جوجه تیغی (یک وحشی متمدن)

ظرافت جوجه تیغیموریل باربری

کتاب «ظرافت جوجه تیغی» دو راوی دارد؛ اولی پیرزنی پنجاه و چهار ساله، باهوش، اهل ادبیات و هنر، که سرایدار یک ساختمان مجلل در بالای شهر است. او دلش نمی‌خواهد بقیه اهالی ساختمان به هوش و علاقه‌مندی‌هایش پی ببرند به همین دلیل یک زندگی مخفی و پنهانی دارد تا دیگران او را به شکل یک سرایدار پیر و ابله ببینند. دومین راوی دختر نوجوان و باهوشی است که در یکی از آپارتمان‎های همان ساختمان زندگی می‌کند. او بسیار گوشه گیر است و نمی‌تواند آدم‌های اطراف و مخصوصا اعضای خانواده خود را تحمل کند به همین دلیل قصد دارد در روز تولدش خودکشی کند و خانه را به آتش بکشد!

برخی از جملات کتاب:

- خانم میشل ظرافت جوجه تیغی را دارد: از بیرون پوشیده از خار، یک قلعه واقعی نفوذ ناپذیر، ولی احساسم به من می‌گوید که از درون او به همان اندازه جوجه تیغی ظریف است، حیوان کوچک، بی‌حال، به شدت گوشه‌گیر و بی‌اندازه ظریف.

- شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همین‌طور لحظه‌هایی از زیبایی، که در آن لحظه‌ها، زمان همان زمان نیست. درست نت‌های موسیقی که نوعی پرانتز در گذر زمان ایجاد می‌کنند، تعلیق، یک جای دیگر درهمین جا، یک همیشه در هرگز.

- رنج می‌کشیدم بی آن‌که دردی در میان باشد.

- در ساعت مردن، این دیگرانند که برای ما می‌میرند زیرا من اینجا هستم، خوابیده روی سنگ فرشِ کمی سردِ خیابان و اهمیتی به مردنم نمی‌دهم، این وضعیت هیچ اهمیتی بیشتر از دیروز ندارد. ولی دیگر من آن‌هایی که دوست دارم نخواهم دید و مردن این است.

- فقط یک دوست داشته باش و او  را خوب انتخاب کن.

- هوشمندی در نفس خود هیچ ارزش و سودی ندارد. آدم‌های هوشمند بوده‌اند که تمام عمرشان را، به عنوان مثال، وقف مسئله جنسیت فرشتگان کرده‌اند.

- تدوین والاترین مفاهیم از بررسی پیش پا افتاده‌ترین جزییات آغاز می‌شود.

- هر چیزی به وقتش می‌آید برای کسی که می‌تواند منتظر بماند. (برگرفته از کتاب جنگ و صلح در متن کتاب)

- چون ما سرایدار بودیم، یه نظر می‌آید که پذیرفته شده است که مرگ برای ما در روند طبیعی امور قرار دارد و چیزی عادی و پیش پا افتاده است حال آن‌که برای داراها چیزی غیر عادلانه و واقعه‌ای ناگوار شمرده می‌شد.

........................................

پ.ن:  این کتاب را «مرتضی کلانتریان» ترجمه کرده و توسط انتشارات «کندوکاو» منتشر شذه است.

پ.ن.ن: عنوان فرعیِ «یک وحشی متمدن» از دیالوگ یکی از شخصیت‎‌های کتاب گرفته شده است. 

پ.ن.ن.ن: تصویر سمت چپ مربوط به نویسنده کتاب «موریل باربری» است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
استراگون ...