constanciaکنستانسیا


«موسیو پلوتنیکوف روز مرگش به سراغ من آمد و گفت سال‌ها خواهد گذشت و من روز مرگ خود به دیدار او خواهم رفت.» کتاب با این جمله شروع می‌شود. داستان به سبک رئال جادویی است و قصه‌یِ مردی سالخورده و همسرش (کنستانسیا) را روایت می‌کند.

برای اطلاعات بیشتر در مورد کتاب اینجا را بخوانید.

کتاب را می‌توانید به صورت آنلاین از نشر ماهی تهیه کنید.

برخی از جملات کتاب


- تعقلی که هرگز به خواب نمی‌رود هیولا می‌آفریند.

- گاهی اوقات بی‌آنکه متوجه باشیم چه قیافه مضحکی به خودمان می‌گیریم، وقتی به چشم پوشیده و فضول دوربین خیره می‌شویم. اما پرسشی که پیرمرد کرده بود دست از سرم برنمی‌داشت. هر عکس در هر لحظه، کدام یک از شخصیت‌های چندگانه ما را ثبت می‌کند؟

- اینکه ما آدم‌های عقب افتاده‌ای مثل ریگان را به ریاست جمهوری انتخاب می‌کنیم، آیا فقط به این منظور نیست که ثابت کنیم همه آدم‌ها با هم برابرند؟

- مطالعه هر چیزی را عوض می‌کند. هر چیزی را به سطح بالاتری از وجود و فراتر از روزمرگی ابلهانه می‌کشاند.

عشقی که سراسر اعتماد باشد، عشق حقیقی نیست، بیشتر شبیه بیمه‌نامه است یا بدتر از آن، گواهی حسن رفتار. و این در نهایت به بی‌خیالی می‌انجامد. 

کارلوس فوئنتسمشخصات کتاب

عنوان: کنستانسیا

نویسنده: کارلوس فوئنتس

ترجمه: عبدالله کوثری

نشر: ماهی

چاپ اول 1390

136 صفحه

قیمت: 2500 تومان

.................

پ.ن: در پست‌های قبلی کتاب «آئورا» از فوئنتس را معرفی کرده بودم.

پ.ن.ن: حسم نسبت به دو کتابی که از فوئنتس خوانده‌ام شبیه نمودارهای سینوسی است. یک‌ جاهایی را دوست دارم و یک جاهایی به نظرم یکنواخت می‌شود.