طبل حلبیطبل حلبی

در کتاب فروشی لذت‌های زیادی برای من وجود دارد. یکی از این لذت‌ها، آشنا شدن با آدم‌های جدید است. علی، یکی از آن آدم‌هایی است که در کتاب فروشی با او آشنا شدم. بسیار با هیجان حرف می‌زند و علاقه زیادی به سینما و تئاتر دارد (علی بود که پیشنهاد کرد فیلم هامون را روی پرده سینما ببینم.)

تقریبا هر روز به دیدن ما می‌آید. امروز هم آمد. کتاب "طبل حلبی" روی میز بود. برای معرفی در وبلاگ انتخابش کرده بودم. علی توضیحات جالبی در مورد فیلمی که از روی این کتاب ساخته شده بود داد.

توضیحات علی:

- کارگردان فیلم، فولکر شولندرف، یکی از سه نفری است که سینمای موج نوی آلمان را راه انداختند.

- شولندرف همراه با ژانکلود کریر (که زنش یک ایرانی است) فیلمنامه فیلم را نوشتند.

- در سال 1979 همراه با فیلم "اینک آخر الزمان" (فرانسیس فورد کاپولا) جایزه نخل طلایی کن را دریافت کرد.

- بعد از این فیلم بود که کتاب "طبل حلبی" مورد توجه قرار گرفت و در سال 1999 برنده جایزه نوبل شد.

- و ... گاهی تعجب می‌کنم که علی با این سن کمش این همهاطلاعات را از کجایش در می‌آورد؟!

در پشت جلد کتاب "طبل حلبی"، این متن نوشته شده است.

"آدم‌های گراس اغلب مجنون و معلول و علیل‌اند، اغلب دلقک‌اند‌‌، اما از نیرویی عجیب و شیطانی برخوردارند‌‌...

 طبل حلبی اثری است فلج کننده, خواننده را در چنگال خود می گیرد و آنگاه با سر در زندگی دهشتزار رهایش می کند. کامران فانی (از مقدمه کتاب موش و گربه)"

در ایران، انتشارات نیلوفر این کتاب را با ترجمه سروش حبیبی چاپ کرده است. گونتر گراس، در سال 2006  کتاب دیگری به نام "در حال پوست کندن پیاز" منتشر کرد که جنجال زیادی به وجود آورد (در ایران، نشر نگاه با ترجمه جاهد جهانشاهی آن را منتشر کرده است). این کتاب یک اتوبیوگرافی است  که در آن، گونتر گراس اعتراف کرده بود در کودکی و نوجوانی عضو «سازمان جوانان جزب نازی» بوده و در اواخر جنگ (در حدود شانزده سالگی) به عنوان سرباز «اس‌اس» به جنگ رفته است.

  برخی از جملات کتاب "طبل حلبی":

- مادر جانم گفت: من از همان اول می‌دانستم پسر است. گرچه بعضی وقتها می‌گفتم باید دختر باشد. به این ترتیب از همان اول کار با شیوه یِ استدلال خانمها آشنا شدم!

- تماشگران نمایش‌های رایگان همه جا فراوانند.

- دردِ مردم فقط کنجکاوی است. کاری ندارند جز فضولی. وقتی مصیبت می‌رسد آدم می بیند هیچ دوستی ندارد.

-  وین سنت به اسرار دنیا آگاه بود به همین سبب پرت و پلا می‌گفت.

- در گورستان است که خط پیرامون زندگی آشکار می شود و به بیان دیگر زندگی معنا می‌یابد.

گونترگراس

........................

پ.ن: اطلاعات بیشتر در مورد این کتاب را می‌توانید در اینجا و اینجا و اینجا بخوانید. 

پ.ن.ن: خودم فصل اول کتاب را خیلی دوست دارم (فصل دامن گشاد) آن جایی که مادربزرگش چهار تا دامن دارد که همه آن‌ها را روی هم می‌پوشد و این‌که چه‌طور یک نفر را زیر این دامن‌ها پنهان می‌کند!

پ.ن.ن.ن: ای مریم گرجی! گفتم کتابی معرفی کنید که طرف با خواندنش سرگرم شود نه این‌که خودکشی کند!

پ.ن.ن.ن.ن: لطفا این بخش را خواننده‌ها نخوانند، خصوصی است! "هیچ معلوم هست تو کجایی؟ پست این دفعه رو هم که من نوشتم!"